آفتابنیوز : متن این خاطره به شرح زیر است: تا ساعت ده صبح كار كردم. شبهايي كه در دفترم ميمانم، به خاطر حضور از اول صبح، وقت بيشترى براى كار دارم و رفت و آمد وقتم را نمىگيرد.
دانشآموزان شاهد آمدند. مسئولشان گزارش تحصيلى را داد و من هم صحبتى تشويقآميز نمودم. علىرغم امكانات فراوان بنياد شهيد و گرفتن مدارس خوب كشور، از كمبود امكانات گفتند.
آقاى [سيدرضا]زوارهاى، [رييس سازمان ثبت اسناد و املاك]آمد. گزارش سفر به اروپا براى طرح كاداستر[= نقشه برداري ثبتي] را داد. مطابق معمول مقدارى انتقاد نمود. از مماشات من با تندروها و از سوءاستفادة آنها از امكانات دولت براى كارشكنى، اظهار نگرانى كرد.
آقاى [محمدتقي]مصباح يزدى با همكارانش در بنياد امام باقر(ع) آمدند. براى اعزام طلاب به خارج، ساخت مدرسه و رسميت يافتن موسسه استمداد كردند؛ قول كمك و حواله مصالح دولتى براى ساختمان دادم. [آقاي محمد سعيدي كيا]، وزير راه و ترابري آمد. گزارشي از وضع حمل و نقل و مشكلات اجراى طرحها داد و كمك خواست. ظهر بچهها هم آمدند؛ با هم غذا خورديم.
عصر شوراى عالى امنيت ملى جلسه داشت. بررسي اوضاع شوروى در دستور بود؛ موارد با اهميت را ارزيابى كرديم. برنامه توسعه روابط با جمهورىهاى مسلماننشين[آسياي ميانه]تعيين شد. خبرى كه موضعمان را نشان مىدهد، آماده كرديم. قرار شد هيأتهايى براى ملاقات با گورباچف به مسكو و سپس به جمهورىها، براى شناخت امكانات و نيازهايشان و راههاى توسعه همكارىها اعزام كنيم.
دكتر [حسن]روحانى، [دبير شوراي عالي امنيت ملي]، به دفتر آمد و دربارة ضرورت پيگيرى جدىتر مسأله آتش سوزىها گفت؛ احتمال عمدى بودن مىرود، گرچه هنوز دليل نداريم.
شب در دفترم ماندم چون عفت هنوز بسترى است. درد دارد و نگران است؛ گرچه دكترها نگرانى ندارند و سطحى مىدانند.