آفتابنیوز : يادداشتي كاملاً احساسي كه از راهبرد عميقاً پوپوليستي اين جريان در شكلبخشي و هدايت افكار عمومي ايرانيان در آستانهي انتخابات پيشين رياست جمهوري برميخاست.
نويسنده در يادداشت مزبور، با اشاره به برخي بحرانهاي اجتماعي آن هنگام جامعهي ايراني كه تازه سر برآورده بودند، ضمن يادآوري بخشي از حيات سياسي – اجتماعي انقلاب فرانسه كه تحت شرايطي نسبتاً مشابه، به كودتاي بناپارت منتهي شده بود، چنان نتيجه ميگرفت كه بحرانهاي احتمالي برشمرده شده توسط وي (بيكاري، فحشا، جنايتهاي سازمانيافته، جرائم گروهي سازماني، فساد مالي و لمپنيزم اجتماعي) بيترديد به ظهوربناپارتيسم ايراني و قدرتگيري نظاميان در كشور به بهانهي مهار بحرانهاي اجتماعي و استقرار امنيت منجر خواهد شد و در اين رهگذر حيات جنبش اصلاحطلبي ايرانيان و دستاوردهاي آن به مخاطره خواهد افتاد.
از اين رو به ايرانيان توصيه ميكرد كه با حضور چشمگير در پاي صندوقهاي رأي و اعتماد دوباره به جرياني كه تحت شعارهايي عوامپسندانه چون «گل ياس» و «ياعلي» راهبري جنبش را بر عهده گرفته بود و تمايل داشت در ادامه نيز مديريت جنبش را عهدهدار باشد، كشور را از خطري كه هر لحظه و يك سره آن را تهديد ميكرد رهايي بخشند!
مباني استدلالي يادداشت «پيش به سوي هجدهم برومر» عميقاً متزلزل و قابل چون و چرا بود اما درج آن در ساعاتي پيش از برگزاري انتخابات از يك سو به نويسنده و جريان متبوع وي اين فرصت و امكان را ميداد تا از آن به قدر لزوم و كفايت بهره برند و از ديگر سو امكان پاسخگويي را از مخالفين سلب ميكرد و اجازه نميداد تا به يك بحث عمومي فراگير ميان مخالفان و موافقان، دست كم در رسانههاي نسبتاً بي پرواتر (از جمله اينترنت) تبديل شود.
نزديك به چهار سال از آن هنگام ميگذرد. انتخابات تازهاي با همان ميزان از رعايت معيارهاي دموكراتيك در پيش است و دست كم شش كانديدا از هشت كانديداي نسبتاً شناخته شدهتر رياست جمهوري، داراي سوابق برجسته نظاميگرياند و شناختهشدهترين آنها (محمدباقر قاليباف) در فرصت باقيمانده تا روز رأيگيري، ميرود تا به اصليترين و جدّيترين رقيب جريان دوم خرداد و ديگر جريانهاي سياسي حاكم تبديل شود.
آن هنگام نه براي نگارنده و نه براي ديگر منتقدين يادداشت «پيش به سوي...» فرصت آن فراهم نشد كه پس از يادآوري اين نكته كه «بحرانهاي اجتماعي به ناگاه شكل نميگيرند، پس به ناگاه نيز حل نميشوند» از نويسنده بپرسند كه «چگونه يك مكانيزم قراردادي براي رجوع به افكار عمومي، خواهد توانست به خودي خود مانع ظهور بناپارتيسم ايراني و قدرتگيري نظاميان در صحنه سياسي شود؟
يا بحرانهاي اجتماعي مورد اشارهي نويسنده وجود ندارند (كه داشتند و دارند) اما به آنها استناد ميشود تا نويسنده به نتيجهي مورد پسند خود دست يابد و ايرانيان را از بيم نظاميان و كودتا به رأيدادن تشويق كند، يا بحرانهاي مذكور وجود دارند و دير يا زود – در هنگامهي تاريخي و طبيعي خود يا پس از تأخيري مصنوعي و دستساز – تأثيرات خود را بر حيات سياسي جامعهي بحرانزده آشكار خواهند كرد (كه كردهاند).
از روح و محتواي مصاحبهي اخير حجاريان با روزنامهي اقبال چنين به نظر ميرسدكه توصيههاي اخير او نيز از همان درجهاي از اعتبار و كارآمدي برخوردارند كه توصيههاي پيشين او در انتخابات پيشين برخوردار بودهاند!
توصيههايي از اين دست كه «بايد اصلاحات را از نو ساخت»، يا «دُز اصلاحات را بايد بالا برد» يا اينكه «همان شعارهاي معمول را بايد يك خرده جمع و جور كرد». اين در همان حالي است كه كمي پيش تر از مرگ اصلاحات و جنبش اسلاحي پس از برگزاري انتخابات ناعادلانه مجلس هفتم توسط خاتمي سخن ميراند.
از خط به خط مصاحبهي اخير تئوريسين اصلاحات دوم خرداد، درماندگي حيرتآوري پيداست كه بيش از هر چيز ناكارآمدي و ناراستي وي همفكرانش در مديريت مناسب و اصولي جنبش اصلاحي به ويژه در شش سال گذشته ناشي شده است.
سعيد حجاريان در بخشهايي از مصاحبهي اخيرش ميگويد: «نميدانم چه خواهد شد. خيلي عجيب است....در نظرسنجيهاي اخير، مشاركت از 50 درصد به 40 درصد رسيده است و ديگر تكان نخورده است...(درحالي كه) در دوم خرداد نظرسنجيها خيلي بالا و پايين ميشد. معلوم بود در جامعه خبري هست».
بر خلاف او بسياري از شهروندان «ميدانند كه چه شده است. وضعيت فعلي را چندان تعجبآور ارزيابي نميكنند و معلوم است كه در جامعه خبرهايي هست».
اگر چه چندان خوشايند حجاريان و جريان متبوع او نيست و نخواهد بود!