آفتابنیوز : حسین پاکدل در یادداشتی با عنوان «رشیدی، قامتی تا همیشه رشید» در روزنامه «شرق» نوشت: میگویند انسان از سر اجبار مرگ را پذیرفته است، ولی تنها بر سر زمانِ وقوعش با ملکالموت اختلافنظر دارد. این طنزِ تلخ شاید درخصوص بسیاری قابلیتِ تعمیم داشته باشد، ولی در موردِ هنرمندان، بهویژه خالقانِ مؤلف، لااقل به این شکل قابلتطبیق نیست.
هنرمندی که تکلیفش را با خود روشن و ارتفاع مشخصِ قابلیتهای خود را تعریف کرده است - چون خواهناخواه به جاودانگی میاندیشد - بهگونهای بر سر زمان وقوعِ وداعِ آخر، با ملکِ مرگ به توافقی ضمنی میرسد و زمانِ محتومِ خروج از صحنه و عروج به اوج را خود تعیین میکند.
با اینکه صاحب این ارتفاع و کرسی، مثل بسیاری از اهل هنر ممکن است در گذرِ عمر صرفاً برای رفع نیازهای زندگی گاه تن به کاری دهد که با بلندای قامت او همتراز نیست، ولی درمجموع وقتی ماحصلِ تلاشِ هنرمندانهاش مورد سنجش قرار میگیرد، جاودانگی او تضمین میشود.
داوود رشیدی از جمله هنرمندانِ صاحبسبک، مؤلف و باامضا بود که کارنامهای پربار و درخشان از خود بهجای گذاشت. بینش و نگرشِ ناب و هنرمندانه او را دقیق و مشخص در آثار نمایشی شاخص که بهعنوان کارگردان بر صحنه برد یا نقشهای متنوع و ماندگاری که در سینما، تلویزیون و تئاتر آفرید یا معدود آثاری که تهیهکنندگی کرد و شاگردان بیشماری که مستقیم و غیرمستقیم تربیت کرد میتوان دید. مخاطبِ تیزهوشِ او بهراحتی میتواند ردپای دقیق و متفکرانه او را در تکتک این آثار و افراد پیدا کند.
ویژگی بارز داوود رشیدی در این بود که وقتی قرار بر انجام هر فعل هنری بود، به شکلی ششدانگ حضور جامع و کامل داشت. وقتی قرار بر خلق نقش بود، چنان بینقص آن را میآفرید که اهل خبره محال بود تصوری غیر از آنچه داوود رشیدی از مجرای تفکر خود عبور داده، داشته باشند.
به یاد بیاورید بازی درخشانش را در سریال «آوای فاخته»، اثر زندهیاد بهمن زرینپور، پدرِ خوزستانی سریالِ «گل پامچال» اثر علی طالبی یا بازی مثالزدنی و تکرارناشدنی او در نقش بیبدیلِ رئیسجمهور دمولند در مجموعه تلهتئاترِ فاخرِ «یکی از این روزها»، اثر فریدون فرهودی یا مفتشِ ششانگشتی هزاردستانِ زندهیاد علی حاتمی و دهها نقش ماندگارِ دیگر در آثار سینمایی و تلویزیونی یا آثار معیاری که بر صحنه تئاتر آفرید؛ از «در انتظار گودو» گرفته تا «پیروزی در شیکاگو»، از «ریچارد سوم» تا «هنر و منهای دو».
به گزارش ایسنا، داوود رشیدی عادت داشت موقع خلق اثر، همنشین نگرانی و دلهره بعدها باشد و این نگرانی را در همهحال و هرکاری مدام با خود داشت، بهخصوص در آثاری که میدانست رنگ ماندگاری دارند و بیش از همه وقتِ کارگردانی و خلقِ نمایش؛ چون به ناپایداری عمر واقف بود و این مهم را دائم در ضمیرِ آگاه با خود تکرار میکرد؛ چنانکه باور میکردی فرصت او محدود است و او را با ملکِ مقربِ مرگ قراری مشخص و معین است و نمیخواهد از این امرِ لاجرم سر باز زند. در آخرین دستنوشته هم به این امر اشاره کرده بود؛ تنها نگرانی او تحمل روزگارِ بیاویی سه یارِ همیشه همراهش، سینا و لیلی و احترام، بود. درود به این هر سه بهخصوص بانوی محترم، احترام برومند، همسر و همراهش که در سالهای فعالیتِ حرفهای داوود رشیدی همیشه همپای او بود و تا واپسین دقایق بیماری و حضورِ رشیدی بر صحنه زندگی، حتی برای لحظهای نگذاشت قامتِ رشیدِ رشیدی، نارشید جلوه کند.