به گزارش عصر ایران، فیلم «فروشنده» به کارگردانی «اصغر
فرهادی» در فستیوال کن دو جایزه بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلم نامه را
به دست آورد و از این نظر پرافتخارترین فیلم سینمای ایران در یک جشنواره
بین المللی به حساب می آید چرا که همزمان دو جایزه گرفته است.
[البته
ظاهرا اصطلاح «دو نخل طلا» که در برخی نوشتهها و ستایشها می خوانیم
خطاست چون نخل طلا همان جایزه بزرگ است که تنها به فیلم برگزیده اختصاص می
یابد و این عنوان برای جایزه ها یا دست کم هر جایزه ای به کار نمی رود].
اما
چرا اعطای جایزه بهترین بازیگر مرد به «شهاب حسینی» و بهترین فیلم نامه به
«اصغر فرهادی» را میتوان شیرین ترین دانست و کدام ویژگی ها این کام یابی
بزرگ سینمای ایران را از موفقیت های پیشین نیز متمایز می سازد؟
اول: تا
پیش از این فیلم هایی که در جشنواره های بین المللی جایزه می گرفتند متهم
می شدند که قصه ندارند یا عامه مردم با آنها ارتباط برقرار نمی کنند و این
نگرانی ابراز می شد که جوایز کارگردانانی مانند عباس کیا رستمی به صنعت
سینما در داخل کمک نمی کند.
اصغر فرهادی اما حتی بیش و پیش از
کارگردانی با قصه و فیلم نامه شناخته می شود و از این رو این جایزه ای به
یک نویسنده و به ادبیات هم هست و سینمای هنری و روشنفکری را با مردم پیوند
می زند. دیگر نمی توانند بگویند این فیلم ها را برای جشنواره ها می سازند
چون سینمای فرهادی مردم پسند هم هست و در داخل نیز می فروشد.
خود
فرهادی درباره قصه فیلم هایش می گوید: « تا چند سال پیش کلیشه این بود که
فیلم مستند گونه قصه نباید داشته باشد. حالا نه تنها قصه دارد که معما هم
دارد. چیزی شبیه کارهای کلاسیک. من اصرار دارم این قدر این راه را بروم که
این کلیشه ها در ذهن تماشاگر بشکند.»
دوم: هنگامی
که سازندگان فیلم فروشنده روی فرش قرمز رفتند ترانه «دلشدگان» پخش می شد و
این یعنی موفقیت این فیلم را تنها کامیابی خود نمی دانند و اصغر فرهادی
نماینده هنر مستقل ایران است.او در واقع جایزه خود را به محمد رضا شجریان
هم تقدیم کرده است.
سوم:
دو بازیگر اصلی فروشنده همان دو بازیگر اصلی سریال «شهرزاد» هستند. شهاب
حسینی و ترانه علیدوستی طی نزدیک به یک سال گذشته با مجموعه «شهرزاد» ساخته
حسن فتحی مورد توجه مردم قرار گرفتند و به خاطر کن همراه اصغر فرهادی به
فرانسه رفتند.
بنا بر این ذهن های توطئه انگار نمی توانند بگویند
سناریویی در کار بوده چون شهاب حسینی پیش تر جایزه خود را از مردم گرفته
بود. درست است که هر فیلم حال و هوا و کارگردانی خاص خود را دارد اما شهاب
حسینی توانایی خود را پیش تر به اثبات رسانده و قبل از «شهرزاد» و در همان
«جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی فرهادی نیز خوش درخشیده بود.
چهارم:
کانون توجه اصغر فرهادی به طبقه متوسط در ایران است. طبقه ای که حامل
تغییرات شتابان اجتماعی در ایران اند و در انتخابات هفتم اسفند 94 نیز باز
نقش آفرینی آنان را دیدیم. فیلم های فرهادی، سیاسی نیست اما بستر تغییرات
سیاسی را با ظرافت و مهارت ترسیم می کند و خود او کارگردان تنزه طلبی نیست و
در بزنگاه ها ابایی ندارد که موضع گیری کند. هرچند که سیاست معطوف به قدرت
را هرگز پی گیری نکرده است.
بی سبب نبود که در دولت قبل رادیکال
ها طبقه متوسط را هدف گرفته بودند و اکنون نیز این تفسیر وجود دارد که پاره
ای سخت گیری های اجتماعی برای نومید کردن این طبقه از تغییر است. اما این
تغییر جدی تر و گسترده تر از آن است که متوقف شود و در فیلم هم «عماد و
رعنا» با همه معمولی بودن نمادی از زوج های طبقه متوسط ایران اند و جالب
این که در فیلم هم در حال تمرین نمایش «مرگ فروشنده» اند.
بدین ترتیب می توان گفت فرهادی که در جوانی تئاتر کار می کرده دین خود را به تئاتر هم ادا کرده است.
پنجم:
هم اصغر فرهادی و هم شهاب حسینی کار خود را با تلویزیون شروع کردند. اما
در تلویزیون نماندند. مثل ماهی یی که در تُنگِ تنگ جا نمی شود و بیرون می
زند. تلویزیون ایران می توانست به گونه ای عمل کند که امثال فرهادی و شهاب
حسینی در خود این سازمان ببالند اما چه بسا اگر می ماندند به این جایگاه
نمی رسیدند.
فرهادی 5 سال پیش در مصاحبه ای گفته بود: « یادم می
آید وقتی در تلویزیون سریال " داستان یک شهر" را کار می کردم مدیر پخش، یک
بار جلوی یک قسمت از سریال را گرفت و برایم نوشت:" اینجا تلویزیون است.
سینما که نیست." آن موقع که در تلویزیون کار می کردم متهم بودم که سینمایی
می سازم و خیلی از دوستان تهیه کننده هم به من می گفتند اینها قصه هایی است
که باید در سینما کار شود. چرا اینها را به تلویزیون می بری؟ همین ترغیب
ها باعث شد که من به سینما بیایم.»
ششم: حضور
فرهادی و شهاب حسینی و ترانه علیدوستی در این گونه آیین ها چهره واقعی یا
امروزین جامعه ایران و دست کم طبقه متوسط را برای جهانیان ترسیم می کند. با
این که رسانه های رسمی اصرار دارند تصویر دیگری از ایران امروز نشان دهند و
در آن طرف نیز تلاش می شود چهره تیره و تاری ترسیم کنند کارگردان و
بازیگران ایرانی نشان می دهند که ایرانیان چگونه زندگی می کنند و زیست مدرن
تا چه اندازه در ایران هواخواه دارد.
هفتم:
تنها چند روز از اظهار نظر توهین آمیز منتسب به یک کارگردان سینما یا تیتر
خاص یک روزنامه می گذرد که «کن، جشنواره دگرباش هاست». این دیگر نیاز به
توضیح ندارد و جایزه اصغر فرهادی و شهاب حسینی نشان می دهد این سخن چه
واقعا نقل شده باشد و چه تحریف شده باشد تا چه حد یاوه بوده است.
هشتم:
19 سال پیش و هنگامی که عباس کیا رستمی نخل طلا را به دست آورد مردم به
سرعت باخبر نشدند ولی این بار به لطف سایت ها و کانال های تلگرامی مردم در
لحظه مطلع شدند و دیگر اهمیتی ندارد که صدا و سیما خبر را منتشر می کند یا
نه. این بار البته صدا و سیما با فاصله و در شبکه خبر و با لحن محترمانه
این خبر را انعکاس داد.
نهم:
اگر بازیگر دیگر ایرانی – گلشیفته فراهانی- جایزه گرفته بود رسانه های
داخلی با محظوراتی روبه رو می شدند. چون کارگردان فیلم هم ایرانی نیست اما
اعطای جایزه به بازیگری که همچنان در ایران فعالیت می کند و کارگردانی که
امکان فیلم ساختن در داخل را هم دارد طراوت دیگری داشت و این بهانه را هم
از مخالفان گرفت که بخواهند اعطای جایزه را حاوی پیام سیاسی و فرهنگی خاصی
بدانند.
دهم: «فروشنده» به پیچیدگی روابط انسانی درون خانواده می پردازد. وجه دیگر فیلم تغییرات سرسام آور شهری است و اینها مختص ایران نیست.
فروشنده
را از منظری سیاسی می توان به عصر پسابرجام نسبت داد. جالب این که فیلم
قبلی او (گذشته) هم بلافاصله پس از روی کار آمدن حسن روحانی اکران شد که
نشانی از تغییر را با خود حمل می کرد. این بار جهان با این فیلم ایران را
متصل به جهان و نه منفصل از آن می بیند.
یادمان باشد اصغر فرهادی
قبل از آن که کارگردان باشد نویسنده است. این جایزه را می توان به حساب
ادبیات گذاشت؛ ادبیات مظلوم و آرزو کرد کمی از مظلومیت ادبیات کاسته شود و
آن چنان که خود شهاب حسینی هم در اختتامیه «شهرزاد» آرزو کرد کارگردانان از
روی آثار نویسندگانی چون محمود دولت آبادی هم فیلم بسازند.
راستی،
جایزههای کن در روز دوم خرداد به «فروشنده» رسید. این اتفاق برای کسانی که
دوم خرداد را فراتر از سیاست و مناسبات قدرت و در عرصه اجتماع ارزیابی می
کنند نیز نشانه فرخنده ای به حساب می آید.