آفتابنیوز : چرا زندگی روزمرهی ما تا اين حد عجيب است؟ زيرا به عقيدهی آقای سيبرايت به مقدار بسياری با آنچه ده هزار سال پيش به عنوان سرنوشت تكاملی ما به نظر میرسيد متفاوت است. پس از آن بود كه « يكی از ستيزه جويانهترين و مرموزترين گونههای راهزن در تمامی عالم جانوران » تصميم به سروسامان پيداكردن و ساكن شدن گرفت. در مدت زمانی كه در مقياس تكاملی به اندازهی يك چشم بر هم نهادن است، اين موجودات بد گمان و بیاعتماد به همه چيز و اين « ميمونهای خجالتی بیرحم » موفق شدند كه شبكههای تعاونی را با توانايی و پيچيدگی حيرت آوری شكوفا سازند ـ شبكههايی كه بر اعتماد ميان بيگانهها متكی بود. هنگامی كه در بارهی آن به انديشه بپردازيم، در میيابيم كه چنين رويدادی بايد نتيجهی حوادثی باشد كه تحقق آنها شديداً نامحتمل به نظر میرسد.
ميراث ژنتيكی هومو ساپين ساپين، كه طی ٧ ميليون سال يا چيزی در همين حدود تكامل يافت و ما را از آخرين اجداد مشترك خود شمپانزهها و بابونها جدا كرد، انسان را برای كامياب شدن در شكل شكارچی و جمع آوری كنندهی خوراك آماده ساخت. انسانها به هنگام شكار يا جنگيدن با يكديگر به همكاری میپرداختند، اما اين همكاری و تعاون فقط در ميان گروههايی از خويشاوندان نزديك وجود داشت. تكامل انسان صفتهايی مانند احتياط، هوشياری و بیاعتمادی را تا آنجا كه مسئله مربوط به بيگانهها میشد در او تسهيل نمود. با اين حال انسان مدرن به قسمت كردن وظايف و تقسيم شديداً پيچيدهی كار با بيگانهها پرداخت ـ يعنی با اعضايی گونهی خودش كه به لحاظ ژنتيكی خويشاوند او محسوب نمیشدند. حيوانات ديگر (مانند زنبور عسل) وظايف را در شيوهای پيچيده ميان اعضای گروه تقسيم میكنند، اما اين عمل در ميان اعضای خويشاوند انجام میپذيرد. همكاری و تعاون به قسمی كه ميان حيواناتی از گونههای متفاوت باشد نيز كاملاً متداول است، هرچند كه نه چندان هم تعجب آور، زيرا اعضای گونههای متفاوت جانوران نه در مواد خوراكی با يكديگر در رقابت قرار میگيرند و نه در آنچه كه باز نادرتر است يعنی در جفت يابی. تعاون و همكاری پيچيده كه خارج از خانواده و در ميان يك گونهی جانوری مطرح میباشد، به گونهی ما انسانها منحصر است.
اما مقتضيات يك چنين تعاون و همكاری، و بنابراين آنچه لازمهی زندگی اقتصادی مبتنی بر تخصصی شدن و يك تقسيم كار بیاندازه پيچيده است، بيش از آن چه بتوان تصورش را كرد شاق میباشد. فقط كفايت نمیكند كه گفته شود تخصصی شدن و تقسيم كار، منابع قابل توجه اقتصادی به دست میدهند. در هر حال اين امكان نيز وجود دارد كه چنانچه افراد دخيل از مزيتهای تقسيم كار بدون آن كه خود در آن سهمی داشته باشند منتفع شوند، همكاری و تعاون سريعاً از حركت باز ايستد. به عقيدهی آقای سيبرايت برای آن كه ثمرات تعاون و همكاری به بار نشيند، ما به دو خصوصيت نيازمند هستيم كه اتفاقاً تكامل (داروينی) انسانها را به هردوی آنها ـ البته به طور كاملاً تصادفی ـ مجهز ساخته است. خصوصيت اول قابليت انديشهی انسان برای انجام يك ارزيابی منطقی است. مورد دوم كه از ويژگی قبلی متفاوت است غريزهای است برای انجام رفتار متقابل با ديگران يا معامله به مثل كردن ـ يعنی گرايش برای تلافی كردن خوبی با خوبی و خيانت با انتقام، حتی آن هنگام كه ارزيابی منطقی ممكن است به نظر رسد كه توصيهای برخلاف آن دارد. هيچ كدام از اين دو گرايش نمیتواند تعاون و همكاری را بدون ديگری مورد حمايت قرار دهد و البته هماهنگی ميان آن دو نيز بسيار پيچيده است. ارزيابی بدون عمل متقابل غالباً جانب كلاهبرداری و تقلب را میگيرد، يعنی آنچه اعتماد را سست میكند و بدين ترتيب تعاون را يا از همان آغاز غير ممكن میسازد و يا اگر اصلاً چنين چيزی به جريان افتد آن را سريعاً به حالت توقف در میآورد. از طرف ديگر، عمل متقابل بدون ارزيابی انسان را در معرض بهره كشی ديگران قرار میدهد. و باز، هراس از استثمار شدن مانع از همكاری میگردد. برای آن كه تخصصی شدن و تقسيم كار بتواند به درستی عمل كند، انسان به هر دوی آن غريزهها نيازمند است. هر كدام از آنها ديگری را در فشار قرار میدهد و در نتيجه كلاه برداری و سواری مجانی دادن به زير كنترل در میآيد. آن گونه كه آقای سيبرايت اظهار میدارد، چنين هماهنگی و تعادلی به احتمال بسيار لازمهی شكوفاشدن زندگی اجتماعی انسان بود، حتی قبل از آن كه اجداد ما به همكاری با بيگانهها مبادرت كرده باشند. اما هنگامی كه اين خصلتها امكان وجود يافتند، همكاری با بيگانهها ـ و البته زندگی اقتصادی مدرن ـ ممكن گرديد.
قابليت انسان برای ارزيای و تخمين (مقاصد ديگران) اين امكان را فراهم آورد تا توانايی نهفتهی انسان به طور تمام و كمال مورد بهره برداری قرار گيرد، زيرا انسانها قادر به طراحی قواعد و نهادهايی بودند كه مطابق با نظرات آقای سيبرايت « باعث گرديد كه عمل متقابل ادامه پيدا كند ». بيشتر بخشهای كتاب به خصلت افزايش دهندهی اعتماد در نهادهای اقتصادی مانند پول میپردازد. با اعتماد كردن بر غريزههای ذاتی بشر، اين قواعد و نهادها شرايطی برای انسانها به وجود آوردند كه بتواند با بيگانهها مانند « دوستان افتخاری » خود رفتار كند.
و البته بايد به خاطر بياوريم كه همكاری خودش مانند شمشيری دولبه است ـ زيرا میتواند موفقيت آميزترين اقدامها از تهاجم را ميان گروههای مختلف مقدور گرداند. « انسانها همچون خويشاوندان نزديك خود شمپانزهها ـ هرچند البته با فرهيختگی مهلك تری ـ در توانايیهايی كه در مهاركردن خصلت نيكوی نوع دوستی و همبستگی خود دارند و همچنين در خنثی كردن مهارتهای انديشيدن منطقی خود و در به راه انداختن جنگهای وحشيانه و كارآمد بر ضد گروههای رقيب (از ساير جانوران) بسيار ممتازتر هستند ». اين همان چيزی است كه زندگی روزانه را هم شكننده و بیثبات میسازد و هم شگفت انگيز جلوه میدهد. آقای سيبرايت استدلال میكند كه فرونشاندن اين تمايل برای نزاع و درگيری، در ميان ساير چيزها، نيازمند قواعد و نهادهای بهتر طراحی شدهی بين المللی است، تا كشورها و البته به همان اندازه انسانها بتوانند يكديگر را به عنوان دوستان افتخاری همديگر تلقی كنند. « اعتماد و اطمينان ميان گروهها همانقدر به ابتكار انسانی نيازمند است كه به اعتماد ميان تك تك افراد بشر».
پرسش: جامعهی بشری برای ما نتيجهی ميليونها سال تكامل است. اما آن گونه كه شما در كتاب خود میگوئيد، تمامی جهان اجتماعی و اقتصادی ما از آزمايشی سربرآورده است كه فقط از ده هزار سال پيش به اين سو به جريان افتاده، يعنی به تعبير خود شما « تجربهای از زندگی در همراهی با بيگانهها ». ممكن است منظور خود را در اين مورد دقيقتر بيان بفرمائيد؟
پاسخ: انسان در بيشتر دوران تحول مادی و ذهنی خود در جوامعی كه در آن تكامل يافته است از دستههای كوچك شكارچی و جمع آوری كنندگان خوراك تشكيل میشد، يعنی گروههايی از اعضای خانواده و خويشاوندان نزديك. اين همان چيزی است كه با تكامل خصوصيات روحی انسان نيز مطابقت دارد. در چنين جوامعی بيگانهها (به ويژه بيگانههايی با جنسيت مذكر) خطرناك بودند و غير قابل اطمينان. اما اكنون ما به بيگانهها در هر چيزی كه بتوان فكرش را كرد وابسته هستيم ـ غذای ما، لباسهايمان، و حتی ايمنی و حفاظت خود. هر روز صبح كه پايمان را از منزل خود بيرون میگذاريم، به محيطی وارد میشويم كه تصورش برای اجداد ما در٢٠ هزار سال پيش غير ممكن بود. قطعاً بدون يك انقلاب واقعی چنين چيزی مقدور نبود.
پرسش: چه چيزی ما را به عنوان يك گونهی جانوری قادر ساخت كه اين جهش استثنايی را پشت سر گذاريم؟ چه چيزی باعث گشت كه ما از تمامی موجودات ديگر عالم متفاوت باشيم؟ و آيا ما واقعاً از آنها متفاوت هستيم؟
پاسخ: بله هستيم. ما در مقايسه با ساير گونهها در شيوههايی انتزاعیتر میانديشيم و از نمادهای بيشتری در افكار خود استفاده میكنيم. علاوه بر آن در ما غرايز بسيار نيرومندی برای تعاون و همكاری و رابطهی متقابل با ديگران متحول شده است. ما توانايی خود در شيوهی انديشيدن و استدلال منطقی كردن را برای تاسيس نهادهايی مورد استفاده قرار داده ايم كه برايمان امكان پذير میسازد كه با بيگانهها مانند دوستان افتخاری خود رفتار كنيم. البته آنها دقيقاً مانند دوستان واقعی ما نيستند. به همين خاطر است كه چرا اين دستاوردها هم بسيار چشمگير است و هم تا اندازهای شكننده.
پرسش: كتاب شما همانقدر به آدام اسميت نزديك است كه به زيست شناسی تكاملی. تا چه حد جهان ما نتيجهی قابل پيش بينی از ژنهای ما است و تا چه حد محصولی از دست نامرئی بازار است؟ آيا اين دو نيز به ما يك مسير واحد را نشان میدهند؟
پاسخ: آن دو مكمل يكديگر هستند و نه جايگزين هم. ژنهای ما با محيط زيست ما در كنش متقابل قرار دارند، البته به انضمام محيطی كه توسط آن دست نامريی كه نام برديد ايجاد شده. اگر ميراث ژنتيكی ما به گونهای ديگر بود نمیتوانسيتم اين محيط فعلی را بسازيم. اما محيطی كه در آن زندگی میكنيم بسيار فراتر از جوامع شكارچی و جمع آوری كنندهی خوراك تكامل يافته است، يعنی جوامعی كه در آن ژنهای ما به شكوفايی رسيد. برای توضيح بيشنر در نظر بگيريد كه ما انسانها با وجوديكه بر روی خشكی تكامل يافته ايم اما میتوانيم تمامی عرض دريا را تا به آخر شنا كنيم.
پرسش: شما مینويسيد كه در همين لحظه، شخصی كه من هرگز با او ملاقاتی نداشته ام به نمايندگی از من مثلاً به عنوان يك كشاورز هندی يا يك كارگر برزيلی كه در مزارع قهوه كار میكند به سختی در حال زحمت كشيدن است، و در عين حال ممكن است شخص ديگری هم در حال برنامه ريزی برای به قتل رساندن من باشد. اگر چنين نيروهای ناهمگونی در كاراند، شبكهی همكاری و تعاونی كه ما در اين مدت كوتاه ده هزار سال ساخته ايم تا چه حد شكننده است؟
پاسخ: در واقع در بعضی لحظهها بسيار شكننده است. مثالی خوب هنگامی است كه فريبكاران غريزهی ما در ايجاد رابطهی متقابل را مورد سوء استفادهی خود قرار میدهند تا با يكديگر تشكيل دسته و گروه داده و به جان هم بيفتيم. جنگ همان غرايز و توانايیها را مورد استفاده قرار میدهد كه در هنگام صلح به كار میآيند ـ انسانها در مقايسه با ساير گونههای جانوری در جنگهای خود همكاری بسيار بيشتر و كارآمدتری با يكديگر دارند. همچنين هنگامی كه تروريستها به مكانهای تجمع انسانها حمله ور میشوند ـ قطارها، فرودگاهها يا فروشگاههای بزرگ ـ آن همكاری و تعاون بسيار شكنندهتر است. اين قبيل حوادث ما را نسبت به بيگانهها دوباره دچار وحشت بسيار میكند، در واقع در شيوههايی كه اجداد ما به خوبی از آنها مطلع بودند.
پرسش: شما مینويسيد كه از طريق ايجاد نهادها و قواعد اقتصادی است كه ما همكاری با يكديگر و اعتماد متقابل را آموخته ايم، ابتدا به عنوان افراد و سپس به عنوان دولت ـ ملتها. به عقيدهی شما اين نهادها در آينده چه تحولات ديگری را از سر خواهند گذراند؟ مورد ديگر آن كه، آيا فكر میكنيد ما با مخاطرهی واقعی از دست دادن آنها روبرو هستيم، مثلاً تحت تاثيرات منفی و مخرب يك ابرقدرت تنها، و شيوع تروريسم بين المللی؟
پاسخ: اين نهادها با بعضی چالشهای جديد و هولناك روبرو هستند. افزايش جمعيت و رشد اقتصادی بر محيط زيست ما به مراتب فشار بيشتری از آنچه تا اينجا در حل آن كوشا بوده ايم وارد میسازد. شيوع تلويزيون و اينترنت مردم فقير، بیكار و محروم جهان را قادر ساخته كه محروميت و فقر خود را با دقت و علاقمندی بيشتری ملاحظه و احساس كنند. و گسترش انواع سلاحهای مرگبار در سراسر جهان تاثيرات مخرب خودش را داشته ـ غرايز خشونت طلب ما اكنون دارای وسايل بيانی به مراتب موثرتری نسبت به گذشته هستند. به دشواری میتوان پی برد كه چگونه نهادهای ما واكنش نشان خواهند داد ـ ليكن واكنش به خشونت گروههای تروريستی به توسط خشونت دولت ـ ملتهای تشكل يافته يقيناً همان مناسبترين پاسخ نيست. ما نيازمند آموزش درسهايی از آن شبكههای اطمينان و اعتمادی هستيم كه در گذشته به آن خوبی از عهده ايجاد كردن آنها برآمده بوديم. و بايد اميدوار باشيم كه آنها در آيندهی نامعلوم همچنان به ما ياری خواهند رساند. هيچ تضمينی در اين باره وجود ندارد: شاخههای ديگری از خانوادهی شمپانزهها در گذشته منقرض شدهاند و ما شايد شاخهی ديگری باشيم كه به دنبال آنها رو به سوی نابودی میرويم.
پرسش: كتاب شما ما را در يك سفر سياحتی از ميان تاريخ بشر طی ده هزار سال گذشته عبور میدهد، و تقريباً هر رشتهی علمی، از انسان شناسی و باستان شناسی گرفته تا جانورشناسی را شامل میشود. تا قبل از اين هيچ كس تلاشی برای بررسی كردن « علم اقتصاد » در چنين شيوهی برجسته و منحصری به خرج نداده بود. انگيزهی شما از آن چه بود و چه كسی بيش از بقيه برای اين شيوهی انديشيدن الهام بخش شما بوده است؟
پاسخ: سازمانهای بدون طرح و نقشهی قبلی نكتههای بسيار حيرت انگيزی هستند. با وجود تمامی بینظمیها، اين كه اصلاً چنين چيزی وجود دارد خودش مطلب بسيار استثنايی است. داروين همين بينش رادر بارهی جهان طبيعت داشت. و محققين جديدتر مانند ريچارد داوكينز به ما آموختند كه جهان طبيعی در اطراف خود را با نگاهی نو بنگريم و ببينيم كه چقدر عجيب و استثنايی است. آدام اسميت بينش مشابهی در بارهی جهان اجتماعی داشت. اين همان بينشی است كه بسياری از كودكان دارند، و غالباً آموزش و تحصيل بيش از حد خشك و انعطاف ناپذير آنها را از ذهنشان بيرون میاندازد. پاسخ دادن به پرسش كودكان در اين باره كه چرا جامعهی بشری به همين طريقی است كه هست بهترين شيوه برای پی بردن به اين حقيقت است كه جامعهی بشری واقعاً يك پديدهی اسرارآميز است.
پرسش: رابرت پوتنام بر گرايش در جامعهی آمريكايی به سوی آنچه او آن را « تنها بازی كردن » میخواند تاكيد میكند ـ منظور او اين روند جديدی است كه آمريكايیها خودشان را از همشهریهای شان كنار میكشند. آيا با توجه به انقلاب اجتماعی كه از آن صحبت كرديم اين قدمی به عقب محسوب نمیشود؟ اگر اين گونه است نبايد دولت ـ چه دولت محلی و چه ملی ـ در بازگرداندن ما به دور يكديگر نقشی به عهده بگيرد؟ و تازه چگونه؟
پاسخ: من مانند پوتنام در مورد جامعه پذيری انسان آنقدرها هم بدبين نيستم. شايد ما عضو همان باشگاههايی نباشيم كه والدين ما بودند، اما ما مصرانه اجتماعی هستيم، چه در مورد دستههای خيابانی باشد و چه چت رومها. آنچه مرا نگران میكند « تنها بازی كردن » نيست، بلكه « بازی كردن با معاشران خطرناك » است. اعضای القاعده هرگز به تنهايی بازی نمیكنند.
پرسش: داستان شما از تكامل جامعهی بشری چه معناهای ضمنی برای سياست بين المللی در روزگار خود ما در بر دارد؟
پاسخ: همانگونه كه اجداد ما اولين بازارها را به نحوی به وجود آوردند كه غريبهها میتوانستند در آنها با يكديگر ملاقات كرده و به مبادله بپردازند، ما نيز بايد مكانهای مشابهی برای تماسهای ملتها تشكيل دهيم. زيرا تمامی ديپلماسی بين المللی كه در بيانيههای بزرگ منشانه طنين انداز میشوند، در واقع همگی در بارهی مصالحه و چانه زنی در روابط تجاری اند، يعنی در بارهی فعاليتهای مراكز دادوستد ملتها. آمريكا و رهبرانش بايد متقاعد شوند كه بازار ملتها نيازمند نهادهايی برای تحكيم اطمينانهای متقابل بين المللی است، درست به همان شدتی كه در بازارهای معمولی در جهان است. اين سخن من شايد به عنوان بينشی به نظر آيد كه از دورانديشی اقتصادی بالايی و الهام بخشی و هيجان اندكی برخوردار است، اما اين بهترين مايهی اميدواری است كه داريم.
The Evolution of Everyday Life
Economist. Aug 12th 2004