آفتابنیوز : این واقعه دو سال پس از امضای فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه و پیرو به توپ بستن مجلس توسط قوای قزاق به رهبری لیاخوف روسی اتفاق افتاد.
لیاخوف در آغاز میپنداشت که مجلسیان و هواداران آزادی بدون هیچ درگیری تسلیم خواهند شد، ولی وقتی خبر مقاومت آنها و عقبنشینی نیروی ۱۲۰ نفری خود را شنید، شخصا با ۲۵۰ قزاق سواره و ۲۵ پیاده و تعدادی توپ دیگر به بهارستان رفت و پس از ایجاد استحکامات و سنگرهای لازم و صدور فرمان آتش، به اتفاق ۶ نفر از فرماندهان قزاق با درشکه عازم باغشاه شد تا گزارش ماموریتش را به شاه بدهد.
پس از بازگشت از حضور شاه با شنیدن اخبار درگیریهای پراکنده، شتابزده خود را به میدان رساند. توپهای تازهای هم از باغشاه آوردند. آنگاه لیاخوف فرمان داد تا از چپ و راست مجلس و مسجد را هدف قرار دهند. مجلس به توپ بسته شد. حدود یک ساعت پس از این حمله و هجوم مجاهدان و مجلسیان از پای درآمدند و طعم شکست را چشیدند. گروهی کشته و زخمی شدند، گروهی گریختند، گروهی هم تسلیم شدند.
بر اساس برآورد انگلیسیها نزدیک به ۲۵۰ نفر در درگیریهای تهران به دنبال به توپ بسته شدن مجلس توسط کلنل لیاخوف روسی و به دستور محمدعلی شاه قاجار کشته شدند. به گفته ناظمالاسلام کرمانی در روز کودتا بسیاری از عوام با قزاقها همراه شدند و جمعیت بسیاری از انجمنهای مشروطهخواهان، تلگرافخانه و منازل مشروطهخواهان را غارت کردند.
ملکالشعرای بهار که خود در این روزها در تهران حضور داشته در خصوص نقش طبقات اجتماعی در آغاز استبداد صغیر مینویسد: «در این جریانات طبقه بالا و پایین از استبداد پشتیبانی کردند. تنها طبقه متوسط بود که به انقلاب وفادار باقی ماند.»
با این وجود شاه بعد از شکست مشروطهخواهان در مجلس، کلنل لیاخوف روسی را به فرمانداری نظامی تهران گمارد و هرگونه تجمع از جمله مراسم عزاداری را ممنوع کرد. در این مقطع بود که بسیاری از سران مشروطه که موفق به فرار نشده بودند توسط قزاقها بازداشت شدند. در این میان سرشناسترین آنها میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و ملکالمتکلمین دو روزنامهنگار برجسته عهد مشروطه به دستور محمدعلی میرزا در باغشاه خفه شدند. این دو را به همراه قاضی ارداقی و برادرش به باغشاه برده بودند.
مامونتوف وقایعنگار روس نوشته است: «این دو نفر را به باغ بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم که مامور قتل آنها بودند طناب به گردن آنها انداختند و از دو سو کشیدند تا خفه شدند و خون از دهانشان بیرون زد و در همین حال دژخیم سوم خنجر به سینه و شکم آنها فرو میکرد. برادر قاضی گفته است: چون اندکی گذشت دو نفر فراش برای بردن ملک و میرزا جهانگیرخان آمدند و ایشان را از قطار بیرون آورده به گردن هر یک زنجیر دستی (شکاری) زده گفتند: "برخیزید بیایید!" گویا هر دو دانستند که برای کشتن میبرندشان. ملکالمتکلمین دم در با آواز دلکش و بلند خود این شعر را خواند: "ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما/ بر بارگه عدوان آیا چه رسد خذلان." این را خوانده پا از در بیرون گذاشت. ما همگی اندوهگین گردیدیم و این اندوه چند برابر شد هنگامی که دیدیم آن دو فراش زنجیرهایی را که به گردن ملک و میرزا جهانگیرخان زده و ایشان را برده بودند برگردانیده در جلو اتاق به روی دیگر زنجیرها انداختند و ما بیگمان شدیم که کار آن بیچارگان به پایان رسیده.»
میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل که بود؟
میرزا جهانگیرخان شیرازی پسر آقا رجبعلی در سال ۱۲۹۲ قمری در شیراز متولد شد. در اوان کودکی پدرش آقا رجبعلی درگذشت و عمه وی سرپرستی او را برعهده گرفت. پنج ساله بود که با عمه و جده خود به تهران آمد. 14 ساله بود که به شیراز بازگشت و در آنجا به تحصیل پرداخت. مقدمات ادبیات و منطق و ریاضی را نزد اساتید زمان فرا گرفت و به سال ۱۳۱۱ به تهران رفت و در دارالفنون و دیگر مدارس عالیه تهران به تحصیل علوم و فنون جدید پرداخت. در این هنگام بود که نهضت مشروطهخواهی آغاز شده بود. وی نیز در همین دوران به انجمنهای سری و مجامع ایرانیان راه یافت.
میرزا جهانگیر خان با سرمایه میرزا قاسمخان تبریزی و همکاری میرزا علیاکبرخان قزوینی (دهخدا) روزنامهای موسوم به «صور اسرافیل» منتشر کرد که در زمان خود منشأ تحولات فراوانی شد. روزنامه صوراسرافیل به مشکلاتی دچار شد؛ چندین بار نویسندگان آن را تکفیر کردند و چند بار بساط به محاق توقیف رفت. میرزا جهانگیرخان که به واسطه انتشار روزنامهای به همین نام به جهانگیرخان صوراسرافیل مشهور شده بود، در باغشاه به قتل رسید. دهخدا شعر معروف «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» خود را به یاد او سروده است.
درباره میرزا نصرالله خان بهشتی (ملکالمتکلمین)
حاج میرزا نصرالله، پسر میرزا محسن بهشتی (ملکالمتکلمین) از وعاظ، ناطقان و روزنامهنگاران معروف دورهٔ مشروطه بود. وی به سال ۱۲۷۷ قمری در اصفهان متولد شد. تحصیلات خود را نزد آخوند ملاصالح فریدنی انجام داد و در ۲۲ سالگی به زیارت مکهٔ معظمه مشرف شد و در مراجعت به هندوستان رفت و مدت دو سال در آنجا اقامت گزید و کتابی به نام من الخلق الی الحق برای بیداری مسلمانان تالیف و منتشر کرد. پس از انتشار این کتاب، به وسیلهٔ انگلیسیها از هندوستان تبعید شد و به ایران آمد و در انقلاب مشروطیت با ایراد خطابهها و سخنرانیها به بیداری افکار مردم پرداخت.
پس از دستگیری و انتقال به باغشاه، محمدعلی شاه به آنجا رفت و سخنانی علیه بازداشتشدگان ایراد کرد. ملکالمتکلمین در پاسخ وی گفت: «ای پادشاه کوشش من برای این بود که مملکت ایران از این تاریکی جهل و نادانی و فقر و پریشانی بیرون آمده در ردیف ملل بزرگ جهان جای گیرد» و خطاب به مردمانی که در آنجا بودند ادامه داد: «من نمیدانم این خون فاسد که در عروق شما جاری است چقدر عزیز است که نمیخواهید یک قطره آن را در راه شرافت و افتخار و نجات وطن و بدست آوردن آزادی بریزید، شما به پستی و دون همتی و تحمل ظلم چنان عادت کردهاید که به هر حقارتی تن در میدهید. بر هر فرد آزادیخواه علاقهمند به مشروطه واجب است که این درخت کهن استبداد را ریشه کن کند والا او بنیان ما و مشروطه را بر باد خواهد داد.»
به گزارش «تاریخ ایرانی»، ملکالمتکلمین و همرزم دیرینش میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل را پس از قتل، در محوطه باغشاه تهران دفن کردند.