آفتابنیوز : ملکیان در آغاز سخنانش با تأکید بر این نکته که بحث من درباره مفهوم هویت به معنای فردی آن خواهد بود، سخنانش را آغاز کرد و گفت : مسئله هویت در حوزه های مختلفی از حوزه های معرفتی بشر قابل طرح و بررسی است. در زمینه فلسفه لااقل در سه شاخه فلسفه یعنی در مابعدالطبیعه، فلسفه ذهن و فلسفه اخلاق قابل طرح است. همچنین در علوم تجربی انسانی لااقل در روانشناسی، با تأکید بیشتر در جامعه شناسی و در علم سیاست نیز قابل طرح است. در دانشهای تاریخی و خصوصاً هویت ملی و تاریخی و همچنین در عرفان نیز این مفهوم مطرح شده است.
وی در ادامه منظر بحث خود را این گونه مشخص ساخت : من از دیدگاه اخلاقی و روانشناختی آن هم با تأکید بر آموزه های عرفانی و اسلامی به بحث خواهم پرداخت. اما مسئله هویت شخصی از دیدگاههای فراوانی مورد توجه قرار گرفته و من از دیدگاه خاصی به آن اشاره می کنم. وقتی مسئله هویت شخصی از منظر روانشناسی و اخلاقی مورد بحث واقع می شود آن وقت سئوال تبدیل می شود به اینکه چه چیزی در من است که من باید دغدغه حفظ و حراست و صیانت آن را داشته باشم که اگر در آن چیز خدشه ای وارد شد به من بودن " من " خدشه وارد شده و چه چیزی در " من" است که من باید به هر قیمتی آن چیز را حفظ کنم که اگر آن را حفظ نکنم من بودن "من " از دست خواهد رفت. از لحاظ روانشناختی اخلاقی مسئله به این مورد ارجاع و تحویل می شود.
ملکیان تصریح کرد : به تعبیر دیگر در کجا شما باید احساس خطر کنید. ما باید توجه خود را به این نکته معطوف سازیم که نفسانیت و هویت خودمان را چه می دانیم؟ از منظر فلسفه مابعدالطبیعه گفته شده است که اگر بخواهیم برای هر چیزی ادعای وجود برای آن کنیم باید یکی از مقولات ذیل در آن باشد : جوهر، خاصه ای از خاصه های جوهر، وضع امور، مجموعه و فرایند.
وی در ادامه سخنانش با اشاره به این مورد که انسانها دو دسته اند کسانی که هویتشان را جوهر می دانند و کسانی که هویتشان را فرایند می دانند گفت : در اینجا ما تعبیر هویت ایستا و هویت پویا را مطرح می کنیم. کسانی که خودشان را جوهر می دانند یعنی یک موجود متحقق شکل گرفته و بدون دگرگونی هستند. اینها در واقع به هویت ایستا قائل هستند. کسانی که خودشان را یک فرایند می دانند قائل به هویت پویا و دینامیکی قائل هستند.
ملکیان تأکید کرد : من معتقدم که پیام عرفان این است که شما همیشه هویت خودتان را هویت پویا بدانید. بزرگترین دعوت عارفان این بود که انسانها تا وقتی که خودشان را یک جوهر می دانند و به عبارتی دیگر یعنی یک موجود ثابت شده و برقرار بدانند، اینها در خطر قرار می گیرند. اینها نه تنها از لحاظ معرفتی در خطر هستند بلکه از نظر اخلاقی به خطاهای دیگری دچار می شوند. عارفان می گفتند که هویت خودتان را پویا بدانید یعنی به فرایند قائل شوید. و اگر این گونه شد به شناخت درستی از خودتان می رسید یعنی مشکل معرفتی ندارید. علاوه بر این دستخوش یک سلسله مسائل اخلاقی و روانی نیز نخواهید شد. بنابراین معنای دریافت فرایندی از خویشتن این است که من به هیچ چیزی از داشته ها، کردارها و خواسته های خود محدود نشوم.
وی با تأکید بر نظر عرفا که می گفتند شما نباید خود را به داشته ها و کردارها و خواسته هایتان قید و بند بزنید اظهار داشت : با چنین نظری شما باید خودتان را یک فرایند بدانید. به طور مثال نباید بگوید که من خواسته ام را عوض کردم و یا داشته ام را از دست دادم و هویتم را عوض کرده ام و یا از دست داده ام. به این جهت بود که تمام پیام عرفان سیر و سلوک است. سلوک یعنی فرایند دیدن خویشتن. همه عرفانها در یک مؤلفه بسیار مهم که مشترک هستند و آن این است که نام انسان را در مقوله فرایند انتخاب می کنند نه نامی از مقوله جوهر. به انسان صفت سالک و رهرو را می دهند که اینها دلالت بر یک فرایند می کند. انسانی که از لحاظ معرفتی واقع بین و از نظر روانشناختی و اخلاقی سالم باشد این اقتضا را دارد که خود را یک فرایند ببیند و فرایند وقتی هویتش را از دست می دهد که ثابت شود. برای اینکه یک آبشار را از بین ببریم کافی است که جلوی حرکت آن را بگیریم. جوهرها با حرکت از بین می روند اما فرایندها با سکون از بین می روند. عارفان از ما می خواستند که خودمان را یک حرکت بدانیم وهر جا که ایستادیم بدانیم که من نیستم. لذا حرکت موجودیت توست.
ملکیان در ادامه سخنش به سه نکته و توصیه ای که دارای تقدم و تأخر منطقی از نظرعرفاست اشاره کرد و گفت : نخستین توصیه این است که عرفا می گفتند که باورهای خودتان را از خودتان جدا کنید و خودتان را با باورهایی که دارید پیوند نزنید. این باورها شما را ایستا می کنند و به سکون وادار می سازند. به طور مثال کسانی که با فن ترجمه آشنایی دارند می دانند که در این فن یک اصطلاحی وجود دارد با عنوان افسون معنای اول. گفته می شود هر انسانی غیر زبان مادری، زبان دیگری را یاد گیرد اولین بار با یک لغت که آشنا می شود هر گاه ترجمه می کند آن لغت را به کار می برد. مانند اینکه هر گاه کلمه Well را می شنود خوب ترجمه می کند. اما تقریباً هیچ لغت در هیچ زبانی نیست که فقط یک معنی داشته باشد. بنابراین من افسون زده معنای اول هستم و تا وقتی که افسون زده آن معنا هستم آن زبان را یاد نخواهم گرفت. افسون زدگی معنای اول در روانشناسی باور هم وجود دارد. انسان افسون باور اول خود نسبت به عالم است و نمی خواهد دست از باور خود بردارد و به باور دیگری هم توجه کند.
وی در ادامه تصریح کرد : اولین باورها را در سنینی یاد می گیریم که قدرت تمیز و تشخیص نداریم و کاملاً تقلیدگر و تلقین پذیر هستیم. وقتی که کسی که خودش را در باور اولش بخواهد ایستا کند معنای آن این است که هویتش ایستا است. غافل از اینکه نخستین باور من از یک پدیده چیز دیگری هم خواهد بود. کسانی که می خواهند هویت پویا داشته باشند باید بدانند که باورهایشان قابل تغییر است و این یعنی فرایند دیدن خود.
ملکیان در ادامه به دومین توصیه عرفا اشاره کرد که این توصیه زائیده توصیه نخست است و گفت : دربند گذشته قرار گرفتن ناشی از نکته اول است. عرفا می گفتند که شما دربند گذشته خود نباشید. هر چه در گذشته باشید این خطر است که شما را بایستاند و نگذارد که شما پویایی تان را حفظ کنید. از این لحاظ است که قدما توصیه می کردند که نه فقط به دیگران نگویید که گذشته تان چه بوده بلکه گذشته خودتان را هم از باورتان دور کنید. شما هر چه شناخت از گذشته داشتید به دیگران بگویید آنها خواهند فهمید که نقاط ضعف شما کجاست و سلطه آنها بر شما بیشتر خواهد بود. اما این مسئله عرفا نیست که فقط گذشته مرا شما ندانید بلکه باید سعی کنم گذشته من خود من را نیز در چنگ نگیرد. هر چه انسان بیشتر در چنگ گذشته قرار گیرد ثابت تر می شود و اجازه نمی دهد که شما تغییر کنید. یکی از عرفای مسیحی آلمانی با نام یاکوب بومه می گوید : فاصله میان بهشت و جهنم این است که اهل بهشت کسانی اند که می خواهند بر حق باشند و اهل جهنم کسانی اند که می خواهند بر حق بوده باشند. البته من تصور می کنم بیت الغزل عرفان جهانی همین است.
ملکیان به سومین نکته اشاره کرد و گفت : دربند داوریهای دیگران درباره خود قرار داشتن سومین نکته ای است که عرفا بر آن، تأکید داشتند. اگر من پاس دارم که داوری شما درباره من چیست و نخواهم که داوری شما درباره من منفی شود این معنای آن دارد که زمام بودن من در دستان شماست. همه کسانی که در داوریهای دیگران زندگی می کنند روز به روز بیشتر به عدم ثبات می افتند. عارفان می گفتند که نباید لزوما جا پای دیگری گذاشت بلکه باید راه خود را در پیش گرفت و هر کس در راه خویش قدم بزند. معنای این راه این است که من دائماً بر پویایی خود بمانم و باورهای دیگر هم نباید مرا در خودش قرار دهد.
ملکیان در پایان سخنانش تاکید کرد که این سه توصیه از مهمترین نکته های عرفایند. هویت سیار اگرچه یک بحث اخلاقی و روانشناختی است اما تأثیراتش را در عوالم دیگر زندگی بشر هم اثر خود را می گذارد. بزرگترین ادبارهایی که در عالم سیاست و روابط اجتماعی پیش می آیند ناشی از این است که هر انسانی خودش را یک فرد ثابتی می داند و می گوید این موجود نباید ترکیب و ساختارش به هم بخورد. استنباط من از کل پیام عارفان اسلامی و ایرانی و عارفان جهانی این است و این نظرعارفان از اهمیت بسیاری برخوردار است.