کد خبر: ۴۰۰۱۴
تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱۳۸۴ - ۱۲:۱۵

فاشيسم در اروپا جان مي گيرد

آفتاب‌‌نیوز : ژاك شيراك در جمع تعدادي از پرسنل يك زيردريايي اتمي فرانسه به صراحت گفت كه در صورت احساس ضرورت، در استفاده از سلاح هسته اي عليه كشورهايي كه او آنها را حاميان تروريسم خواند، ترديد نخواهد كرد. آمريكا، اروپا، اعضاي باشگاه هسته اي و حتي آژانس بين المللي انرژي اتمي با اين «تهديد علني عليه صلح و امنيت بين المللي» مواجهه اي از نوع سكوت توأم با رضايت داشتند اما سخنان شيراك در منظر افكار عمومي جهان آنقدر خطير بود كه اصلاح و ماله كشي آن ضروري بنمايد و ژان باتيست ماتئي سخنگوي وزارت خارجه فرانسه بلافاصله بگويد: هدف اظهارات شيراك كشور خاصي نبود و دكترين هسته اي فرانسه تنها يك دكترين بازدارنده است كه براي اجرا در محيطي راهبردي وضع شده است. 

سخنگوي وزارت خارجه فرانسه البته نخواست فاش كند كه دكترين وضع شده براي اجرا در يك محيط راهبردي، از طريق سلسله اي از اقدامات لجستيك در پي نقض آشكار كنوانسيون منع گسترش و تكثير سلاح هاي هسته اي است ولي رابرت نوريس و هانس كريسنسن دو دانشمند صاحب نام اتمي اين افشاگري را برعهده گرفتند و تحت عنوان «نيروهاي هسته اي فرانسه در سال 2005»، يادآور شدند فرانسه در اين سال نه تنها گامي در راه كاهش سلاح هاي اتمي خود (=خلع سلاح عمودي) برنداشته بلكه لااقل سه پروژه تسليحاتي را به انجام رسانده است: موشك هاي بالستيك هسته اي زيردريايي كه بوسيله شناورهاي زيرسطحي مخصوص حمل و شليك مي شوند؛ موشك هاي اتمي هوا به زمين ميان برد كه قابليت حمل با هواپيماهاي ميراژ 2000 و سوپراتاندارد را دارند؛ و حمل كننده هاي هواپيما كه به اين كشور امكان مي دهند تنها كشوري در جهان باشد كه سلاح هاي هسته اي را خارج از حمل كننده ها مستقر مي سازد .

اين همان فرانسه اي است كه سال ها پرچم دموكراسي و حقوق بشر را در جهان غرب بر دوش گرفته و در تقسيم نانوشته حيطه نفوذي كه در مراحل پاياني تدوين قانون اساسي- ناكام- اروپا ميان اعضاي شاخص اتحاديه اروپا (انگليس، آلمان و فرانسه) صورت پذيرفت، تصدي «قطب سياسي» و «مسئوليت تنظيم روابط سياسي اروپا با ساير كشورها و مجامع بين المللي» بر عهده اش نهاده شد. به اتكاي همين سوابق ادعايي است كه فرانسه همراه ديگر ياران غربي اش تلاش ديپلماتيك نزديك به سه ساله اي را سامان داده تا براساس يك گمان بدون دليل و مدرك، جمهوري اسلامي ايران- و سپس كشورهاي بسيار ديگري- را از دستيابي به حق مسلم و قانوني اش در زمينه پژوهش، دانش و فناوري صلح آميز هسته اي بازدارد. 

يك سؤال اين است:چرا تفاوتي چنين حيرت انگيز ميان ادعا و عمل وجود دارد و دلايل خودنمايي ژاك شيراك در هيئت يك قداره بند قرون وسطايي چيست؟ 

1- اصلي ترين كاربرد سلاح هاي هسته اي نه در معركه نبرد، بلكه در دو عرصه نبرد ديپلماتيك و پروپاگاند رسانه اي است. نتيجه استفاده واقعي از يك بمب اتمي نظير آنچه در پايان جنگ جهاني دوم در هيروشيما و ناكازاكي رخ داد، تبديل شدن فضاي وحشت و تسليم، به جو انزجار عمومي از دارنده و استفاده كننده آن است. نگراني از اين جو سنگين براي قدرت هاي سلطه گري كه به نقاب حقوق بشر و دموكراسي براي پيشبرد اهدافشان نياز دارند، مانع از آن مي شود كه يك دولتمرد غربي به هر هوسي بتواند كليد شليك يك بمب اتمي را بكار بيندازد اما نتيجه ديگري هم دارد و آن از دست رفتن تدريجي خاصيت اصلي تسليحات اتمي يعني ترساندن و به انقياد واداشتن دولت ها و ملت هاي مستقل است. قدرت هاي دارنده سلاح هسته اي هر از گاهي لازم مي بينند وجود سلاح هاي اتمي و احتمال استفاده از آن را به رخ ديگران- بخصوص آنهايي كه از داشتن آن محرومند- بكشند تا بمب ها يشان از خاصيت نيفتد. 

2- ژاك شيراك و دولت سوسياليست او در ماه هاي پاياني سال 2005 روزهاي بسيار سختي را گذراندند. سلسله آشوب هايي كه به دنبال كشته شدن فجيع دو نوجوان از اقليت هاي فرانسه تحت تعقيب پليس اين كشور آغاز شد، بيش از سه هفته طول كشيد و 170 شهر را در برگرفت، طي اين مدت حداقل 9000 خودرو به آتش كشيده شد و بيش از 250 ميليون يورو خسارت روي دست شركت هاي بيمه گذاشت. 3000 نفر بازداشت، 600 نفر به زندان و 120 نفر به اخراج محكوم شدند؛ و در كشوري كه مهد دموكراسي و آزادي نام گرفته قانون حالت فوق العاده مربوط به جنگ هاي استعماري عليه الجزاير (مصوب 1955 ميلادي) براي مدت 3 ماه به مرحله اجرا درآمد. رئيس جمهور فرانسه در يك هفته اول سعي كرد واكنشي از خود نشان ندهد و اظهارنظرهاي ابلهانه را به نيكولاي ساركوزي وزيركشورش بسپارد كه جوانان معترض را اوباش و تفاله هاي جامعه فرانسه ناميد و تهديد كرد آنها را از روي زمين محو خواهد كرد! شيراك هم در نخستين واكنش رسمي اش پس از اولين جلسه امنيتي دولت تهديد كرد تمام عاملان اغتشاش دستگير و محاكمه و مجازات خواهند شد، و نخست وزير دومينيك ويلپن در همين نشست گفت: نيروهاي امنيتي هرجا لازم باشد افزايش خواهد يافت. همه اينها هيزمي بود كه در آتش خشم معترضان به جان آمده از فقر و تبعيض قومي و مذهبي ريخته مي شد و اندكي بعد شيراك ناچار شد طي نطقي راديو و تلويزيوني به وجود فقر، بيكاري و تبعيض در كشورش اقرار كند. او تبعيض را سمي مهلك در جمهوري فرانسه دانست و وعده هايي براي رفع آن داد. آشوب هاي 2005 كه دامنه اش تا ديگر كشورهاي اروپايي هم گسترش يافت دولت شيراك را با «بحران اقتدار» مواجه كرد و تهديد او به استفاده از سلاح اتمي عليه كشورهاي ديگر را مي توان نوعي نمايش اقتدار دانست. 

3-دولت فرانسه در بحران ساختگي پيش روي دولت هاي سوريه و لبنان كه با ترور مشكوك رفيق حريري در اكتبر 2004 كليد خورد، نقشي محوري را برعهده داشت تا بعد از آن كه در ماجراي اشغال غيرقانوني عراق خود را مغبون و مورد غضب رئيس جمهوري آمريكا يافته بود، بتواند در اجراي «طرح خاورميانه بزرگ» به بازسازي جايگاهش بپردازد. بحران ترور رفيق حريري اوايل كار و در پي انتشار گزارش اوليه مهليس خوب پيش مي رفت؛ به گونه اي كه رئيس كميسيون تحقيق مجوز بازجويي از 5 افسر عالي رتبه سوريه در مقر اتريشي سازمان ملل را بدست آورده و از بازجويي مستقيم بشاراسد، سخن مي گفت، آمريكا، انگليس و فرانسه پيش نويس قطعنامه تحريم عليه سوريه را براي تحويل به شوراي امنيت آماده كردند، و حتي واشنگتن در نامه اي شديداللحن به كوفي عنان او را از ميانجي گري در پرونده سوريه منع كرد. روزنامه صهيونيستي يديعوت آهارنوت فاش كرد كه اقامتگاه عبدالحليم خدام معاون سابق رئيس جمهوري سوريه در حومه پاريس به محل تردد مسئولان اطلاعاتي كشورهاي مختلف از جمله فرانسه تبديل شده، و الشرق الاوسط اواسط ژانويه 2005 پرده از روي طرحي برداشت كه موريس گوردو مونتني يكي از معاونان شيراك به واشنگتن برده و براساس آن مي بايست حمايت كشورهاي قدرتمند مسيحي از اميل لحود سلب شود و ميشل عون رهبري جريان اصلاحات غربي در لبنان را بدست بگيرد. اين بحران ساختگي كه از منظر طراحان «طرح خاورميانه بزرگ» و دولت فرانسه با توفيق كامل به پيش مي تاخت، با سلسله رخدادهايي به ناكامي گراييد، كه پس گرفتن ادعاهاي «شاهد نقابدار سوري» و طومار 3ميليون نفري مردم سوريه در حمايت از بشار اسد از جمله آنها بود. سفر احمدي نژاد رئيس جمهور كشورمان به سوريه در حقيقت نقطه اوج ناكامي غرب و فرانسه را در اين پروژه رقم زد و لذت پيروزي قريب الوقوع در خط مقدم جبهه را به ترس از حل شدن مشكلات سوريه و لبنان توسط ايران و در نتيجه قدرتمندتر شدن نهضت بيداري اسلامي در خاورميانه تبديل كرد. 

اما آيا مي توان از كنار تهديد ژاك شيراك براحتي گذشت؟ 

1-تهديد رئيس جمهور فرانسه بي ترديد نقض مسلم پيمان منع گسترش سلاح هاي هسته اي است و آژانس بين المللي انرژي اتمي به عنوان متولي اصلي ان پي تي در برابر آن ساكت ماند. آژانس و مديركل آن كه در مواردي همچون پروژه فعاليت هاي صلح آميز و تحقيقاتي ايران مو را از ماست مي كشند، با سكوت غيرقابل توجيه خود در حقيقت پيامي به جهان ارسال كردند و آن اين كه پيمان منع گسترش سلاح هاي هسته اي هيچ ارزشي ندارد جز كنترل تمام كشورها به نمايندگي از كشورهاي داراي سلاح اتمي و به سود منافع سياسي و اقتصادي قدرت هاي برتر هسته اي. 

2-آنجلا مركل در ديدار مقامات رژيم صهيونيستي، جمهوري اسلامي ايران را خطري بزرگ نه فقط براي رژيم صهيونيستي، بلكه براي كل جهان دموكراتيك خوانده بود با تهديدهاي بوش و سپس شيراك اين پرسش پيش روي افكار عمومي قرار دارد كه واقعاً چه كساني خطر براي جهان هستند؛ ايران؟! 

3- از پيش هم معلوم بود ولي اظهارات شيراك عريان تر نشان داد كه دنيا در حال حركت به سمت نظم نويني است كه تنها نام مناسب براي آن «نظم جنگلي» است. اين بار طراحان و مدعيان اصلي حقوق و عرف بين الملل نيستند كه ساير كشورها را به پايبندي به مقررات بين المللي دعوت مي كنند. آنها هرچه بخواهند مي كنند و ذيل اين اراده ناپاك، سازمان هاي جهاني جز تعدادي نان داني، و مقررات حقوق بين المللي جز ورق پاره هايي بي ارزش نيستند. 

4-اروپا استعداد غريبي براي ايجاد و رشد جنبش هاي راديكال دارد. سال 1379روزنامه لوموند نتايج يك نظرسنجي را منتشر كرد كه نشان مي داد افكار جبهه ملي فرانسه- داراي گرايشات افراطي ناسيوناليستي- به طور معناداري در جامعه جوان اين كشور در حال گسترش است. دو سال بعد در دور اول انتخابات رياست جمهوري 2001 ژان ماري لوپن رهبر اين جبهه دست راستي به خاطر شعارهاي ضد آمريكايي خود، شگفتي آفريد و با كسب بيش از 17درصد آرا همراه شيراك به دور دوم راه يافت. خبرگزاري فرانسه اين رويداد را يك زلزله سياسي ناميد و ميشائيل گلوز رئيس گروه اتحاد دموكرات مسيحي در بوندستاگ آلمان تلويحاً اعتراف كرد: ظاهراً در فرانسه اتفاقات معيوبي رخ داده كه لوپن از آنها استفاده كرده است. 

غربي ها در دوران جديد براي فاصله گرفتن از سابقه خرابشان،آن را بدرستي دوران «غرب وحشي» ناميده اند. اما آيا آن سابقه جنايت بار كاملا از بين رفته؟ براستي چه تضميني وجود دارد كه يك فاشيسم جديد در اروپا ظهور نكند؟ در آن صورت، با وجود سلاح هاي متعدد هسته اي و تهديدهاي شيراك، در اين دنياي پهناور آيا جاي امني هم باقي مي ماند؟
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین