آفتابنیوز : گزیده اظهارات شریعترضوی در گفتوگو با ماهنامه «اندیشه پویا» را به نقل از کانال تلگرامی این نشریه میخوانید:
* علی نامههایی را مینوشته اما بعد یادش میرفته که پست کند. برخی از نامههای منتشرشده در این کتاب (طرحی از یک زندگی) را بعدها که به اروپا رفتم در خانهاش و لابهلای وسایلش پیدا کردم.
* من به لحاظ نامهنگاری مقیدتر از علی بودم. من نامههای او را حتی آنها را که نفرستاده بود نگه داشتم اما علی هیچ کدام از نامههای من را که در جواب نامههایش نوشته بودم حفظ نکرده. بعدا که به پاریس رفتم هم هیچ کدام از نامههایم به علی را میان وسایلش ندیدم.
* من با شرایط سختی در ایران زندگی میکردم. شریعتی در فرانسه بود که من باردار بودم. خانۀ پدرم زندگی میکردم. پدرم بیمار شده بود و برای درمان برده بودندش پیش برادرم. پدر و مادر علی هم مریض بودند و تهران بودند. برادر دیگرم آلمان بود و حتی یک مرد در زندگی من نبود. دوستان برادرم من را به بیمارستان بردند. زایمان خیلی سختی هم داشتم و مجبور به سزارین شدم. به لحاظ روحی آسیب دیده بودم و وقتی نامه علی 15 روز بعد از تولد احسان به من رسید و گردنبد هدیهای هم همراه با نامه برایم فرستاد، حس خوشحالی در من ایجاد نشد.
* خواننده این نامهها میتواند پی ببرد که علی شریعتی هم در کنه وجودش مردسالار است و پسردوست و حتی یک نام دخترانه برای بچهمان که معلوم نبود پسر است یا دختر، پیشنهاد نمیکند.
* هر کسی مشکلات من را داشت گاهی عصبی میشد و جوش میآورد. برای همین است که برایم مینوشت نُهمن شیر لگدزنِ فلان ... سر تولد سوسن و سارا در پاریس زندگی میکردیم که علی خانه نبود و من در حال زایمان مانده بودم چه کنم. شب تولد مونا هم که در مشهد زندگی میکردیم، علی تهران بود و همان شبی بود که سخنرانی «فاطمه فاطمه است» را انجام داد. مادرم هم مشهد نبود و من مجبور شدم با یک دوستم به بیمارستان بروم.
* اینکه علی در یکی از نامهها میگوید همسر خوب ولی همدم بد، خیلی هم دروغ نیست. من همدم خوبی نبودم اما دلیلش این بود که من باید هر روز چهار تا بچه را راه بیندازم و بعد خودم هم بروم مدرسه و درس بدهم، طبیعی است که با چنین اوضاع و احوالی نصف شب نمیتوانم پای دل علی بنشینم و ببینم چه مقالهای نوشته و چه فکرهایی در سرش است.
* هنوز نمیدانم انتشار این نامهها درست بوده یا نه اما خوانندههایی که تا الان کتاب را خواندهاند و به خودم بازخورد دادهاند، برداشتشان این بوده که من در برابر علی شخصیت خودم را حفظ کردهام و خیلی اظهار عجز و ناتوانی نمیکردم.