کوتاه با فال فروشي در ميدان آزادي
حافظ آدم خوبي بوده!
آفتاب‌‌نیوز : 
اسمت چيه؟
جواد رحيمي.
افغاني هستي؟
آره .
چند سالته؟
ده سال.
مدرسه مي ري؟
نه .
چرا؟
بابام پاش شکسته ، نمي تونم برم مدرسه. از طبقه نهم افتاده زمين . پاهاش ديگه خوب نمي شه.
اينجا چي کار مي کني؟
فال مي فروشم.
فال چي؟
از همين ها (فال حافظ را نشان مي دهد)
اسم اين فال ها چيه؟
فال ديگه.
فال حافظ.
آره ، آره حافظ.
مي دوني حافظ کي بوده؟
آدم خوبي بوده.
اينجا تو ميدون آزادي تنهايي؟
داداشمم هست. خيلي خوش تيپ و باحاله.
چند سالشه؟
بزرگه.
زن و بچه داره؟
نه ، تا حالا زن نگرفته.
داداش واقعيته؟
آره داداشمه.
شب ها مياد خونتون؟
نه ، بعضي وقت ها مياد پيش بابام ، بهش پول ميده.
اونم همين جا کار مي کنه؟
آره.
کارش چيه؟
يه چيزايي مي فروشه.
چه چيزايي؟
نمي تونم بگم.
چرا؟
گفته نگم.
حالا اگه به من بگي قول مي دم به کسي نگم.
يه چيزايي مي فروشه که از مشهد مياره.
چند تا خواهر برادرين؟
خواهر ندارم، برادرم همين داداشمه.
مادرت کجاست؟
خونه.
اونم اهل افغانستانه؟
آره. اما من ايراني ام . کارت دارم.
با کي اومدين ايران؟
با عمو و خاله و فاميلم از اونجا اومديم ايران.
اينجا فاميل داريد؟
يک پسر عمو دارم پولداره. نيسان زرد داره، مي خواد ماشينشو بده به ما.
خونتون کجاست؟
مولوي.
کجاي مولوي؟
نمي دونم، اسم کوچش رو بلد نيستم.
دوست داري درس بخوني؟
دوست دارم ، پول ندارم.
درس که پول نمي خواد.
از افغاني ها بيشتر پول مي گيرن واسه درس خوندن.
روزي چند تا فال مي فروشي؟
صد تا رو هزار و دويست تومان مي فروشم.
صبح چه ساعتي مي آيي اينجا؟
اول صبح مي آم ، شب برمي گردم.
آرزوت چيه؟
پولدار بشم.
چقدر؟
يک عالم.
بعد چه کار مي کني؟
مي رم زن مي گيرم. ماشين مي گيرم ، يه نيسان زرد عين پسر عموم مي گيرم ، همه چيز مي گيرم ، به بابام پول مي دم. بابام پيرمرده، نمي تونه کار کنه.
تا حالا افغانستان رفتي؟
نمي تونم برم . اگه برم کارم تموم مي شه.
چرا؟
بابام مي گه اگه بريم مي کشنمون.
اگه خيلي پولدار بشي ، بعد بچه هاي عين خودتو ببيني که فال مي فروشن، چکار مي کني؟
روزي دو هزار تومن بهشون مي دم.
اونا که نمي تونن با دو هزار تومن درس بخونن .
نفري يک ميليون مي دم بهشون که ديگه فال نفروشن.
پس کي فال بفروشد؟
(مي خندد) نمي دونم.
اگه پولدار شدي درس هم مي خوني؟
آره، موبايل هم مي خرم . دوست دارم اين طوري بشم( پسري را نشان مي دهد که موبايل به کمرش بسته و از روي خط عابر پياده در حال عبور است)
باباتو بيشتر دوست داري يا مامانت رو؟
هر دو تا رو دوست دارم.
کدوم رو بيشتر دوست داري؟
يک کم بابام رو.
چرا؟
مامانم مي گه برو کار کن پول بيار، ولي بابام مي گه درس بخون، کار هميشه هست.
خونه مال خودتونه؟
نه، مال يک پيرمرده.
حياط داره؟
آره، ولي ما فقط بايد واسه دستشويي رفتن بريم تو حياط. يعني همسايه هاي ديگه هم حق ندارن بيان تو حياط. حياط فقط واسه دستشويي رفتنه.
ديگه چه چيزهايي رو دوست داري؟
همه زندگي رو دوست دارم.
از صبح تا حالا چقدر کاسبي کردي؟
پونصد تومن.
من رو چقدر دوست داري؟
(مي خندد) نمي دونم.
کيا بهتر فال مي خرن؟
دخترها.
اسمت چيه؟ جواد رحيمي.
افغاني هستي؟
آره .
چند سالته؟
ده سال.
مدرسه مي ري؟
نه .
چرا؟
بابام پاش شکسته ، نمي تونم برم مدرسه. از طبقه نهم افتاده زمين . پاهاش ديگه خوب نمي شه.
اينجا چي کار مي کني؟
فال مي فروشم.
فال چي؟
از همين ها (فال حافظ را نشان مي دهد)
اسم اين فال ها چيه؟
فال ديگه.
فال حافظ.
آره ، آره حافظ.
مي دوني حافظ کي بوده؟
آدم خوبي بوده.
اينجا تو ميدون آزادي تنهايي؟
داداشمم هست. خيلي خوش تيپ و باحاله.
چند سالشه؟
بزرگه.
زن و بچه داره؟
نه ، تا حالا زن نگرفته.
داداش واقعيته؟
آره داداشمه.
شب ها مياد خونتون؟
نه ، بعضي وقت ها مياد پيش بابام ، بهش پول ميده.
اونم همين جا کار مي کنه؟
آره.
کارش چيه؟
يه چيزايي مي فروشه.
چه چيزايي؟
نمي تونم بگم.
چرا؟
گفته نگم.
حالا اگه به من بگي قول مي دم به کسي نگم.
يه چيزايي مي فروشه که از مشهد مياره.
چند تا خواهر برادرين؟
خواهر ندارم، برادرم همين داداشمه.
مادرت کجاست؟
خونه.
اونم اهل افغانستانه؟
آره. اما من ايراني ام . کارت دارم.
با کي اومدين ايران؟
با عمو و خاله و فاميلم از اونجا اومديم ايران.
اينجا فاميل داريد؟
يک پسر عمو دارم پولداره. نيسان زرد داره، مي خواد ماشينشو بده به ما.
خونتون کجاست؟
مولوي.
کجاي مولوي؟
نمي دونم، اسم کوچش رو بلد نيستم.
دوست داري درس بخوني؟
دوست دارم ، پول ندارم.
درس که پول نمي خواد.
از افغاني ها بيشتر پول مي گيرن واسه درس خوندن.
روزي چند تا فال مي فروشي؟
صد تا رو هزار و دويست تومان مي فروشم.
صبح چه ساعتي مي آيي اينجا؟
اول صبح مي آم ، شب برمي گردم.
آرزوت چيه؟
پولدار بشم.
چقدر؟
يک عالم.
بعد چه کار مي کني؟
مي رم زن مي گيرم. ماشين مي گيرم ، يه نيسان زرد عين پسر عموم مي گيرم ، همه چيز مي گيرم ، به بابام پول مي دم. بابام پيرمرده، نمي تونه کار کنه.
تا حالا افغانستان رفتي؟
نمي تونم برم . اگه برم کارم تموم مي شه.
چرا؟
بابام مي گه اگه بريم مي کشنمون.
اگه خيلي پولدار بشي ، بعد بچه هاي عين خودتو ببيني که فال مي فروشن، چکار مي کني؟
روزي دو هزار تومن بهشون مي دم.
اونا که نمي تونن با دو هزار تومن درس بخونن .
نفري يک ميليون مي دم بهشون که ديگه فال نفروشن.
پس کي فال بفروشد؟
(مي خندد) نمي دونم.
اگه پولدار شدي درس هم مي خوني؟
آره، موبايل هم مي خرم . دوست دارم اين طوري بشم( پسري را نشان مي دهد که موبايل به کمرش بسته و از روي خط عابر پياده در حال عبور است)
باباتو بيشتر دوست داري يا مامانت رو؟
هر دو تا رو دوست دارم.
کدوم رو بيشتر دوست داري؟
يک کم بابام رو.
چرا؟
مامانم مي گه برو کار کن پول بيار، ولي بابام مي گه درس بخون، کار هميشه هست.
خونه مال خودتونه؟
نه، مال يک پيرمرده.
حياط داره؟
آره، ولي ما فقط بايد واسه دستشويي رفتن بريم تو حياط. يعني همسايه هاي ديگه هم حق ندارن بيان تو حياط. حياط فقط واسه دستشويي رفتنه.
ديگه چه چيزهايي رو دوست داري؟
همه زندگي رو دوست دارم.
از صبح تا حالا چقدر کاسبي کردي؟
پونصد تومن.
من رو چقدر دوست داري؟
(مي خندد) نمي دونم.
کيا بهتر فال مي خرن؟
دخترها.
گزارش خطا
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره عضویت در خبرنامه 
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین
لینک های مفید