آفتابنیوز : مصطفي ملكيان در ابتداي سخنراي خود در مورد موضوع سخنان خود توضيح داد: هر وقت تعابيري از قبيل آنچه لازيم داريم طرح شود، اين سؤال متقابلاً مطرح مي شود كه براي چه كاري، چه چيزي لازم داريم .
ملكيان گفت: به هر حال كساني هستند كه در زندگي خود به هر جهتي عزم بر اين جزم كرده اند كه نه تنها خود به وظيفه اخلاقي شان عمل كنند بلكه در پي آن هستند تا ديگران نيز وظيف اخلاقي خود را انجام دهند، يعني اين افراد تنها به صالح بودن نمي انديشند بلكه مصلح نيز هستند. وي با يادآوري اين نكته كه مي خواهيم آنچه لازم داريم را در مورد اصلاح گري در لايه هاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي و ... بررسي كنيم افزود: از نظر من 10 عامل بايستي براي آسيب شناسي اين اصلاح گري مورد بررسي قرار بگيرد.
ملكيان در ادامه اين ده عامل را اينگونه تشريح كرد:
در گام اول براي اصلاح گري بايد قبول كرده باشيم كه حقيقتي و حقايقي وجود دارد . ملكيان گفت: به نظر من انديشه هايي كه نوعي نسبيت گرايي _ به اين معني كه حقيقت نزد من با ديگري متفاوت است _ را ترويج مي كنند اين نوع انديشه ها نمي تواند موجب اصلاح گري باشند. زيرا در اين نوع انديشه نسبيت گرايي، تنها بحث تفاوت سليقه ها و ذوق ها مطرح است، با اعتقاد به اين نوع انديشه جدل و نبرد به خاطر انديشه و حقيقت بي معني است زيرا ما بايد اعتقاد داشته باشيم كه آنچه ما مي گوييم و مي كنيم بر رقيبانمان رجحان دارد. وي گفت: تفكرات پست مدرنيستي كه به نسبيت فرهنگي اعتقاد دارند نمي توانند موجب اصلاح شوند .
مصطفي ملكيان دومين عامل را كه مورد نياز اصلاح گري است، تكيه بر استدلال و استدلال گرايي دانست. وي گفت : استدلال گرايي تنها راهي است كه ميتوان از طريق آن كم و بيش به درك حقيقت نايل شد. اين استدلال گرايي كه از آن بحث مي كنيم با ايدئولوژي و هرگونه خرافه پرستي مخالف است، اين استدلال گرايي با آرزو انديشي ،تعصب ،جزم انديشي و بي مدارايي فكري مخالف است .
ملكيان افزود : ما بايستي با كمك استدلال هرگونه ايدئولوژي و تعصب را واقعا از ذهن خود بزداييم، در اينجا مهمترين نكته اين است كه انسان ولايت فكري بدون دليل را نپذيرد و اگر هم سخني را مي پذيرد از روي مقتضاي استدلال باشد. ملكيان با اشاره به اين شش عاملي كه در تضاد با استدلال گرايي است گفت : واقعيت اين است كه در يكصد سال اخير همه احزاب و گروهها به نوعي با يكي از اين عوامل درگير بوده اند.
سومين لازمه اصلاح گري از نگاه مصطفي ملكيان يكپارچگي است. ملكيان در توضيح اين عنوان گفت: ما بايد ساحت هاي متفاوت وجودي خويش را سامان دهيم . وي افزود: متاسفانه جامعه ما و افراد آن از يك نوع اسكيزوفرني فرهگي رنج مي برند. براي هماهنگي و يكپارچگي لازم است عقايد ما با آنچه مي گوييم يكسان باشد و مثلا گفتارمان با احساستمان و يا عقايدمان در تعارض نباشد، وي اين عدم يكپارچگي را از عوامل و علل عدم موفقيت اصلاحگري در جامعه ايران دانست .
مصطفي ملكيان در توضيح چهارمين لازمه گفت : واقعيت ها را تنها واقعيات تغيير مي دهند و نمي توان با توسل به اوهام و خيالات واقعيتي را اصلاح ،تغيير و يا ريشه كن كرد. وي گفت: واقعيت در اين معني يعني همان علم و دانش؛ و ما بايد به سمت توجه بيشتر به علم و علمگرايي برويم.
ملكيان پنجمين عامل را عمل به قاعده زرين اخلاقي دانست كه در تمامي اديان به شكلي بيان شده است. وي افزود: اين قاعده مي گويد با ديگران چنان رفتار كن كه خوش داري ديگران با تو رفتار كنند. هر وجدان سالم اين سخن را مي پذيرد. با قبول اين اصل اين نكته مهم مي شود كه هر كس خود را تافته جدا بافته تلقي كند و اصلاحگر بايد بداند همه كندي ها، تندي ها و دردها و رنج هاي ديگران در او نيز وجود دارد و بتواند در كنار سايرين فعاليت اصلاحي كند.
ششمين لازمه را ملكيان اينگونه بيان كرد: ما بايستي از خطا نفرت داشته باشيم و نه از خطا كار . وقتي اين قاعده در ذهن ما رسوخ كند لااقل 2 اثر مهم را خواهد داشت . اولا وقتي از خطاكار نفرت داشته باشيم به نوعي از انسان نفرت پيدا كرده ايم و اين با عشق به انسان كه لازمه اصلاحگري است منافات دارد. ثانيا كساني كه نفرت خود را معطوف به خطاكاران مي كنند خطاهاي خود را نمي بينند و با خطاهاي خود به ديده اغماض نگاه مي كند.
ملكيان افزود : نفرت از ديگران (خطاكاران) باعث مي شود عواطف انسان بر عقلانيت او پيشي گيرد و او را كر و كور مي كند. اثر ديگر آن است كه وقتي از خطاكار نفرت داريم ،معمولا دچار تعجيل در حذف خطاكار مي شويم و تعجيل هميشه كار را بدتر مي كند.
اين استاد دانشگاه با تاكيد بر اينكه هرگونه انديشهاي كه دايره شمول محبت او محدود به قشر و گروه خاصي باشد و اصولا هر انديشه اي كه به كمتر از تمامي انسانها رضا بدهد ، نتنها به همه انسانها بلكه به آن گروه خاص هم ضربه خواهد زد ؛ هفتمين عامل را به اين شكل بيان كرد.
هشتمين عاملي را كه مصطفي ملكيان در موفقيت اصلاح گري موثر دانست، توجه به ساحت آگاهي است . وي در اين مورد گفت : به عنوان مثال برخي فكر مي كنند جامعه مانند يك بيمار است كه حتي اگر سخنان پزشكان را نفهمد تصميم صحيح پزشك براي او مفيد است. اما بايد گفت اين تئوري براي جامعه كاملا غير قابل اعتنا است و بايد دانست نمي توان بدون رسيدن جامعه به آستانه آگاهي اصلاح گري كرد. وقتي مردم در سال 76 به گونه اي و در سال 84 به گونهاي كاملا متضاد راي مي دهند نشان دهنده آن است كه جامعه به مرز آگاهي نرسيده است و حركتي از روي آگاهي انجام نداده است.
ملكيان افزود: براي رسيدن به آستانه آگاهي جامعه، بايد بدانيم اين هنر نيست كه سخت و دشوار سخن بگوييم، روشنفكر نبايد براي نشان دادن عمق خود از مبهم گويي استفاده كند. در واقع روشنفكر زماني موفق است كه جدا از زبان زرگري كه با ديگر روشنفكران دارد بتواند حرفش را به توده هاي پايين جامعه نيز فهم كند.
وي نهمين عامل را شناسايي توانايي ها دانست و گفت : بايد زمينه علايق و استعدادهاي خود را بشناسيم و در حيطهاي كه به آن مربوط است فعاليت كنيم. و به هر حال كمك به سنخ رواني افراد كمك جدي به اصلاح گري است . ملكيان در پايان سخنان خود دهمين ضرورت اصلاح گري را در اين نكته دانست كه هركس كار خود را انجام دهد و تنها با ذره بين نقد بر روي رفتار ديگران دقيق نشود. وي افزود : محتوي هر اعتراضي در وهله اول اين است كه كسي كه در مقامي قرار گرفته به خوبي كار خود را انجام نمي دهد. پس بايد توجه داشت كه اين مساله انتقادي به خود معترضين نيز معطوف گردد.