شب سردیست و من افسرده
راه دوریست و پایی خسته
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی...
... دیگران را هم غمی هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است...