کد خبر: ۳۹۴۳۰
تاریخ انتشار : ۰۹ بهمن ۱۳۸۴ - ۱۱:۵۰

اینجا اتاق 305،‌ ملاقات ممنوع است

پوپک بلند شو...
آفتاب‌‌نیوز :  شواهد بالینی از روند رو به بهبود پوپک،‌ حکایت دارد و برای ادامه معالجه و بازگشت این دختر هنرمند به زندگی و اعزام به آلمان از هیچ تلاشی دریغ نخواهم کرد.
اینها گفته‌های امید بخش پروفسور محمد نبی نعمتی، استاد و جراح فوق تخصص مغز، اعصاب و ستون فقرات بیمارستان و دانشگاه بزرگ شهر بن آلمان است که در ملاقات با پوپک گلدره به زبان آورد و بارقه‌های ادامه حیات او را در قلب پریشان پدر و مادرش بارور کرد.
پوپک گلدره، دختر رویای شیرین دریا، دختری که می‌خواست سیندرلا باشد، دختری که موج مرده را کنار زد و دختری با روح مهربان که به آخر بازی رسید و در عنفوان جوانی است حالا 150 شبانه روز است که درکما به سر می‌برد و با مرگ می‌جنگد. پوپک گلدره، برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم سینمایی موج مرده که ایفای هنر در فیلم سینمایی سیندرلا،آخر بازی ، سریال‌های تلویزیونی رویای شیرین دریا، تئاتر شکارگاه ممنوع و... را در کارنامه‌اش دارد روز دوم شهریور امسال پس از پایان 40 قسمت طاقت فرسا از مجموعه تلویزیونی نرگس ـ که هنوز پخش نشده ـ برای رفع خستگی، مسافر دریا و جنگل‌های همیشه سبز مازندران شد. وی دو روز بعد در مسیر بازگشت به تهران، سوار یک دستگاه پیکان سواری بودکه آن فاجعه مرگبار پیش آمد. در نتیجه برخورد پیکان حامل پوپک با پژو آردی که درست مقابل پاسگاه سی‌سنگان رخ داد هفت نفر ـ تمامی سرنشینان ـ و از جمله یک زن باردار کشته شدند و فقط قلب پوپک بود که هنوز می‌تپید. دختر هنرمند سینما، تئاتر و تلویزیون ایران، چند ساعت بعد با مشکلات فراوان به بیمارستان مهر تهران منتقل شد و...
پله‌ها را دوتا یکی طی می‌کنم تا به اتاق 305 بیمارستان مهر در طبقه سوم می‌رسم. قلبم تند تند می‌زند و وقتی به مقصد می‌رسم نشان دستکوب ورود ممنوع، مرا از رویارویی با پوپک باز می‌دارد. به آرامی چند ضربه با انگشت به در اتاق می‌زنم و لحظه‌هایی بعد خاله مهربان پوپک را با لبخندی بر لب و کتابی در دست، مقابلم می‌بینم. پس از سلام و احوالپرسی وارد اتاق 305 می‌شوم. دختری لاغر و نحیف با چشمانی بسته در حالی که شیلنگ اکسیژن در دهان و شیلنگی دیگر برای تزریق غذای مایع در بینی‌اش قرار گرفته روی تخت روبه سقف دارد. به سختی می‌توانم باور کنم او همان کسی است که روزی دختر رویای شیرین دریا بود و روزی دیگر می خواست سیندرلای قصر شاهزاده باشد. هاج و واج به چشمان خمارش زول زده‌ام و خاطره نقش‌های هنری او را درذهن خود زنده می‌کنم که پدرش طبق قرار پیشین ـ ساعت 18 ـ با ظرف آب ماهیچه وارد می‌شود. محمدرضا گلدره به آرامی سر به پیشانی دختر بیمارش می‌گذارد و بوسه‌ای بر گونه‌اش می‌زند. پوپک من، بلندشو، تو را به خدا بلند شو.... چشمان خسته پدر پوپک که نشان از ده‌ها شبانه روز بی‌خوابی و انتظار دارد قلبم را بیشتر می‌لرزاند. برای پوپک گلدره در حالی دعا می‌کنم هرچه زودتر شفا یابد، به کانون بحران زده خانواده برگردد و قلب جامعه هنری ایران و دوستدارانش را شاد کند که به یکباره سر از روی بالش سفید بلند می‌کند و چند نفس عمیق می‌کشد. پدر باز به سخن می‌آید و زمزمه می‌کند: الهی بابا قربون اون نفس‌هات بره دخترم. نفس بکش، لااقل تا وقتی من زنده‌ام نفس بکش. خدایا! یعنی پوپک من دوباره برمی‌گرده خونه؟... و بعض راه گلویش را می‌بندد.
پدر پوپک به مبل چرمی اتاق 305 تکیه می‌زند و وقتی حالش جا می‌آید دوباره لب از لب می‌گشاید: دخترم روز هشتم مرداد 1350 در تهران به دنیا آمد. فارغ التحصیل رشته روانشناسی بالینی در دانشگاه تهران ـ 1372 ـ است و به خاطر علاقه زیادی که به بازیگری دارد موضوع پایان‌نامه‌اش را به تئاتر درمانی اختصاص داد.
بدین ترتیب پس از چند بار حضور در پشت صحنه و گفت‌وگو با کارگردانان، وارد عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون شد، البته من ابتدا راضی نبودم دخترم پا به دنیای پرکش و قوس هنرپیشگی بگذارد اما در مقابل علاقه او و شاید هم تقدیر، تسلیم شدم.
محمدرضا گلدره، پوشه مدارک پزشکی و بیمارستانی پوپک را باز می‌کند و ادامه می‌دهد: طی 150 شبانه روزی که از آن حادثه هولناک گذشته تا حالا نزدیک به 40 میلیون تومان خرجش کرده‌ایم و اگر نبود حمایت‌های مالی و معنوی دست‌اندرکاران صدا و سیما و به ویژه مهندس تقدسی نژاد ـ معاون امور مالی سازمان ـ نمی‌دانم اکنون چه حال و روزی در انتظارمان بود! البته تلاش بی‌دریغ کادر پرستاری بیمارستان مهر نیز در خور تقدیر است. وی با تشکر از پروفسور محمدنبی نعمتی، استاد و جراح فوق تخصص مغز، اعصاب و ستون فقرات بیمارستان بزرگ بن آلمان ـ که تاکنون بارها برای نجات جان هموطنانش بار سفر بسته و از فرسنگ‌ها فاصله، خود را بالای سر بیمار نیازمند ایرانی رسانده ـ اضافه می‌کند: وقتی پروفسور نعمتی، پوپک را معاینه و ابراز امیدواری کرد دخترم در صورت انتقال به آلمان و مراقبت‌های ویژه‌تر به احتمال زیاد به زندگی باز می‌گردد خستگی ده‌ها شب پلک روی پلک نگذاشتن و افسوس خوردن، از تن من، مادرش و اقوام بیرون رفت. پروفسور نعمتی، علاقه خاصی به پوپک دارد و قول داده برای نجات او، تمامی نیروهای موجود را بسیج کند. البته بی‌شک او هم یک واسطه است و در هر حال ما راضی‌ایم به رضای حق.
پس از دو ساعت گپ و گفت‌وگو، با پدر پوپک خداحافظی می‌کنم و به سوی ایستگاه اتوبوس می‌روم. برف، تازه شروع به باریدن کردن و شلاق سرمای زمستان تهران به صورتم می‌خورد. راستی، پدر پوپک از تمامی خوبان برای شفای جگرگوشه‌اش التماس دعا داشت. به امید سلامتی پوپک و تمامی پوپک‌هایی که روی تخت بیمارستان‌هاو خانه‌ها، دعای خیر من و تو را می‌خواهند هموطن مهربان.
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری است رنجیدن حافظ
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین