آفتابنیوز : محمود احمدینژاد گفت: هرجای دنیا که می روی می گویی احمدی نژاد، اکثرِ مردم طرفدارش هستند.
به گزارش دولت بهار، متن سخنان احمدی نژاد در جمع اهالی قلم دوشنبه ( ۱۵ شهریور ۱۳۹۵) بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه
همه ی مشکلات از این جا است که نمی دانیم که هستیم و چه باید باشیم. چه کار می خواهیم بکنیم و چه کار باید بکنیم؟ این ها سوالات اصلی است. یک نفر آقای اوباما را گیر بیاندازد و سوال بکند:” انتهای این مسیرت چیست؟ کجا می خواهی بروی؟” اگر سه تا سوال پشتِ سر هم بپرسی، دستش بالا می رود. این قله آرمانی را باید هم به خودمان و هم به دیگران یادآوری کنیم. اصلا چرا پنج بار نماز می خوانیم؟ به نظرم نماز، یادآوری آن قله آرمانی است. کجا باید برویم! اصلا تا آن قله آرمانی ترسیم نشود، بقیه فعالیت ها بی معناست. شما ندانی کجا و از چه راهی بروی و چه طور بروی بی معناست دیگر! از چه راهی بروی و چطوری بروی؛ متأثر از این است که کجا می خواهی بروی. خودش را گم کرده یعنی چه؟ چون قله آرمانی را گم کرده است، خودش گم شده است. نداند کجا می خواهد برود، گم شده است دیگر. مهم نیست چقدر تلاش کند و کجا برود دیگر. البته این قله آرمانی ظرفیتِ ایجادِ وحدت و هم افزایی اش خیلی بالاست. هرچقدر این قله آرمانی بالاتر باشد، ظرفیت وحدت آفرینی اش بیشتر است.
شاید در یک جلسه ای گفتم، ما سال گذشته در مشهد بحت می کردیم، دو سه تا از بچه های خودمان، بچه های خوب، جامعه شناسی می خواندند، علوم سیاسی می خواندند، گفتند:” آقا آرمان ها را که مطرح می کنی، دعوا درست می کنی. جنگ درست می کنی. اختلاف درست می شود”. من گفتم کاملا برعکس است. جنگ، اختلاف و دعوا برای اهداف پایین و کوچک است. هدف هرچقدر بزرگتر باشد، ظرفیتِ وحدت آفرینی اش بیشتر می شود. وحدتِ جهانی درست زیرِ پرچم بالاترین آرمان های الهی و انسانی شکل می گیرد. به همین خاطر می گوییم وقتی امام بیاید و حقیقتِش آشکار بشود، بزرگترین وحدت تاریخ شکل می گیرد.
بالاخره امام خودش بالاترین قله آرمانی است و راهِ رسیدن به قله آرمانی هم دوباره خود امام است. اصلا همه چیز امام است دیگر. اگر من الان به شما بگویم همه چیز خداست، کسی شک نمی کند دیگر. شک می کند؟ سوال برایش پیش می آید؟ خب، خدا کجاست؟ دسترسی تان به خدا کجاست؟ می توانی به ذات خدا دسترسی پیدا کنی؟ توضیح بده! دسترسی و اشرافی نیست. ما که نمی توانیم به خدا اشراف پیدا کنیم. اما می توانیم رابطه را قطع کنیم؟ می توانیم نشناسیم؟ به میزانی که معرفت به خدا پیدا کنیم به همان مقدار هستی پیدا می کنیم. به همان مقدار هستیم و وجود پیدا می کنیم! به همان مقدار بالا می رویم. خب ما اشراف نداریم. چطور می توانیم معرفت پیدا کنیم؟ می گویند از آیات بشناسید. خب بالاترین تجلی و آیه امام است دیگر. پس امام را بشناسیم.
همینطور که شیطان می آید قله آرمانی را دور معرفی یا دست نیافتنی معرفی می کند یا ذهن و دل را به جای دیگری غیر از او معطوف می کند؛ در مورد امام هم همین کار را می کند. دیدید که یک امامی را معرفی می کند، اولا خیلی دور است. بعد هم انتهای خشونت و همه چیز است و نمی شود ارتباط برقرار کرد. این کار شیطان است. مگر خدا خودش نفرموده است که:” نحنُ أَقرَبُ إِلَیهِ مِن حَبلِ الوَرِیدِ”. خدا می گوید من از این رگِ گردن به شما نزدیک ترم! به همین نسبت هم مهربان ترم. خدایی که از هر مادری مهربان تر است. برای اینکه مادر تجسم مهربانی است. خب خدایی که از حبل الورید نزدیک تر است، تجلی خدا دور از انسان است؟ خیر! نزدیک است. امام هست ولی ما نیستیم!
بحث می کنند برخی از آقایان علما و می گویند ظهور دو نوع است. یک ظهور عام است. یعنی امام می آید در جایی قرار می گیرد همه با چشم او را می بینند. یک ظهور خاص است که این برای تک تکِ آدم ها می تواند اتفاق بیافتد. حالا این ظهور خاص هم دو نوع است. یکی این است که می گویند می رویم یک جایی چله می گیریم، امام را می بینیم. این به یک معناست و چیز بدی هم نیست. افرادی هستند می روند در چله و بعد امام را هم می بینند ولی نمی دانند چه بگویند! شنیدید زیاد که امام وقتی از پیش آنها می رود تازه می فهمند امام بوده است. بعد نقل می کنند که امام است. اما یک ظهور خاصی هم هست. خیلی لطیف تر و عمیق تر از این هست که در دسترس همه باشد. آن هم ظهور حقیقتِ امام در ذهن و دل و اندیشه انسان است. چقدر سنخیت پیدا کردیم با امام! چقدر معرفت پیدا کردیم به معرفتِ امام؟ همان قدر امام برای ما ظهور پیدا کرده است. وقتی می گوییم ظهور همه در فیزیک می روند!
حالا زمان امیرالمومنین علیه السلام، ایشان کجا بود؟ کوفه. ایرانیان عاشق و پیروی امام بودند. امام را با چشم ندیده بودند ولی امام را فهمیده بودند. به همان میزان امام در وجودشان ظهور کرده است. باید امام در وجودمان ظهور کند.
یک مشکلی داریم تا بگوییم امام، سریع می گویند آقا این ادعا کرده امام زمان را دیده است! بعد هم یک روایت می خوانند که او کذاب است! که حالا آن روایت یک معنی دیگر دارد. نمی خواهم وارد تفسیر آن روایت شوم. مگر ما پیغمبر را دیدیم که به او ایمان آوردیم؟ اگر شما عمیقا عاشقِ پیغمبر باشید معنی اش این است که باید حتما فیزیکِ پیامبر را دیده باشید؟ یا باید در وجود تجلی کند؟
غیر از خدا چیزی در عالم وجود دارد؟ یک پله بیاییم پایین تر، غیر از امام چیزی نیست. راهی نیست! راهی برای زندگی کردن نیست. راهی برای هست بودن، نیست! فکر می کنم سالِ هشتاد و سه بود یا هشتاد و چهار، یک کنگره مهدویت برپا کردیم، عنوانش ” تنها راه” بود. تنها راه! راه دیگری نیست برای انسان. از کجا برسیم؟ از خودت! همین در درون خودت عمیق شو و به او برس. نمی گویم بروید سراغ عرفان های مسخره بازی. اگر حقیقت خودت را بشناسی امام و خدا را شناختی.
این ها تذکرهای من به خودم بود. دو سه تا نکته عمومی عرض کنم. می دانید که اصلا اساسِ شکل گیری جامعه، اساسِ حرکتِ انسان ها، باورها، فهم ها و معرفت هاست. کسی که اهلِ قلم است دارد باورها و معرفت ها را شکل می دهد. و این بنظر من بالاترین، زیباترین، موثرترین و ماندگار ترین کار است. شنیدید که :” مداد العلماء افضل من دماء الشهداء”. خیلی مهم است! اندیشه ی برتر، عرضه یک اندیشه برتر، ارزشش از خون دادن در راهِ خدا بالاتر است. شهید جامعه را احیاء می کند. اندیشه چکار می کند؟ اندیشه شهید می سازد! پس کارتان خیلی بالاست. خیلی ارزشمند و والاست. قدر خودتان و کارتان را بدانید.
اما در این کاری که می خواهید انجام بدهید، دو سه تا نکته را باید حواستان باشد. اول همان قله آرمانی یادمان نرود. درثانی ما برای چه داریم این کار را می کنیم؟ نقطه ی عزیمتمان کجاست و انگیزه مان چیست؟ این خیلی مهم است. برخلافِ این صف بندی هایی که در دنیا مثل حزبِ دموکرات – حزب جمهوری، جناحِ فلان – جناح فلان شده و من می گویم سر و ته یک کرباس هستند و فرقی نمی کند. نقطه ی فرق، نقطه ی عزیمت است. برای چه؟ دنبال چه هستیم؟
خیلی ها در فعالیت های اجتماعی بدون اینکه خودشان بخواهند، مقصدشان کسب قدرت است. دنبال آن جا هستند. حالا کسبِ قدرت لزوما به معنای رسیدن به یک پستِ سیاسی نیست. مراتب و اشکال دارد. شما بهتر از من می دانید. اما یک بخشِ دوم این است که انگیزه تحرکات اجتماعی، اصلاح گری است. آقا می خواهیم وضع درست شود. می خواهیم توحید و عدالت حاکم شود و انسان ها نجات پیدا کنند. ما می خواهیم زور، ظلم، تبعیض و تحقیر از بین برود و همه آزاد باشند. همه با کرامت و عزیز باشند. اصلا این دو رویکرد همه چیزش با هم متفاوت است. در رویکرد اول، صف بندی ها به خود برمی گردد. چه موضعی نسبت به من دارد؟ نظرش نسبت به من چه بود؟ آن روز در فلان صحنه چه گفت و چه کرد؟ اصلا رفتارش چه اثری روی خواست من دارد؟ وقتی به قدرت رسید تازه باید انتقام بگیریم! زدی؟ حالا من هم برایت دارم. یکی زدی، دوتا می خوری! مسموم است دیگر. فضای رسانه ای ما الان چگونه است؟ فارغ از آن جناح بندی هایش، مسائل شخصی هم هست دیگر. زدی! حالت را می گیرم! اگر کسی برود با ام الفساد عالم بجنگد و شکستش هم بدهد ولی مقصدش خودش باشد نه اصلاح گری، این حتما ضد ارزش است! یک طاغوت و فرعون رفته و یکی دیگر آمده! قیافه ها که مهم نیست. فرقی نمی کند. فرعون همان است. قیافه، قالب، وزن و هیکل ها مهم نیست. داخلش مهم است و الا در یک چرخش عالم، همه صورت ها کنار می رود. انسان از همه صورت ها، رنگ، نژاد، صوت، لحن و… خلع می شود. همه اینها می رود کنار و آنچه در دل هست می ماند.
عزیزانِ من! من که کسی نیستم اما بنظر می رسد که ما اصلا دنبالِ انتقام گیری و له کردن و… هستیم. این ها را بزن کنار تا برای ما جا باز شود! این ها خیلی کوچک است. اگر مقصد اصلاح گری شد، آن وقت پیغمبر به هند جگر خوار هم می گوید باش ولی جلوی چشم من نیا! که البته این خودش به نظر من بزرگترین مجازات است. تازه روزی که پیروز می شود یک عده می گویند: ” الیوم، یوم الملحمه”. اما او می گوید مرحمه! آمدیم نجات دهیم نه که سوار شویم!
این خیلی مهم است. ادبیات را عوض می کند. نوعِ نگاه را عوض می کند. وقتی عوض شد نگارش را هم عوض می کند و بعد جوشش درونی و اندیشه ها را هم عوض می کند. باید همه انسان ها را دوست داشته باشیم. یادتان باشد با هیچ شخص به ماهو شخص، دشمنی نداریم. ما با یک رفتار و اندیشه مشکل داریم. این اندیشه و رفتار غلط است نه فلانی! خب او اگر رفت چه؟ اگر در کنار دست خودمان آن خصوصیات حلول کرد چه؟ باز هم با او برخورد می کنی؟ باید مشفقانه، اصلاح گرانه و دعوت کننده برخورد کنیم نه آن که منکوب کنیم. بله در مورد طاغوت ها و دشمنانِ بشریت باید یک جایی غلظت نشان دهیم و لازم است ولی همه جا لازم نیست. برای او هم همه جا لازم نیست و اصل بر دعوت برایِ هدایت است. اصلا پیام هدایت برای ناس هست. البته اگر کسی خواست سدِ راه عدالت شود با او جنگ هم می کنیم ولی این حداقل ضرورت است. اصل نیست. یک سیاست کلی و اصلی نیست. آن دعوت همه چیز است.
نکته بعد تکیه بر اشتراکات است. اگر بخواهیم جذب کنیم باید بر نقطه ی اشتراکات دست بگذاریم. محال است تکیه کنید روی نقطه ضعف دیگران و بعد انتظار همگرایی و پذیرش داشته باشید! پیامبر اکرم (ص) با یک عده ای رد می شدند درحالی که سگی افتاده و مرده بود. هرکسی عیبی گذاشت روی سگ و پیامبر گفت: عجب دندان هایی! ببینید این درسِ زندگی اجتماعی است. یک صحنه نیست که گذشت و رفت. می گوید به یک سگ هم که می رسی آن نقاط مثبت را ببین. حالا شما در جامعه می خواهید همگرایی درست کنید. اولا به شما بگویم ارزش ها و آرمان های الهی فقط در سایه وحدت عمومی و اراده عمومی محقق می شود. پس هرچقدر تلاش کنیم وحدت درست کنیم به نفعمان است. آن هایی که همیشه دنبال صف بندی، بهم زدن، له کردن و جناح بندی هستند، این ها در نقطه ی مقابلِ آرمان های الهی هستند چه بخواهند یا نخواهند. سعی کنیم وحدت و همدلی درست کنیم. خیلی از این دسته بندی ها کاذب و ساخته شیطان است. خیلی ها قربانی هستند و ما نباید به رسمیت بشناسیم. طرف معتاد شده می گویند آقا با او برخورد نکن! خود او قربانیست. حالا در حوزه ی سیاسی و اندیشه ای که قربانی خیلی زیاد است. برای اینکه کانال های اطلاع رسانی انحصاری و یک طرفه است. بمباران و جنگ روانی است. بمباران می کنند. خب بالاخره او هم عمیق نیست و صد خبرِ یکنواخت به او می دهند. قبول می کند و دو کلمه هم او می گوید. خارج از دایره قرار بگذاریمش؟
اما آدم گاهی می خواهد دلِ خودش را خالی کند! من باید این مطلب را بزنم و این آقا را بسوزانم! عیب ندارد ولی در این سازندگی نیست. زحمت کشیده می شود ولی رشدی ایجاد نمی کند. باید دنبال رشد باشیم. همه را باید دوست داشته باشیم. اگر فردا آمدند گفتند همه هفت میلیارد یکجا آمده اند تسلیمِ پرچمِ توحید شده اند، باید خوشحال شویم یا ناراحت؟ بین خود و خدا، رقیبِ سیاسی مان فردا آمد گفت آقا من این خط را دیگر قبول دارم، ما خوشحال می شویم یا ناراحت؟ خیلی وقت ها ناراحت می شویم می گوییم بی معرفت آمد جا را تنگ کرد! پس از فردا ما چه؟
این ها اتفاق میافتد. من دیدم! دیروز جلسه ای بود و خانواده شهدا آمده بودند. یک برادری یکدفعه گفت برای کوریِ چشمِ دشمنان فلانی یک صلوات بفرستید. صلوات هم فرستادند. من گفتم آقا صلوات را می خواهی بفرستی بگو برای باز شدنِ چشم! خدا چشم ها را باز کند. همه بیدار بشوند. چرا کور شوند؟ همه احیاء شوند.
ده سال بدترین تهمت ها را به تو زده، به زندان انداخته تو را، له ات کرده است اما امروز برگشته، اما می گوییم بی معرفت برگشت نگذاشت حالش را بگیریم! چقدر کلمات بزرگانِ ما زیباست. می گوید در عفو لذتی است که در انتقام نیست. عفو کردی بالا می روی. او هم بالا می رود.
اگر این را بخواهیم در یک کلمه خلاصه کنیم، به خدا عزیزان، انسان با اخلاق زنده است. اصلا مکتب با اخلاق زنده است. ارزش های انسانی با اخلاق زنده است. پیامبر با اخلاقش زنده بود. اصلا معرفت پیامبر از طریقِ اخلاقش به انسان ها منتقل شد نه از طریقِ استدلال. شما چقدر سراغ دارید پیامبر نشسته با کسی بحث کرده باشد؟ اما زیاد دارید که محبت، عزت، احترام و نوازش کرده است. طرف رفت در شهر به امام حسن ( ع ) رسید و شروع به فحش دادن کرد. نمی دانست امام حسن است. همه حرفش را زد. امام حسن گفت: مشکلت چیست؟ جا نداری؟ گرسنه ای؟ تشنه ای؟ در خانواده ات مشکل داری؟ من چه کمکی می توانم به تو بکنم؟ من همان هستم که یک ساعت داری بهش فحش می دهی! این طرف را نابود کرد. اصلا آن شخصیتِ کاذب و غیر انسانی اش را منهدم کرد. رفت و جایش یک چیزِ دیگر گذاشت!
من به نظرم دوستانِ ما، برادران و خواهرانِ عزیزِ ما که دست به قلم می برید، هدف ارشاد است. حتی وقتی نقد می کنید. ما حق نداریم راه را بر هیچکس ببندیم. طوری حرف نزنیم که این دیگر امکان بازگشت ندارد. حق نداریم. آخر به چه حقی ما می توانیم به خودمان اجازه دهیم؟ یادم است بعد از انتخاباتِ هشتاد و هشت ما رفتیم خدمتِ بعضی از این آقایان گفتیم آقا بالاخره این یک مشکلی در جامعه است و باید درمانش کنیم. هر دفعه یک پرچم بلند می شود و سیزده، چهارده میلیون پای ثابت دارد. این برای کشور خطرناک است. اصلا دو قطبی است و جامعه دو بخشی می شود و ممکن است در آینده مشکلات سنگینی ایجاد شود. این را باید یک طوری حلش کنیم. چیست مشکل؟ مشکل از آن هاست؟ از ماست؟ مشکل اعتقادی است؟ رفتاری است؟ برخوردِ بدی شده است؟ ضعفی در جایی هست؟ بی توجهی ای شده است؟ خواسته حقی هست که جلویش گرفته شده است؟ چه هست؟ بالاخره ده ها احتمال است. یکی از آن عزیزان گفت آقا دیگر ول کن این ها خراب شدند رفته و تمام شده است. من گفتم متوجهی چه می گویی عزیزِ من؟ یعنی سی و خرده ای سال از انقلاب گذشته است. چهارده میلیون رای دهنده یعنی با خانواده هایشان بیست و پنج میلیون جمعیت فاتحه؟ پس کارمان تمام شده است و باختیم! ما گفتیم هفت میلیارد را می خواهیم پایِ این پرچم بیاوریم. وقتی می گویی خراب شده اند یعنی باید پاکشان کرد.
بعد گفتم یک نگاهی به خودمان بیاندازیم. ما اشکال نداشتیم؟ ضعف نداشتیم؟ بد برخورد نکردیم؟ چرا فکر می کنیم ما مطلقیم؟ چون یکی از من بدش آمد می گویی بی دین! از تو بدم می آید می گویی ضد ولایت فقیه! آقا من تو را قبول ندارم! نه اینکه آن شصت کیلو، هفتاد کیلو، نود کیلوی تو را قبول ندارم! آن فکرت را قبول ندارم. اینجا حوزه، حوزه اندیشه و نظر است. تبر که نیست بزنی درب و داغان کنید. باید بنشینی و قانع کنی! با فرمان هم درست نمی شود. نخیر انسان است و باید قانع بشود. باید باور کند. استدلال می خواهد.
وقتی آدم در عرصه ی اجتماع می آید باید یک فهم کلان از فرآیندها داشته باشد و الا تشخیص تکلیف برایش سخت می شود و الا صد تا حق جلوی ماست اما کدام اولویت دارد؟ خیلی وقت ها در ظاهر در تناقض هستند، کدام اولویت دارد؟ بالاخره ما می خواهیم در صحنه اثر بگذاریم. بله باید حق بگوییم و تبیین کنیم اما صد تا حق وجود دارد، شما کدام را انتخاب می کنید؟ حرف درست است. من نمیخوام قضاوت کنم ولی جایش این جاست؟ انقدر حرف های درست هست که خانواده ها را متلاشی می کند. مگر واجب است که حرف بزنی؟ واجب آن کلامی است که به دنبالِ اصلاح گری باشد.
به شما بگویم خیلی وقت ها دفاع از حقِ خود، از اولویت خارج می شود. یکی از حقوق جامعه وحدت است و دچار تفرقه می شود. تفرقه شد خون ها ریخته خواهد شد! برای همین امیرالمومنین علیه السلام بیست و پنج سال سکوت می کند. نمی توانست حق بگوید؟ از امیرالمومنین علیه السلام بالاتر چه کسی می تواند حق بگوید؟ تشخیص حق بدهد؟ نمی توانست بزند و از بین ببرد؟ اسدالله است! امام و مظهر تام قدرت الهی است. کسی حریف او نیست ولی بنا بر این نیست. بنا بر هدایت و اصلاح است. باید آدم ها بیایند و انتخاب کنند. سکوت می کند! فحشش می دهند، همسرش را کتک می زنند، بچه اش را می کشند ولی سکوت می کند. این نیست که همه چیز را باید بگوییم. بله فهم و درک مسائل، مراتب است. ممکن است برخی خواهران و برادرانِ ما از من خیلی عمیق تر بفهمند ولی این معنایش این نیست که هر چیزی را هر جایی باید گفت.
امروز ما در یکی از پیچیده ترین دوران تاریخ بشر بسر می بریم. شرایط بسیار حساس است. خدای نکرده یک اشتباه ممکن است برای صد سال جریان انقلابی توحیدی را در عالم منزوی کند و آسیب بزند. البته به شما بگویم به فضلِ الهی روند خیلی خوب است. البته تبعات منفی که در جامعه داریم، فشاری که دارد به مردم وارد می شود، فشار اقتصادی خیلی سنگین است. خیلی سنگین است. من یادم نمی آید در این چهل پنجاه سالِ اخیر اینطور فشار بوده باشد. برخی می گویند مردم، خانه و ماشین دارند. آقا فشار نیست! فقر و رفاه نسبی است. بدتر از فشار اقتصادی، فشارِ عاطفی و روحی است. یک موقع فشار روحی سنگین است ولی امید رو به جلوست. مردم می بینند آن هایی که دست اندرکار هستند جلو می روند، فداکاری می کنند، راه را باز می کنند، همت می کنند و از عزت مردم دفاع می کنند. اگر فشار اقتصادی را تحمل می کند یک چیز بالاتری گیرش می آید. ولی اگر ببیند آن بالاتر هم دارد اتفاقاتی می افتد، تحقیر می شود. این فشار احساس تحقیر خیلی بدتر از فشار اقتصادی است. شما می گویی فشار اقتصادی را تحمل می کنم. می روی یک جایی می بینی یک نفر دارد منت می گذارد. گرسنگی را تحمل می کنی می گویی برو بابا! برو دنبال کارت زیر بار منت نمی روم! یعنی آن تحقیر سخت تر است. گرسنگی را تحمل می کند اما زیرِ بار منت نمی رود. این دومی، فشارش به مردم خیلی بیشتر است که آقا نداریم، بدبختیم، بیچاره ایم و بعد یکدفعه می بینیم این پشت یک چیزهایی هست. من چون از این طرف فکر می کنم که فشارِ روحی و عاطفی به مردم خیلی زیاد است. شما مسابقه گذاشتید همدیگر را برای آن صندلی له کنید و حواستان نیست چه فشاری به مردم می آید. این مردم جان، زندگی، حیثیت، عمر و بچه هایشان را دادند تا شما آن جا نشستید.
اما به فضلِ الهی روند خیلی خوب است. این روند خوب مستلزم این سختی ها نبوده است. این که بشریت به قله کمال برسد، مستلزم زمین خوردنِ یک عده نیست. اما اینکه زمین می خورند برای عملکردِ خودشان است. بخاطر عملکردهای خرابشان، این فضا را بر مردم تحمیل کردند. اما روند خیلی روندِ خوبیست. بین خود و خدا شما در جامعه ارتقای معرفت را نمی بینید؟ عمق فهم سیاسی- اجتماعی را نمی بینید؟ هر روز دارد عمیق تر می شود. اصلا مردم دارند آزاد می شوند. از خیلی قید و بندها و اسارت هایی که فکر نمی کردیم اسارت است. دارد می زند بیرون و آزاد می شویم. روند عالیست. به سرعت به سمتِ مقصد حرکت کرده و به فضلِ الهی خیلی زود این بساط طاغوت از دنیا جمع می شود. اینکه الان نگاه می کنیم به سیستمِ آمریکا خیال می کنیم این آهنین است. نخیر! من از روی اطلاع به شما می گویم آنقدر داخلش پوسیدگی درست شده است که فقط تلنگر می خواهد. یک مرد می خواهد یک سیلی بزند. منظورم فیزیکی نیست. پرده را بیاندازد پایین، واقعیتِ آن در چشمِ بشریت مشخص شود. کارشان تمام است. خیلی وحشت دارند. این که می بینید در کل دنیا می روند در یک کشورِ دور هم وقتی یک نفر یک حرفِ آزادی آفرین می زند، حرف حقیقی می زند، آمریکا بسیج می شود برود آن جا و او را له کند؛ این نشان دهنده قدرت نیست. نشان دهنده آسیب پذیری اش است که آن یک دانه هم این را می ترساند. به خدا کارشان تمام شد. الکی دارند دست و پا می زنند. اصلا متوجه نیستند. اصلا نسیم نیست و طوفان است. یک جاروی بزرگی درست کرده اند، ابعادش کلِ کره زمین است، به اندازه ی عرض کره زمین که فقط ناخالصی ها را جمع می کند. به نظرم دارد یک اتمام حجتی در دنیا اتفاق می افتد.
یعنی آن اتمام حجت برای بوش که اتفاق افتاد. دعوت شد، حقیقت برایش گفته شد ولی گوش نکرد. برای این جا هم این فریادی که مستضعفین می کشند، نشستند و نقشه کشیدند که جریانات انقلابی را متهم به فساد کنیم. اولش هم از ایران شروع کردند. همان نقشه را برای ایران داشتند اما خداوند متعال ترتیبی داد این ها فکر کردند تمام شده است دیگر. گفتند مرده اند! بعد یکدفعه دیدند این مرده ها دارند در مسابقه دو هم شرکت می کنند و جلو می زنند. وحشت کردند. این طراحی را دارند. بلافاصله بعد از ایران سراغ آقای چاوز رفته و بنده خدا را کشتند. یک سناریو هست و چیز دیگری بلد نیستند. کار شیطان از اول تاریخ یکی بوده است. تنها شکلش عوض شد. ولی به فضلِ الهی هم در ایران، آمریکای لاتین و آفریقا شکست خواهتد خورد.
گفتیم آمریکا از بین رفتنی است. گفتند مردِ حسابی ادعاهایی می کنی! گفتم نه این حرف خدا، قرآن و پیغمبر است. تمدنی که سی یا چهل سال قبل افتخار می کردند زیر بلیطش باشند، به او تکیه کنند یا همرنگ آن باشند به جایی رسیده است که برای پیشبرد منطقش از سلاح استفاده می کند. این تمام شده است! سوختِ تاریخی اش تمام شده است و برای بشریت نفعی ندارد. وقتی همه اش شد ضرر شد، سنت الهی است که از بین برود. الان هم همین طور است.
ما بعضی چیزها را می گوییم که ظاهرِ شوخی دارد ولی حواستان باشد این ها تعریف از شخص نیست. نشانه ها را می خواهم بگویم. هرجای دنیا که می روی می گویی احمدی نژاد، اکثرِ مردم طرفدارش هستند. طرفدارِ این شصت هفتاد کیلو هستند؟ نخیر! من که بارها گفتم عددی نیستم. خاک پا هستم. اما طرفدار آن پرچمی هستند که با این اسم بلند شد. طرف دارد مخالفتش را با نظم موجود عالم با این اسم نشان می دهد. الان افرادی که از کشورهای گوناگون می آیند تقریبا همه یک حرف می زنند. می گویند آقا در کشور ما اسم تو خیلی هست. ولی من که اصلا عددی نیستم. معنایش این است که آن پرچم خیلی طرفدار دارد و مردم دارند با این اسم، حالِ استکبار را می گیرند! اصلا یک دگرگونی معرفتی در دنیا اتفاق افتاده است. همین نامه ای که به آن آقا فرستادیم. در اینجا یک مشت چیز دادند به ما که واقعا مهم نیست. چون هدفِ نامه این بچه بازی ها نبود. ولی می دانید در سطحِ بین الملل هیچ رسانه ای نبود که تیتر یک نزند؟ دویست تا کشور هرکدام چند خبرگزاری نامه را بازنشر دادند. در شبکه های اجتماعی منتشر و در خود آمریکا بحث های گذشته ما زنده شد. این نامه محاکمه تاریخی نظام سلطه در یک صفحه و چهار جمله بود.
عزیزانم ما وظیفه خودمان را خوب انجام دهیم. همان حالت دعوت، مهربانی و محبت باید باشد. به خدا خوب است آدم دشمنش را هم دوست داشته باشد و از سقوط دشمنش خوشحال نشود. آقا آبروی یک نفر رفت، خوشحالیم؟ دیدی پرونده اش زده شد و آبرویش رفت. از این که نباید خوشحال بشویم! البته یک جایی حقی اثبات می شود باید خوشحال بشویم. حقانیت یک برادری بعد از هفت ماه و نیم که بردند آنجا و معلوم شد هیچ چیزی وجود ندارد، اثبات شد. خداروشکر خوشحالیم. اما یک کسی از حیثیت ساقط شد چرا گوش ندادی؟ چرا رفتی در آن وادی؟ چرا رفتی در وادی شیطان، دنیا پرستی و دنبال پول افتادی و خطا کردی و از جیب ملت برداشتی؟ تو هم مثل بقیه مردم. اگر کم هست با هم می خوریم. زیاد هم بود با هم می خوریم. چرا فکر کردی تو برتری؟ چرا دروغ گفتی به مردم؟
خدا هفت میلیارد را برای بالاترین جای بهشت خدا خلق کرده است. چرا از این اوج می روی پایین؟ من در جیرفت گفتم هر یک نفر که جا می ماند به اندازه ی سهمش در استقرار عدالت و ارزش ها در جامعه ضعف درست می کند. باید هر هفت میلیارد بخواهند. در ترافیک تهران حتی یک راننده درست کار نکند به اندازه همان یک نفر اشکال درست می کند.