آفتابنیوز : در اين روزها به مناسبت چهارصدومين سال انتشار رمان معروف «دون كيشوت» مراسم مختلفي در برخي از كشورهاي جهان از جمله اسپانيا بر پا شده است كه اندیشمندان و منتقدان به تجزيه و تحليل اين اثر مي پردازند.
زندگي سروانتس ميگوئل دوسروانتس ساآودرا سال 1547 در شهر «آلكالاي» اسپانيا به دنيا آمد. پدر او دوره گرد بود. و از شهري به شهر ديگر در سفر بود. ميگوئل در بسياري از اين سفرها پدرش را همراهي مي كرد. وي از نادر نويسندگان بزرگ است كه هرگز در كلاس درس شركت نكرد و به مكتب نرفت. 23 ساله بود كه به ايتاليا رفت و به خدمت قشون نظامي درآمد.
وي پس از آنكه به خدمت نظام درآمد در جنگي به نام «لپانتو» شركت كرد و دست چپش را از دست داد. بعد از آن عازم سفر به اسپانيا بود كه توسط دزدان دريايي اسير مي شود و او را در الجزاير به بردگي مي فروشند. وي سال 1580 آزادي خود را خريد و به اسپانيا بازگشت. وي كار نوشتن را با نمايشنامه نويسي آغاز كرد ولي موفقيتي از آن كسب نكرد.
سروانتس بعد از ناكامي از كار نويسندگي به كار اداري (دولتي) روي آورد كه به جرم كسر آوردن مبالغي به زندان افتاد. بسياري از بيوگرافي نويسان معتقدند كه سروانتس كار نوشتن «دون كيشوت» را در زندان آغاز كرده است. ولي آنچه كه مشخص است سروانتس در 10 سال پاياني عمر خود از سال 1605 تا 1616 به كار نوشتن مشغول بود و جلد نخست «دون كيشوت» را در سال 1605 منتشر كرد و بخش دوم آن را در سال 1615به پايان رساند.
دن كيشوت نماد عشق و مبارزه
دون كيشوت كتابي است كه بعد از چهارصد سال جايگاه خود را به عنوان رمان جذاب و خواندني حفظ كرده است. شايد كمتر كتابي باشد كه چون «دون كيشوت» با اين عمر طولاني محبوبيت جهاني داشته باشد. شخصيت «دون كيشوت» با تمامي اعمال و رفتار خنده دار و مضحك خود، چنان بر روي خواننده اثر مي گذارد و او را با خود دمساز مي سازد كه به يكي از چهره هاي محبوب زندگي او بدل مي شود.
با نگاهي به سير ادبيات اسپانيا قبل از انتشار «دون كيشوت»مي توان با مشاهده چهره هاي ادبي درخشان آن به قوت و توانايي ادباي اسپانيا پي برد. اوايل سده شانزدهم ادبيات اسپانيا وارد درخشان ترين عصر خود شده بود كه با خلق اثري چون دون كيشوت به اوج خود مي رسد. ادبيات اين سده به موازات سرنوشت مردم جريان مي يابد و به درخشش مي رسد، اما بعد از دون كيشوت ادبيات اسپانيا به ركود مي رسد و دچار تلاطمات خاصي مي شود.
دون كيشوت جدا از ديدگاه و هدف نويسنده اش در عين حال تاثيري شگرف بر ادبيات اسپانيا، آمريكاي لاتين و حتي جهان مي گذارد. جريان رمان به نوعي با تولد دون كيشوت آغاز مي شود و اين روند هنوز ادامه دارد.
رمان گرچه سرگذشت شواليه اي را به تصوير مي كشد، آن هم نه شواليه اي كه واقعا در آن سلك باشد، بلكه نجيب زاده اي كه دچار خيالات و اوهام مي شود به شواليه گري مي پردازد، ولي در متن و بطن خود از پايه هاي قوي ادبيات و زيبايي شناسي برخوردار است.
گرچه رمان دون كيشوت از قوت دستوري و نوشتاري عالي برخوردار نيست. ولي جريان داستان و ايمان قهرمانش به حقانيت تفكرات خود آن هم خير و خوبي بشر سبب مي شود كه قهرمان علاوه بر اسپانيا كشورهاي ديگر را هم درنوردد و شهرت نويسنده آن را به ارمغان بياورد.
بعد از خلق «دون كيشوت» برداشت ها از آن متفاوت بود. گاه به شكل نمادهاي الهي و آسماني و گاه به نمادهاي زميني تعبير مي شد و عده اي آن را حمله به «شارل اول» مي دانستند و تني چند از منتقدان آن را نوعي داستان تمثيلي معرفي كرده اند، به گونه اي كه آن را رماني راز گونه و تمثيلي از عشق الهي مي دانستند.
برخي از منتقدان رمان «دون كيشوت» را اعترافات سروانتس از سرخوردگي خود دانسته اند اما اگر اين موضوع حقيقت داشته باشد، از آنجا سرچشمه مي گيرد كه وي در طول زندگي خود در عين تلاش و پيكار براي زندگي با شكست هاي پي در پي مواجه مي شد، حتي وي به سرودن اشعار هم پرداخته است و نمايشنامه هاي فراواني نگاشته كه هيچ كدام مورد اقبال مردم قرار نگرفت.
وقتي كه سروانتس جلد اول «دون كيشوت» را به چاپ رساند به سبب اقبال بيش از حد مردم شخص ديگري جلد دومي بر آن مي نويسد تا بتواند به نان و نوايي برسد. كه اين موضوع سروانتس را وا مي دارد تا جلد دوم واقعي آن را به نگارش درآورد.
«سروانتس» در به كارگيري قدرت تخيل، ابتكار، مشاهده و توصيف نويسنده اي تواناست، به گونه اي كه در تناسب بخشيدن به بيان و داستان خويش مهارت وافري دارد. وي در تصويرپردازی شخصيت هاي اصلي داستان هنر زيادي به خرج داد. «دون كيشوت» و «سانچوپانزا» هر دو دوست داشتني و قابل توجهند. دو شخصيت ويژه اي كه در طول ماجراهاي فراوان خود، گاه خواننده را به خنده وا مي دارند و گاه به تفكر.
«دون كيشوت» براي خواننده عادي شايد داستاني سرگرم كننده و براي خواننده حرفه اي در نگاه اول آن جديت را نداشته باشد، ولي هنگامي كه به متن ماجرا و صحبت هاي قهرمان و شواليه خيالي دقيق مي شود در مي يابد كه دون كيشوت داستان زندگي فردي مجنون و خيالاتي نيست، «دون كيشوت» روحي است كه به همه تعلق دارد، فقط مختص شهر و يا كشور خاصي نيست. بلكه اين روح در آسيا، آفريقا، اروپا، آفريقا و در يك كلام سراسر گيتي جريان دارد. در حقيقت آنچه كه سبب شد تا «دون كيشوت» را از اسپانيا بيرون ببرد همان روح همگاني اوست.
«دون كيشوت» تجسمي از واقعيت و از طبيعت انسان است كه به قول يكي از منتقدان «همه كمابيش دون كيشوت» هستند، اما دون كيشوت سروانتس و سانچوپانزاي او به يكباره بسياري از آرمان هاي تهي و خيالي شواليه گران را به بازي مي گيرند. در اين بازي چه بسا كارهاي خنده دار و كميك انجام مي شود، ولي اين دو هيچ وقعي به ديگران نمي نهند كه درباره آنها چه مي انديشند.
«دون كيشوت» نجيب زاده اي بود كه «تقريبا در تمام ايام سال وقت خود را صرف خواندن كتاب هاي پهلواني مي كرد» و همين موانست مداوم با قهرمان هاي خيالي نجيب زاده را دچار توهم كرد و او خود در قالب آنها فرو رفت و به راستي كه پهلوان معروف همه دوران شد.
خواننده در اين اثر با يك آدم ساده روستايي و خيالباف رو به رو نيست. بلكه قهرمان از شخصيتي اجتماعي و جايگاه علمي نيز برخوردار است.
همين تصوير از او سبب مي شود تا خواننده به دنبال جريان زندگي «دون كيشوت» برود و در همه جا با او همراه شود. آنچه كه به نظر باعث شد «دون كيشوت» تا امروز و بعد از چهارصد سال در دفتر ادبيات جهاني بدرخشد. سادگي، پاكي و صداقت شخصيت آن است، نه اعمال كودكانه و گاه جنون آميز او، بلكه عشق دون كيشوت و باور به ايده هاي صادقانه اش سبب شد تا اين شخصيت قرن ها محبوب خوانندگان باشد.
«دون كيشوت» را هر كس كه بخواند خاطره اي خوش از آن خواهد داشت. اكثر نويسندگان بزرگ جهان از اين اثر و ذهن وقاد و تصويرگر، سروانتس به نيكي ياد مي كنند. واقعيت آن است كه حتي سرسخت ترين منتقدان دون كيشوت نتوانستند تأثير اين رمان بر جامعه ادبي و اقبال عمومي آن را انكار كنند.
به راستي اگر دون كيشوت (قهرمان خيالي سروانتس) واقعيت ندارد پس چرا تمامي جهان آن را تحسين مي كنند. اگر چه پهلوان آن به ظاهر در اسپانياست و سروانتس به تصوير بخشي از زندگي پهلوانان اسپانيايي مي پردازد و با زباني طنزآميز و انتقادي دنياي پهلواني را نقد مي كند، ولي بايد در نظر داشت كه تمامي ملت ها در زندگي خود داراي پهلوان يا پهلواناني رويايي و خيالاتي بودند و همين وجه مشترك باورهاست كه دون كيشوت را با همه ملت ها پيوند مي دهد.
اما «دون كيشوت» خيالي با نوكر افسانه اي اش در پي جهاني ديگر هستند تا نماد هر چه ستم و آزار را از بين ببرند.
براي «دون كيشوت» تفاوت نمي كند كه آسياب بادي باشد وكلاهخودش از تاس حمام و اسبش هم لاغرترين و نحيف ترين اسب ها و خود نيز با بدني لاغر و چهره اي خشكيده، مهم اين است كه او بايد نمادهاي غول و لشكريان مخالف دنياي پهلواني اش را نابود كند.
«دون كيشوت» از جمله رمان هايي است كه در هر عصري مي توان آن را خواند، امروزه كه شكل زندگي و امكانات آن با دنياي دون كيشوت كاملاً غريب و ناملموس است. اما رمان از چنان جذابيت و زبان شيوايي برخوردار است كه خواننده مي تواند براي لحظاتي با قهرمان هم ذات پنداري كند.
سروانتس با قلم تواناي خود مي تواند هر خواننده اي را خشنود سازد و دنياي آنها را غرق شادي و تفكر نمايد، زيرا كارهاي نجيب زاده «لامانچا» با زره فرسوده و اسب نحيف و مهتر و سلاح داري كودن، كه همه نشانه هاي روزگار را به تمسخر مي گيرد و با ساده دلي با آنها برخورد مي كند، در وهله اول همه را مي خنداند ولي در پس آن انديشه اي نهفته است كه او را به فكر وا مي دارد.
جامعه بدون كيشوت ها ممكن نيست، همان هايي كه قلب هاي مهربان دارند و گاه اراده قوي و خردي نيز، اما از زرنگي و مهارت عمل بي بهره و در نتيجه بازندگان هميشه قافله پيكارند.
با كارهاي «دون كيشوت» شایدخواننده بخندد، ولي اگر نيك بنگرد در خواهد يافت، غمي پنهان و اندوهي بي پايان بر زندگي قهرمان مستولي است، اندوه دست نيافتن به آمال و آرزوهاي پاك و صادقانه خود. شايد دون كيشوت از معدود رمان هايي باشد كه فقط دو شخصيت دارد و همين دو نفر ساعت ها ذهن خواننده را به خود مشغول مي سازند، ديگر شخصيت هاي جانبي جز سياهي لشكر و قوام بخشيدن به رفتار آنها هيچ نقش ديگري ندارند. و به موازات آن دو حيوان نحيف و لاغر كه وظيفه شان حمل قهرمانان رمان است.
«دون كيشوت» اگر چه به ظاهر رمان پهلواني است، ولي به نظر من اين اثر رماني عاشقانه است، زيرا آنچه كه قهرمان را انرژي و نيرو مي دهد عشق است و عشق باعث پايايي و تداوم زندگي چهارصدساله «دون كيشوت» شده و چهارصدسال ديگر به انتظار مي نشينيم تا اين شواليه عصيان گر را تماشا كنيم و مبارزه بي امان او را همچنان شاهد باشيم.