کد خبر: ۳۷۱۸۴۸
تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۲

دعایی: امام اعتقاد داشت برخی علیه شریعتی در حال توطئه بودند/ امام هیچ گاه در امور شخصی شان استخاره نکرند

در جریان رحلت و شهادت دکتر شریعتی ایشان ابراز تاثر کردند. دلایلی هم برای این ابراز تاسف داشتند. یکی از دلایلشان این بود که عمر ایشان کوتاه بود.
آفتاب‌‌نیوز : سید محمود دعایی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات، نماینده سابق مجلس و از همراهان امام در نجف و پاریس در گفت‌وگویی به خاطره‌‌هایی از امام درباره نوشته‌های بنی‌صدر، توطئه‌ علیه شریعتی، شرط پذیرش مجاهدین می‌پردازد.

به گزارش عصر ایران، دعایی می‌گوید: امام مشی اعتدالی داشت، به دور از خودکامگی اما هر زمان به نظر قطعی می رسید قاطع بود. مشی که در خانه امام هم جریان داشته است، از آزاد بودن فرزندانشان در تحصیل کردن تا اهل مطالعه بودن همسرشان.

بخش‌های مهم این گفت‌گو را به نقل از خبرآنلاین در ادامه بخوانید:

- امام در دورانی که درگیری‌های خشنی بین رژیم شاه و رژیم عراق بوجود آمده بود و دو طرف علیه یکدیگر تبلیغ کرده و تا آستانه درگیری نظامی هم پیش رفتند، به خوبی و هوشمندانه از این فرصت مناسب استفاده کردند.

- مهمتر از همه ارائه دکترین حکومتی‌شان بود. حضرت امام در یکی از مباحث خارج از فقه‌شان بحث «ولایت فقیه» را مطرح کردند و به این موضوع پرداخته و آن را تشریح کردند. در واقع فرصتی فراهم شد تا ایشان رئوس برنامه‌های حکومتی‌شان را در 10 جلسه ارائه کنند که اوح حرکات مبارزاتی حضرت امام و روشنگری ایشان بود.

- امام دانشگاه دوران پهلوی را به عنوان یک مرکز تحول ساز و مربی ایده آل نمی‌دانستند. چون دانشگاهی بود که رضاشاه پایه آن را گذاشته بود و عمدتا عناصری که به کمک رضا شاه آمده بودند، شالوده یک نظام و دانشگاه جدیدی را در کشور گذاشته بودند و نوعا تحصیلکردگان غربی و دانش آموختگانی بودند که هرآنچه بلد بودند را از حوزه ها و مکاتب غربی گرفته بودند.

- اوج اظهارنظر صمیمی و جالبی که امام نسبت به نقش دانشگاه داشتند و من شاهد بودم مربوط به گزارش هایی بود که به تقابل طیفی از روحانیون حوزه علمیه با روشنگری هایی که عناصر مذهبی در دانشگاه داشتند اشاره داشت و به امام رسیده بود. پایدار ترین و موثرترین حرکت سازنده مذهبی که در دانشگاه شروع شد به ابتکار محروم بازرگان و سحابی بود که با بهره‌گیری از محضر دانشمندانی چون مرحوم طالقانی، مرحوم زنجانی‌ها و مرحوم مطهری انجمن‌های اسلامی مانند انجمن های اسلامی دانشجویان، مهندسان، پزشکان و ... را تاسیس کرده بودند، که در آنها شخصیت‌هایی ماهانه جلساتی را تشکیل می دادند و سخنرانی هایی صورت می گرفت.

- زمانیکه مرحوم دکتر شریعتی روشنگری‌های خودش را آغاز و جلسات اسلام شناسی خودش را برگزار می کرد، متاسفانه طیفی از روحانیون ناآگاه و خشن در مواجهه با او قرار گرفتند.

-مقام معظم رهبری در زمان خودشان یکی از پیشگامان ارتباط و صمیمیت با دکتر شریعتی بودند. یا بانی دعوت دکتر از مشهد به تهران مرحوم شهید مطهری بودند و اصرار داشتند که ایشان به تهران بیاید و حسینیه ارشاد را به ایشان پیشنهاد دادند. منتهی شرایطی پیش آمد که عده‌ای به هر دلیلی کفه توازن بین این دو بزرگوار را بهم زدند و نزدیک به آقای شریعتی شدند، این نزدیکی به حدی افراطی شد که برخی تلقی می‌کردند در دکتر شریعتی در مقابل روحانیت موضع دارند.

-در این شرایط نامه‌هایی در نقد و علیه مرحوم شریعتی به امام می‌رسید. خاطرم است روزی خدمت ایشان رسیدم ، حضرت امام فرمودند «آقایی را از تهران برای ملاقات با من حرکت دادند، بلیت هواپیما و ویزا برای او گرفتند، خرج سفر او را دادند که ایشان بیاید و با من ملاقات کند و علیه دو نفر پیش من صحبت کند، یکی آقای مطهری و دیگری آقای شریعتی.»

-امام گفتند«این فرد کتاب مساله حجاب شهید مطهری را جلو من گذاشت و گفت این کتاب جنوب تهران را بی حجاب کرده است ولی من آقای مطهری را می‌شناسم و می‌دانم نه تنها نوشته‌های ایشان جنوب تهران را بی‌حجاب نمی‌کند بلکه شمال تهران را هم به حجاب نزدیک خواهد کرد. بنابراین چون ایشان را می شناختم چیزی نگفتم.»

-حضرت امام ادامه دادند«این شخص کتاب اسلام شناسی آقای شریعتی را جلو من گذاشت و گفت این کتاب سراسر شبهه‌ناک است. به او گفتم من وقت ندارم بخوانم شما علامت بگذارید من بخوانم. بعد که نقاط علامت‌گذاری شده را خواندم، به او گفتم اینها چیزی نیست که باعث گمراهی افراد شود.» تعبیر و تفسیر امام از این جریان این بود که توطئه‌هایی در کار است که می خواهند علیه کسانی که فعالیت‌های مفید دارند انجام شود.

-امام هیچ گاه در امور شخصی شان استخاره نکرند. این امر معمولی است که ما مذهبی‌ها وحزب اللهی‌ها همواره تسبیح به دست و قرآن به جیب باشیم. البته اگر کسی استخاره می‌خواست استخاره می گرفتند ولی برای امور شخصی خودشان اصلا به استخاره اعتماد نداشتند.

-یکی از اساتید آن مدرسه که با آقای شریعتی مخالفت داشت و او را منحرف می دانست طلاب را از ادامه حضورشان در جلسات دکتر شریعتی منع کرده بود. این طلاب هم علاقمند به شریعتی بودند و منطق او را قبول کرده و جاذبیت سخن شریعتی در آنها تاثیرگذاشته بود. به همین خاطر پیش دکتر بهشتی که از اساتید برجسته آن مدرسه بود شکایت کرده بودند. آقای بهشتی هم گفته بودند که ما یک جلسه‌ای را به عنوان نقد و نظر ترتیب می‌دهیم کسانی که علاقمند هستند بیایند و صحبت کنند. کسانی که مخالف هستند هم بیایند حرف شان را بزنند تا در نهایت به جمع بندی برسیم. به دنبال آن جلسه که خیلی هم طولانی بود بزرگواری که مخالف دکتر شریعتی بود نه اینکه بگوییم محکوم شده بود ولی پیروز هم نشده بود. دوستان طلاب موافق دکتر شریعتی هم از این موضوع خوشحال بودند.»

- آن بزرگوار بعد از شکست در آن جلسه از حضورش در مدرسه استعفا داده بود و نامه‌ای را به حضرت امام نوشته بود و آن را به من داده بود که برای حضرت آقا ببرم. تلقی او این بود که این موج انحرافی دارد حوزه و کل جامعه را تهدید می‌کند امام باید فکری کند. امام پاسخ آن نامه را در یکی از سخنرانی‌هایشان دادند. امام فرمودند« نصحیت هم به حوزه بود، هم به دانشگاه. هم به مدرسین حوزه‌های علمیه بود، هم به اساتید دانشگاه. هم با طیف دانشگاهی بود، هم طیف طلاب. الان در شرایطی هستیم که وحدت بین شما ضروری است و هر تلاشی که بتواند این وحدت را بهم بزند یا عاملی علیه آن وحدت شود بر ضد مصالح اسلام است.» ایشان تعبیر دیگری هم داشت که گفتند«شما بزرگانی که نسبت به دانشگاهیان اعتراض دارید اگر حکومتی تشکیل شود شما که آمادگی برای اداره این کشور را ندارید و طبیعتا همین نسل تحصیلکرده دانشگاه هستند که باید به میدان بیایند و کشور را اداره کنند بنابراین نباید آنها را کلا رد کنیم.»

- امام از معدود مراجعی بودند که اجازه داده بودند که بستگان شان تحصیلات جدید داشته باشند. این شانس را هم داشتند که همسرشان در دورانی که دانش آموزان دختر در کشور انگشت شمار بود، ایشان فارغ التحصیل دبیرستان بود، فرانسه می‌دانستند و بانویی آگاه، روشن و اهل مطالعه رمان، روزنامه و کتاب بودند.

-رابط بنی صدر با امام هم من بودم. زمانی که ایشان در پاریس بود، مطالب و جزواتی می‌نوشت و دوست داشت امام این جزوات را ببیند و علاقه داشتند امام نظر مساعدی بر نوشته هایش بدهد. اینها را که می‌نوشت من خدمت امام می بردم و می گفتم آقای بنی صدر پسر آقای بنی صدری هستند که در همدان هستند. پدر ابوالحسن بنی صدر در همدان از علما بود و امام او را می شناخت. امام هم مطالعه می‌کردند. تا اینکه اقای بنی صدر فوت کرد و پسرشان آقای ابوالحسن بنی صدر همراه جنازه پدرش به نجف آمد و بعد از مراحل تدفین ابراز علاقه کرد خدمت امام برسد. من از امام وقت گرفتم و ایشان را نزد امام بردم.

- ولین سوالی که از امام کرد این بود که نظر شما درباره نوشته های من چیست؟ امام یک جواب خیلی زیبایی به او داد. فرمودند «نوشته های شما را دوبار باید خواند یکبار باید خواند تا ببینی شما چی می گویی بار دوم باید خواند دید شما درست می گویی. مثل کفایه می ماند، معما است و مغلغ می نویسی. شما چرا روان نمی نویسی که همه کس راحت بخوانند.» این اشکالی بود که امام بر این نوشته ها گرفته بودند. او هم البته گفت که در اروپا اگر آدم ساده بنویسد حمل بر بیسوادی می کنند باید پیجیده بنویسیم که بگویند طرف ملا است.

- یا ملاقاتی که دکتر یزدی با امام داشتند خیلی تعیین کننده بود. و سرانجام به جایی رسید که امام تشخیص دادند آقای یزدی می‌تواند نماینده امام در اخذ وجوهات شرعی شود. چون نمایندگان مراجع معمولا باید از یکسری ویژگی ها و صلاحیت هایی علمی و مذهبی برخوردار باشند که به عنوان نماینده مراجع در دریافت وجوهات صلاحیت داشته باشند. امام در آقای یزدی این صلاحیت را دید. وقتی آقای یزدی نشست و با امام صحبت کرد، از مبانی فکری اش گفت. از درد مندی خودش نسبت به جهان معاصر و احساسش نسبت به نیاز فکری و آرمانی که تشخیص می داد بیان می کرد امام در او صداقت و آگاهی و احاطه و شایستگی دیدند و و پذیرفتند آقای یزدی نماینده ایشان شود. و حتی اجازه نامه ای به ایشان دادند که من کپی آن را دارم. حتی اجازه دادند یک پنجم وجوهاتی که دریافت می کند اختیار و اجازه دارد در مصارفی که خودش تشخیص میدهد صرف کند. این نهایت توجه و عنایت یک روحانی به یک دانشجوی غیرروحانی بود.

- در جریان رحلت و شهادت دکتر شریعتی ایشان ابراز تاثر کردند. دلایلی هم برای این ابراز تاسف داشتند. یکی از دلایلشان این بود که عمر ایشان کوتاه بود و نتوانست به خدمتش ادامه دهد. یکی دیگر از دلایل تاثرش این بود که ایشان پی برده بود که آثارش نواقصی دارد و باید تجدید نظر شود و این امکان برایش فراهم نشد. این تاسف را داشتند که عده‌ای ایشان را به خودشان مشغول کردند و او را از خدمت عامی که می کرد بازداشتند. اینها تعابیر سازنده و جالبی بود که امام نسبت به یک استاد دانشگاه بیان می کردند.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین