آفتابنیوز : امید بی نیاز*شکر خدا گودرزی، کارگردان و بازیگر نامدار، با اجرای راه مهر، راز سپهر می خواهد؛ روی چه نکته هایی انگشت بگذارد؟ به راستی ضرورت اجرای پیچیده ترین داستان شاهنامه - رستم و اسفندیار- در سالن 579 نفری و اصلی تئاتر شهر چیست؟ نمایشی که دو ساعت به طول می انجامد و در اجرایی که نگارنده این سطور؛ در سالن حضور داشت؛ تماشاگران تا یک ربع پس از پایان کار هم در سالن ماندند و به تشویق های خود ادامه دادند.
برای این قلم، به عنوان کسی که سالها با کارگردان دوستی داشته و از نزدیک با ذهنیت و زبان اجرایی مؤلف راه مهر، راز سپهرآشنایی دارد، پرداختن به تمام زوایای ذهن او در این مجال، امکانپذیر نیست! اما با به کارگیری واژه صنفی و سالهای شغل خود(نقد) می توانم؛ به گوشه ای از ذهن او نقب بزنم و به بخشی از دیدگاه وی بپردازم.
بنابراین، ما در این گفتار، از ابعاد شخصیتی شکرخدا گودرزیِ نویسنده، کارگردان، منتقد و بازیگر ششدانگ و تمام عیار، تنها با یک خصلت او کار داریم؛ گودرزی منتقد!
شکرخدا گودرزی منتقد؛ همچون سالیان فعالیتش در کسوت تحلیل گر و منتقد تئاتر، ذهنیتی کاوشگر و تفسیری دارد. طی این سالیان تحلیل و قرائت خودش را از تاریخ، اسطوره، نمادها و نشانه های شکل دهنده فرهنگ و جامعه ارائه داده است. بنابراین، راه مهر، راز سپهر؛ تحلیل شخصی او از پیچیده ترین درامِ حکیم ابوالقاسم فردوسی است. خیلی کوتاه جای اشاره دارد؛ که اگرچه در میان داستان های حکیم توس، رستم و سهراب - شاید به دلیل بار تراژیک- از همه مشهورتر و عام تر باشد؛ اما داستان رستم و اسفندیار به دلیل پیچیدگی های درون متنی و بار روانشناختیِ اثر، شاید ممتازترین داستان شاهنامه است.
شکرخدا گودرزی در پردازش این داستان، همچنانکه اشاره شد؛ بیشتر در کسوت هنرمند تحلیل گر و منتقد سالیان دور و نزدیک تئاتر ایران ظاهر می شود. بنابراین نخستین مِتُد و تحلیل ماکروسکپی(کلان) او نقد خرد یا نقد ساختاری است. حالا این خرد شکل گرفته در طول اعصار و قرون، چه از لحاظ موضوع روز و چه از نظر آسیب شناسی واقعیت تاریخ، اهمیت پیدا می کند.
مهمترین نکته قابل اشاره آن هم، نقد اشاعه ایدئولوژی، توسط زور و اجباراست. در تحلیل میکروسکپی(جزء نگرانه) نیز ممکن است؛ گوشه ای از ذهن شخصیتی مثل اسفندیار باشد که هنرمند روزگار ما، بی تعارف و شاید تاحدودی هم بی رحمانه؛ تیغ جراحی و کالبد شکافی را برداشته و گوشه ای از ذهن اسطوره ای او را شکافته است؛ گوشه ای که انگار سال ها، مثل غده ای بدخیم نیاز به جراحی داشته است!
* آه ای اسفندیار عصبی؛ تو را آن بِه که چشم پوشیده باشی!
قبل از اینکه از اسفندیارِ حکیم توس؛ به اسفندیارِ شکرخدا گودرزی برسیم؛ ناگزیر و در اثر توارد و تداعی ذهنی هم که باشد؛ نگارنده، یاد این جمله از احمد شاملو می افتد که می گوید؛ « آه ای اسفندیار مغموم تو را آن بِه که چشم فرو پوشیده باشی!»
قرائت «بامدادِ شاعر» از اسفندیار، مغموم- شخصیتی غمزده- است؛ ولو این اسفندیار «منِ شخصی» و نه «منِ اجتماعی» شاعر باشد. قرائت شکرخدا گودرزی از اسفندیار، شخصیتی است که هرچند در بازی پر انرژی بازیگر (نوید گودرزی) کاراکتری عصبی به چشم می آید؛ اما انگار نویسنده و کارگردان در نظر داشته؛ که تمام نیروهای طبیعی و ماوراء الطبیعی، همچنان و به تبع از زاویه دید حیکم توس در وجود او ماندگار باشد. یکی از نقدهایی که همواره از این شخصیت صحنه ای اسفندیارِ راه مهر، راز سپهر شده؛ بد بودن شخصیتِ اسفندیار است!
متأسفانه نگارنده این سطور؛ هم به دلیل تعطیلات و هم به دلیل بازخوانی دوباره شاهنامه، مطلب کنونی را کمی دیرتر به نگارش درآورده است. اما نکته روشنی که در این تأخیر بتوان از آن یاد کرد؛ سه بار خواندن داستان رستم و اسفندیارِ حکیم توس به اضافه منبع تفسیری دکتر محجوب برای تطبیق با راه مهر، راز سپهر بود!
با این حال هر کدام از روایتها (چه روایت مستقیم خود شاهنامه حکیم فردوسی و چه منبع تفسیری دکتر محجوب) برای نگارش این نقد مورد مداقه و مد نظر قرار گرفت. در این باره ذکر دو نکته ضروری است. اول اینکه؛ اسفندیار در کلام مستقیم خود حکیمِ توس هم شخصیت مثبتی نیست! غرور و تکبر بخشی از سازه های شخصیتی اوست. عاشق تاج و تخت است. خیلی از نقاط مثبت و منفی دیگر را هم دارد. حالا این نکات شاید ویژگی های فطری و فیزیکی او(روئین تن بودن) باشد؛ اما در کل مجموعه ای از خصلت های نیک و بد (البته بیشتر بد) در او جمع شده است. اما کاری که کارگردان راه مهر، راز سپهر در اینجا با شهامت و جسارت انجام داده ، برجسته سازی و اگراندیسمان نکاتی از شخصیت اوست که نیازمند نقد تاریخی و جراحی بی بُرو برگشت است. اسفندیاری که شکر خدا گودرزی ساخته است؛ البته تا حدود زیادی عصبی است؛ بنابر ویژگی فیزیکی و فیزیولوژیکی اش(اسطوره بودن) روئین تن است. اما ضد زن است؛ با اینکه به امر پدرش گشتاسب(جلیل فرجاد) برای نجات دو خواهرش رفته و سرانجام آنها را رهایی داده است، اما علت این رفتن به دلیل انسانیت؛ یا حتی تعصب خونی نسبت به دو خواهرش نیست؛ بلکه به خاطر به دست آوردن جایگاه پدر است. او عاشق قدرت است؛ اماهمین آدم عاشق قدرت، خودش می گوید؛ وقتی که به تاج و تخت رسید، مادرش را ملکه و فرمانروا خواهد ساخت!
همه این ها در شاهنامه حیکم توس هست. اما گودرزی با اگراندیسمان این بخش ها از شخصیت اسفندیار، اگرچه متأثر از ذهن تئاتری خودش و ترکیب اسطوره های ملل مختلف؛ شاید هم نیم نگاهی به شاهزاده ادیپِ سوفوکل داشته باشد، اما به هر حال روی نقاطی از ذهن متناقض اسفندیار انگشت می گذارد که قابل نقد بوده و خواهند بود! نقاطی که اگرچه اشاره ای مستقیم به آن نمی شود؛ اما شاید غدۀ قابل جراحی ازدواج با محارم در ادوار باستان باشد که همواره ناپسند و نکوهیده شمرده شده و خواهد شد.
جای اشاره دارد که روزی «بامدادِ شاعر» مباحثی انتقادی را نسبت به نقد خرد فردوسی بزرگ مطرح کرد. نمونه اش داستان کاوه آهنگر بود. او در جایی، خیلی مستقیم، بحث کاوه آهنگر را پیش کشیده و عنوان کرد که کاوه در زیر سیطره ایدئولوژی غلطِ فرشاهی، حاکمی مردمی (ضحاک) را از تخت برانداخت؛ تا حاکمی با فرِایزدی و از نوادگان جمشید( فریدون) را دوباره بر تخت بنشاند! یعنی در این معادله جدید و چند مجهولی ایشان، ضحاک به عنوان حق و کاوه ی پهلوان و صاحب درفش کاویانی به عنوان باطل از آب در می آمد! این نقدها در روزگار خودشان، تنش ها و سر و صداهای زیادی را برانگیخت و حتی عده ای، شاعر بزرگ (الف. بامداد) را به درک اشتباه از دو حوزه مستقل و جدا ازهمِ تاریخ و اسطوره متهم کردند.
اشارۀ جزئی تر به جبهه گیری شاعران نامداری از جمله مهدی اخوان ثالث و دیگران در مقابل «بامدادِ شاعر» در این نوشته سخن را به اطاله و اطناب می کشاند! اما ذکر یک نکته در قیاس قرائت متنی شکرخدا گودرزی یا خانم پری صابری و دیگر کارگردانان ادبی تئاتر ایران، با قرائت های نوین و معاصر از فردوسی( مثلاً قرائت الف. بامداد) وجود دارد. اینکه؛ هنرمندان تئاتر، اغلب با ذهن تئاتری به سراغ حکیم توس می روند و همین ویژگی، آنان را از هر نوع اشتباه یا درکِ ناموزون از شاهنامه فردوسی، نجات داده است.
*رستم؛ پهلوان زمینی سالن تئاتر شهر!
شخصیت پردازی رستم با تأثیر و فادراری از رستم حکیم توس، یکی از برگ برنده های کارگردان نمایش است؛ منتهی نکته ای که کارگردان، شیوه بازی گرفتن او از بازیگر و صد البته سبک شخصی بازیگر توانا (پرویز فلاحی پور) به رستم داستان افزوده است؛ آرامش و خونسردی است!
این خونسردی از رستمی که شکر خدا گودرزی ساخته و پرویز فلاحی پور در تار و پود وجودی اش حل شده، رستمی جذاب ساخته است. رستمی که زمینی است؛ تا لب پرتگاه شکست می رود، پهلوانی حافظ مرزو بوم ایران است؛ در عین حال صلح طلب و مبادی ادب و آئین پهلوانی است. او نامدار ترین پهلون طول تاریخ ایران و جهان است، ولی زورگو نیست. حتی اهل خودستایی یا رجز خوانی نیست. پهلوانی درویش مسلک است. پیر دیر است و چه تجربه ها از گذشت روزگار و گردش فصول بر موهای سپیدش ننشسته است! در عین حال، از نظر بینشی، نزدیک و در یک قدمی حقیقت اصالت وجودی(مرگ) قرار دارد.
رستمی که در تئاتر شهر بازی می کند؛ با یک چشمش زیبایی های زندگی را می بیند؛ با چشم دیگرش حقیقت مجرد و متافیزیکی مرگ را در افق زندگی دنبال می کند. این یگانه مکانیسم شناخت و مِتُد معرفت شناختی نامدار ترین پهلوان طول تاریخ است. او با همین شناخت معرفتی به مهمترین اصل پهلوانی(جوانمردی) رسیده است. بنابراین، گویی تا ابدیت حافظ مرزهای ایرانی و آرامش مردمان اعصار و قرون گذشته وآمده و نیامده این آب و خاک است. انگار او با همین منش جوانمردی می تواند؛ پدر معنوی میلیون ها رستمی باشد که در ادوار و عصر های دیگر به دنیا خواهند آمد و حافظان هستی و خاک ایران زمین هستند.
* گودرزیِ گارگردان چه شیوه ای دارد؟
شکرخدا گودرزی در کسوت کارگردان، از داستان بلند حکیم توس، یک دغدغه داشته است و بس؛ برخورد مینی مالیستی و متناسب با ذهن مخاطب امروز!
برای همین با فاصله گذاری(مثلاً صحنه بازی رستم میان تماشاگران و شیوه دیالوگ مستقیم او با مردم) کوتاه کردن صحنه ها و شاخ و برگ داستان، گاهی روایت مستقیم و دیالوگ های مبتنی بر اشعار فردوسی، گاهی ساختن زبانی شِبه آرکائیک و نثری و... فواصل زمانی ذهن مخاطب را با نمایش و متن اصلی فردوسی کم می کند.
او گاهی هم برای سرعت بخشیدن به کار خود، از زبان موسیقی، سرود و همخوانی استفاده می کند؛ یا لحظاتی از طریق گروه فرم و حرکت، در پی تغییر لحن نمایش و گریز از یک زبان روایتی ثابت و یکنواخت است. یکی از کارهای دیگری که کارگردان انجام داده؛ انتخاب شخصیت های کلیدی و محوری داستان رستم و اسفندیار است. گشتاسب، کتایون، جاماسب، اسفندیار، پشوتن، رستم و... یعنی مشهور ترین ها حضور یافته اند. در حالیکه شخصیت های فرعی دیگری هم در متن شاهنامه وجود دارند که اینجا در نمایش به تناسب بارِ دراماتیکی کمتر؛ یا همان برخورد مینی مالیستی کارگردان، حذف شده اند.
* بازی هنرمندان آرکائیک
یک نکته را درباره بیان اکثریت قریب به اتفاق بازیگرانِ این نمایش، نباید فراموش کرد و همین نکته نشانۀ نقطه قوت بالای این هنرمندان است. زیرا از تسلط آنها به متن و حتی احاطه و مطالعه و آشنایی شان به فونتیک و دکلاماسیون باستانی و امروزین حکایت دارد؛ هرچند از بازیگران با تجربه و شاخصی همچون کاظم هژیرآزاد، پرویز فلاحی پور، مجید جعفری، جلیل فرجاد و... کمتر از این هم، انتظار نمی رود.
اما بازی های ساغر عزیزی در نقش کتایون، مانلی حسین پور در نقش ماه چهر نیز، قابل اشاره و مثال زدنی است و بازیگران خانمِ نمایش هم، در تسلط به زبان آرکائیک و باستانگرایانه، توانایی خاصی از خود نشان می دهند.
در کل بازیگران این کار، تلاشی قابل تحسین دارند. این نمایش با هنرنمایی؛ پرویز فلاحی پور، جلیل فرجاد، کاظم هژیرآزاد، ساغر عزیزی، مجید جعفری، نیما گودرزی، مانلی حسین پور، مهدی علینژاد، رضا جعفری، راز محمدرضایی، محسن گودرزی، وحید رضاخانلو، فرزاد سقا، جواد قنبری، محمد روحانی و نوید گودرزی همراه است.
راه مهر، راز سپهر با حمایت یک حامی شخصی ساخته شده است. او هنرمندی به نام مرتضی محمدرضایی است. مرتضی محمدرضایی در جایی گفته بود که به خاطر حمایت این کار، چشمداشت بازگشت مالی ندارم. فقط می خواهم؛ فرزندم با ادبیات ایران و اشعار حکیم ابوالقاسم فردوسی بیشتر آشنا شود!
*نویسنده و منتقد