آفتابنیوز : در ابتدای برنامه تماشاچی ها به افتخار حضور احمدرضا عابدزاده چند دقیقه ای او را تشویق کردند و آهنگی که برای او ساخته شده بود را خوانند. بعد رامبد جوان خاطره ای از عابدزاده نقل کرد که مربوط به دیدار مشترکشان از یک مرکز نگه داری کودکان میشد. او گفت: مرکزی که من و احمدرضا به آن دعوت شده بودیم، سقف کوتاهی داشت؛ البته من به راحتی میتوانستم در مرکز قدم بزنم اما عابدزاده مدام باید خم میشد و وقتی میخواست کودکی را بغل کند هر دو با هم به سقف میخوردند.
بلافاصله بعد از این خاطره، با پخش تصاویری از بازی ایران و استرالیا، احمدرضا عابدزاده از خاطرات سخت روزهای فوتبالش گفت. از اینکه در 6 دقیقه اول بازی ایران و استرالیا به قدری سرعت بازی بالا بود که محمد خاکپور فکر میکرده نیمه اول به زودی تمام میشود. او در ادامه خاطره ای درباره تماشاگران استرالیا هم تعریف کرد که کل ورزشگاه را پر کرده بودند و تماشاچی ایرانی را بین جمعیت پخش کرده بودند تا نتوانند به صورت یکپارچه ایران را تشویق کنند. عابدزاده در برنامه خندوانه گفت که تا چند دقیقه اول همه ما در بهت تماشاچی های استرالیایی بودیم که به ورزشگاه آمده بودند و مدیریت بازی از دستمان در رفته بود.
او در ادامه به دیگر بازی های سختی که داشت اشاره کرد و گفت: در بازی ایران و تایلند هوا آنقدر گرم و شرجی بود که باعث میشد همه در زمین راه بروند. پیروزی سه بر صفر ما در آن بازی اتفاق عجیبی بود چرا که ما به آن هوا عادت نداشتیم و آقای دهداری هم معتقد بود که با وضعیتی که داشتیم امکان داشت 16 بر سه بازی را ببازیم. رامبد جوان هم در حین اجرای برنامه خاطرات دیگری را نقل میکرد که دوستان احمدرضا عابدزاده تعریف کرده بودند. مثلا اینکه درتمام 16 ساعت پرواز به ملبورن احمدرضا عابدزاده مشغول گرم کردن بوده و تا رسیدن به مقصد 1500 دزار نشست رفته است. اتفاقی که در انتهای برنامه جناب خان هم با آن شوخی کرد و گفت که به «فنچ آسیا» معروف است و تا حالا توانسته هزار و 501 دزار و نشست برود و رکورد عابدزاده را بشکند.
احمدرضا عابدزاده خاطره ای هم از پسر صدام داشت. او گفت: در بازی پرسپولیس و پلیس عراق پسر صدام به ورزشگاه آمد و با یک سگ بزرگ، 4 نفر محافظ و کلتی که به کمرش بسته بودقرار بود بازی را تماشا کند.وضعیتی که او داشت باعث شده بود تا همه بازیکنان بترسند و جو کمی تغییر کند. از طرف دیگر ده دقیقه اول فشار زیادی روی ما بود. من اما تلاش کردم با همان روحیه فضا را عوض کنم و به تیم انرژی بدهم. همین هم باعث شد که عراقی ها میگفتند کل تیم را رها کنیم و فقط حوااسمان به دروازه بان باشد.پسر صدام که حرکات من را میدید کاملا کلافه شده بود و آمده بود پشت دروازه من مدام راه میرفت و نگران بود که ببازند. البته ما آن بازی را صفر، صفر کردیم و در برگشت این تیم را 2 بر صفر در ورزشگاه آزادی بردیم
اول هافبک بازی میکردم
احمدرضا عابدزاده در بخش دیگری از حرف هایش به خاطرات دوران کودکی اش در آبادان اشاره کرد. اینکه جنگ او و خانواده اش را به اصفهان کشانده و او سالهای زیادی را در این شهر گذرانده است. او در ادامه گفت: در ده سالگی در تیم آبادان بازی میکردم و هافبک بودم. تا اینکه یک روز دروازه بان تیممان زمین خورد و نتوانست در دروازه بایستد. آن زمان تصمیم بر این شد که من به جای او به صورت موقت دروازه بان باشم. البته این جایگزینی ادامه پیدا کرد و باعث شد که برای همیشه دروازه بان باقی بمانم. رامبد جوان هم با خنده گفت که اگر دروازه بان تیمتان آن روز زمین نمیخورد شاید تو همیشه هافبک میماندی و امروز عقاب آسیا نبودی.
4 بار قلبم از حرکت ایستاد
به گزارش خبرآنلاین،احمدرضا عابدزاده که هر روز سه ساعت ورزش میکند و وضعیت جسمی مناسبی دارد، از روزهای بیماری اش در برنامه خندوانه گفت. از اینکه در زمان بیماری 4 بار قلبش از حرکت ایستاد و این لطف خدا و کمک پزشکان بوده که با عملیات احیا نتوانستند او را به این دنیا برگردانند. عابدزاده در ادامه از همه مردم و دعاهایشان تشکر کرد و رو به دوربین خندوانه از همسرش به خاطر تمام زحماتی که در 28 سال زندگی مشترک با او کشیده قدردانی کرد. رامبد جوان در بخشی از این برنامه از احمدرضا عابدزاده خواست تا یک روز به همراه هم به زمین های خاکی بروند و با بچه ها فوتبال بازی کنند. عابدزاده هم به شرط اینکه دروازه بایستد قبول کرد و از تجربه مشابهش گفت که در جاده هزار با بچه ها یک ساعتی با بچه ها فوتبال بازی کرده و حال خوبی داشته است.
احمدرضا این چه کاری بود کردی؟
در قسمت دیگری از برنامه خندوانه دو نفر از دوستان احمدرضا عابدزاده درباره او صحبت کردند. یکی از این افراد مهدی هاشمی نسب هم تیمی و همشهری عابدزاده بود که گفت: همه جنوبی ها خوب هستند.اصلا آبادانی ها هیچ چیز بدی ندارند. مثل احمدرضا یا همین جناب خان که همه آن را انقدر دوست دارند. البته عابدزاده یک اخلاق بدی دارد و آن هم این است که هفت شب میخوابد. اصلا چرا یک نفر باید هفت شب بخوابد اما خب عادتی است که او همیشه داشته. یک خاطره ای هم هست که مربوط به آمدن من به تیم استقلال میشود. وقتی من از پرسپولیس به استقلال آمدم جو خوبی در ورزشگاه علیه من وجود نداشت. خب پرسپولیسی ها از این کارم ناراحت بودند. حالا جالب اینجاست که قبل از شروع بازی استقلال و پرسپولیس احمدرضا طرف من آمد و یک شال قرمز به دور گردنم انداخت. من از این کار او خیلی شوکه شدم. اگر شال را زمین میگذاشتم که پرسپولیسی ها ناراحت میشدند. اگر نگهش میداشتم استقلالی ها اعتراض میکردند. وضعیت خیلی بدی بود. در نهایت اینکه من به طرف تماشاچی های استقلال رفتم و شال را با احترام زمین گذاشتم اما همین کارم هم باز سر و صدای زیادی کرد و هواداران پرسپولیس را ناراحت کرد. حالا بعد از 15 سال از احمدرضا میپرسم که چرا واقعا اینکار را کردی و من را در این وضعیت گذاشتی؟
جناب خان هم در زمان حضور عابدزاده به استدیو آمد و با او از خاطرات فوتبالی اش گفت و در نهایت یک جفت دستکش دروازه بانی به او هدیه کرد. احمدرضا عابدزاده هم پیش از خداحافظی توپ جناب خان را به عنوان یادگاری امضا کرد و گفت تندیس خندوانه را در مغازه اش میگذارد تا هر کس که وارد شد بداند که باید با لبخند وارد شود.
لطفا این جمله را تصحیح کنید :
با عملیات احیا نتوانستند او را به این دنیا برگردانند.
متشکرم