آفتابنیوز : بهارستان زنده است. هنوز میلیونها نفر پای صندوق رای می روند و به نمایندگانشان رای می دهند. رد پای مشروطه اما لحظه به لحظه در کالبد شهر دارد کمرنگ و کمرنگتر میشود. ناظم السلام کرمانی، از مشروطه طلبان به نام در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» می نویسد؛ خواستگاه مشروطه تهران بوده اما معلوم نیست چرا مشروطه داران شکست خوردند و پایتخت دارد اینچنین از یادمان هایش تهی میشود؟
بنایی که ناصرالدین شاه از آن وحشت داشت
تهران در خود می لولد. موتورسوران بی محابا می رانند. داروفرش ها در کمین هر بیگانه ای نشسته اند. اینجا خیابان ناصرخسرو است. خیابانی که امیرکبیر پیش از آنکه به دستور سلطان صاحبقران، رگهایش در حمام فین کاشان زده شود، فرمان ساخت بنایی را در آن داد که بعدها دانش آموختگانش بذر مشروطه را کاشتند. نیم قرن مانده بود به آغاز جنبش. با آنکه ناصرالدین شاه، در سال های نخست، به خاطر ژست مدرنیته مشتاق تاسیس این بنا بود اما بعدها به شدت از آن ترسید. وحشت ناصرالدین شاه، او را وادار کرد که برای نخستین بار کتاب های دانشگاه را سانسورکنند اما نمی دانست که آزادی به راه خود می رود.
حالا، این بنا را کمتر کسی است که نشناسد؛ دارالفنون. بنایی که با سر در چوبی و معماری منحصر به فردش، محزون در گوشهای از خیابان ناصرخسرو نشسته، سرگردان در انتخاب مالک و بهره بردارش سازمان آموزش و پرورش یا میراث فرهنگی است. هیچ کدام مسئولیت ساماندهی کامل آن را نمی پذیرند.
دو سال پیش اقداماتی وسیع برای جان دادن این بنا انجام شد اما سر آخر دارالفنون آنی نشد که انتظار می رفت و هنوز هم از حیات موزه ای چنان که لیاقت این بناست بی نصیب است. چرا با دارالفنون چنین بی مهری می شود؟ مشروطه داران آیا پاسخی دارند؟
کلا به اتفاق بهارستان را می خواهند
مظفرالدین شاه بیمار زیر درختان چنار نیاوران در کاخ صاحبقرانیه حکمی را امضا کرد که جنبش مشروطیت را به اوج رساند. هیچ کس نمی دانست که بعدها قرار است چه بر سر سردرمداران مشروطه بیاید یا خیلی بعدتر، چه بر سر بنای مجلسی که با خون دل سر و پایش کردند. بنایی که قرار نبود حریمش شکسته شود. چه همان زمان، چه امروز.
در گذشته بمباران مجلس به فرمان لیاخوف روسی بود. امروز که دیگر همه می دانند تا همین چند سال پیش هیچ ساختمان بلندی حریم عمارت مجلس قدیم را نشکسته بود. حالا دور تا دور آن ساختمان هایی بالا آمده اند که از دور گویی به عمارت دیرینه تو سری می زنند. این بلندمرتبه سازی ها جزو طرح گسترش مجلس به شمار می رود. طرحی که با قانون منافات دارد. در واقع سه حریم شکسته شده، حریم حفاظتی که این حریم طبق قانونی برای جلوگیری از فروریختن و آسیب دیدن کل اثر تعیین میشود. فعالیتها، کاربریها و ساختوسازهای نامناسب روی نقشه مشخص میشود.
حریم بصری که برای ایجاد ارتباط دیداری دو طرفه بین محیط و اثر تاریخی تعیین میشود. به عبارت دیگر، دید اثر تاریخی به بیرون و چشمانداز بیرون به اثر تاریخی را حفظ میکند و ارتقا میدهد.
حریم کاربردی، این حریم بدین جهت تعریف میشود که پیوستگی اثر تاریخی و محدوده پیوسته به آن، دارای پیوستگی و همگنی با کارکردهای شهرها و مراکز تاریخی باشد. در تعیین این نوع حریم، بخش ویژهای به تعیین کارکردهای مطلوب و قابل توصیه اختصاص مییابد.
شاید متولیان این طرح نه قانون را می دانستند و نه تاریخ را، چون کسی که تاریخ و هویت یک بنا را بداند، دست به نابودی آن نمی زند. چرا که در تاریخ آمده، میرزا حسینخان سپهسالار قزوینی، عمارت های بزرگی در بهارستان بنا کرد. عمارت بهارستان یا کاخ بهارستان محل زندگی سپهسالار بود. همین بنایی که به عمارت مشروطه یا مجلس شورای ملی شناخته می شود. امروز، بخشی از این عمارت موزه مجلس شورای اسلامی شده و بخشی دیگر امور تشریفاتی و بخشی دیگر برای برگزاری همایشها.
سپهسالار برای طراحی و ساخت این عمارت و دیگر عمارتهای باغ بهارستان از مهندسان و معماران سرشناس آن زمان بهویژه میرزا مهدیخان ممتحنالدوله شقاقی استفاده کرده بود. پس از درگذشت سپهسالار، ناصرالدین شاه آن را بیهیچ گونه تشریفات قانونی و شرعی، تصرف و آن باغ و عمارت (ساختمان مشروطه ی کنونی) را ملکِ خالصه دولتی خود کرد، اگر چه در بخشی از عمارت تا سال ۱۳۰۹ ق. قمرالسلطنه همسر سپهسالار (دختر فتحعلی شاه و عمه ی ناصرالدین شاه) زندگی و در آنجا مراسم تعزیهخوانی زنانه برگزار میکرد.
از زمان پیروزی انقلاب مشروطه، کاخ بهارستان برای مجلس در نظر گرفته شد. طی حکم میرزا نصراللهخان مشیرالدوله ـ صدراعظم ـ به محقق السلطنه (محقق الدوله) ـ رئیس بیوتات دولتی ـ مورخ ۲۵ جمادیالثانی ۱۳۲۴(۲۳ مرداد ۱۲۸۵)، «مقرر میگردد که عمارت بزرگ باغ بهارستان (ساختمان مشروطه) در روز جمعه برای مجلس مهیا باشد.»
هر چند این حکم اجرا نشد و به علت دوری از مرکز شهر و عدم دسترسی عموم مردم به آن و بدون رضایت و اجازه ورثه سپهسالار نمیتوانستند مجلس را در عمارت بهارستان تشکیل دهند.
به همین دلیل، موقتاً در مدرسه نظامیه (اتاق نظام) برای برقراری جلسات مجلس انتخاب می شود. در طی دورهای که نظامنامه انتخاباتی در حال تدوین بود و انتخابات بر اساس آن انجام میگرفت، صحبتها و نامهنگاریها برای تعیین عمارت بهارستان به عنوان ساختمان آینده مجلس شورای ملی نیز ادامه داشت. تا اینکه ۲۲ مهر ۱۲۸۵ نامههایی از مجلس به مشیرالدوله ارسال شد که اعضای مجلس اظهار کرده بودند که عمارت مدرسه نظام برای برگزاری مجلس مناسب نیست و «کلاً بالاتفاق عمارت بهارستان را که به هیچ وجه امروزه محل حاجت دولت نیست، از برای مجلس شورای ملی میخواهند...»
حالا خبر می رسد که میدان بهارستان در فهرست اثار ملی ایران ثبت شده است. در صد و دهمین سالگرد مشروطه باید دید که با این اقدام جلوی طرح گسترش مجلس گرفته می شود؟ در حالی که یادمان نرود قبل از ثبت کل میدان، مدرسه سپهسالار ،ساختمان مجلس و مسعودیه ... در فهرست میراث فرهنگی جای داشتند و قرار بود در پناه قانون حفظ شوند.
مشروطه طلبان پناه به عمارت ظل السطان آوردند
درِ مسعویه در کوچه اکباتان بهارستان بسته است. سه تا از حراستی های سازمان میراث فرهنگی آن سوی در ایستاده اند، می گویند: «تا اطلاع ثانوی اینجا تعطیل است.» چرا؟ یکی از آن ها می گوید: «چون شرکت عظام که مدتی این بنا در اختیارش بوده، هیچ خرج مرمت و بازسازی اش نکرده و میراث فرهنگی دوباره اقدام به بازپس گیری عمارت کرده است.»
حکایت نفرین شدگی این عمارت، با آن ظرافت های بی نظیر معماری اش، تا همین امروز ادامه دارد. چه سرنوشتی! آن روز هم که توپ ها را آوردند جلوی مجلس و حمله آغاز شد و مشروطه طلبان به عمارت مسعودیه پناه آوردند، این حکایت شوم در این عمارت وجود داشت.
این همه بی مهری به یک بنای تاریخی عجیب است. بنایی که بعد از انقلاب خدمات بسیار به سازمان آموزش و پرورش و سازمان میراث فرهنگی کرد و دوام آورد. تحویل ناگهانی این بنا به یک شرکت خصوصی بدون تنظیم قوانین و به دست آوردن تجربه لازم در این زمینه جفای بزرگی بود.
همانطور جفا به خاطرات مشروطه. جفا به آن روزهایی که در تاریخ نوشتند: «در جریان جنبش مشروطه با توجه به نزدیکی این عمارت، به میدان بهارستان و اختلاف ظل السلطان با برادرش مظفر الدین شاه و فرزند او، یکی از پایگاههای مشروطه خواهان و مخالفان محمد علی شاه بود.» در کتاب های تاریخی آمده که خیلی از مشروطه طلبان بعد از پناه گرفتن در این خانه توانستند زنده بمانند و راه را ادامه دهند.
البته مسعودیه شاهد اتفاق مهم دیگری هم بوده است، در سال ۱۲۸۷ بمب دست سازی زیر کالسکه محمد علی شاه منفجر شد. تروری عجیب که صدایش هنوز در گوش عمارت پیچیده.
تلفن شوم پسر امین الدوله
مکانیکی سر تنها کوچه در دارِ تهران، حتی تصوری مبهم از خاطرات این کوچه ندارد. تنها نشان پارک امین الدوله، پلاک آبی است که در ورودی آن زده شده است. این پارک هر روز دارد از عناصر تاریخی خالی می شود. ساختمان های بلندمرتبه به جای خانه ها بالا می آید. یک نوشتار کوتاه هم زده نشده تا حکایت پارک را بگوید تا عابران اینقدر با بی تفاوتی از کنارش رد نشوند و نانوا سر کوچه اینقدر با بی تفاوتی، خمیرها را نان نکند.
اما چرا پارک امین الدوله مهم است؟ میرزا علی اصغر خان امین الدوله در زمان مظفرالدین هنگامی كه به صدارت رسید، برای مستحكم تر كردن پایه های صدارت خود میرزا محسن پسرش را وادار كرد كه با همسر خود (دختر میرزا محسن خان مشیرالدوله) متاركه كند تا با فخرالدوله دختر مظفرالدین شاه ازدواج كند كه اولین ثمره این ازدواج وزارت گمركات بود كه به او رسید.
میرزامحسن خان ترس از مناصب و موقعیت خانوادگی اش او را از همراهی با مشروطه بازداشته بود، ولی در عمل كاری هم علیه آن انجام نمی داد. تا روزی كه مجلس به توپ بسته شد. عده ای از مشروطه خواهان به پارك او پناه بردند او این مساله را تلفنی اطلاع داد همین امر موجب شد قزاق ها به پارك حمله ور شده و روحانیون، نمایندگان مجلس و روزنامه نگاران پنهان شده در پارك را با قل و زنجیر و بی احترامی به باغشاه ببرند.
امین الدوله اما بعدها تاون این خیانت را دید. او بین مشروطه خواهان وجهه ای نداشت. پس از پایان مشروطه هرگز كار دولتی به او داده نشد. به نوشته دكتر باقر عاقلی در كتاب (روزشمار تاریخ ایران) اگر درایت و لیاقت همسر وی (فخرالدوله) نبود، مشكلات بسیاری گریبانگیرش می شد. محسن خان امین الدوله كه حالامحسن امینی شده بود سرانجام در سال 1329 شمسی در تهران درگذشت و از فرزندان وی دكتر علی امینی، ابوالقاسم امینی و سرتیپ محمود امینی به مقامات مهم سیاسی و نظامی رسیدند. اما او هیچ گاه پس از واقعه پارك امین الدوله دیگر روی آرامش را به خود ندید.
ماجراهای این پارک اما تمامی نداشت و در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸، آیتالله مطهری پس از پایان جلسهای در منزل دکتر یدالله سحابی، در تاریکی شب در پارک امینالدوله هدف گلوله یکی از افراد گروه فرقان قرار گرفت و کشته شد. خدا رو شکر که بنای یادبود کوچکی برای او در کوچه پارک امینالدوله برپا است. چرا که این شانس را مشروطه طلبان نداشتند.