براي گرفتن معافيت به هر دري زد و به هر راهي متوسل شد، حتي چند نفر را پيدا کرد که با دادن پول ، مشکلش را حل کنند، اما نشد که نشد، پيگيري هاي مکررش در سازمان نظام وظيفه جهت پيدا کردن، راهي، تبصره اي، ماده اي براي معافيت نيز چاره ساز نشد و فايده اي نداشت، تا اينکه متوجه شد براي اينکه حداقل بتواند در شهر خودش خدمت کند، راهش اين است که ازدواج کند.
علي که تا ديروز تنها مشکلش، نرفتن به خدمت سربازي بود حالا براي رفع
مشکل اول بايد مسئوليت يک زندگي را در حالي که هيچ کار و درآمدي نداشت به
عهده مي گرفت. خلاصه پس از کلي کلنجار رفتن با خودش ، تصميم گرفت تن به يک
ازدواج ناخواسته دهد.
اما کدام دختر حاضر بود با شرايط علي (خدمت سربازي، نداشتن کار و درآمد، سن کم و ... ) کنار بيايد؟
هانيه 17 ساله بود و به همراه خانواده اش در يکي از روستاهاي اطراف بيجار زندگي مي کرد خانواده او با خانواده علي نسبت دوري داشتند. سابقا خانواده علي هم در آن روستا زندگي مي کرد که به دليل شغلش به شهر کوچ کرده بودند، وقتي قضيه خواستگاري مطرح شد، خانواده هانيه بخاطر نسبت فاميلي و شناختي که از خانواده علي داشتند، با اين وصلت موافقت کردند، البته علي هرچند در ظاهر خود را موافق اين ازدواج نشان داد، اما در واقع هيچ علاقه اي به هانيه نداشت و صرفا او را به عنوان ابزاري براي رفع مشکلش مي ديد. در مقابل، هانيه بخاطر صفا و خلوص نيتي که داشت، فکر مي کرد علي با صداقت و عشق و علاقه تن به اين وصلت داده است.
بنابراين، ازهمان ابتداي ازدواج، به خودش قبولاند که شوهرش سرباز است و کار و درآمدي هم ندارد و نمي تواند مشکل و مانعي براي خوشبختي شان باشد، مهم عشق و علاقه و صفا و صميميت است که دارند، پس براي تحکيم رشته هاي اين پيوند، در حالي که به تازگي در دانشگاه قبول شده بود. علاوه بر تحصيل در دانشگاه، سرکار هم رفت تا کمک خرجي براي خود و همسرش شود، در مقابل علي با سوء استفاده از حسن نيت همسرش، با دادن وعده وعيدهاي دروغين او را اميدوار نگه داشت.
چند ماهي بيشتر به انتهاي خدمت علي باقي نمانده بود و او تقريبا به تمامي خواسته هاي که از اين وصلت مي خواست، رسيده بود، در يکسال و اندي که از خدمتش مي گذشت محل خدمتش در همان شهر محل سکونتش افتاده بود و به رغم اينکه مسئوليت يک زندگي بر گردنش بود، اما به بهانه سرباز بودن هيچ گاه زير بار مخارج زندگي نرفته بود.
هرچه خدمت سربازي علي به انتها نزديک تر مي شد اختلافات او با همسرش بيشتر بروز مي کرد، اين اواخر علي ديگر آن پسر مودب و مطيع دو سال پيش نبود، برخلاف تصور هانيه که انتظار داشت با پايان يافتن خدمت سربازي شوهرش، فصل جديدي در زندگي شان شروع شود، همسرش سرناسازگاري گذاشته بود و سرکوچکترين مسائل پوچ و بي اهميتي بهانه مي گرفت و داد و بيداد راه مي انداخت و به هر طريقي هانيه را رنج و عذاب مي داد.
هانيه که بي صبرانه منتظر روزهاي خوش زندگي اش بود، اصلا انتظار چنين رفتاري را از همسرش نداشت، بنابراين هرگاه در برابر رفتارهاي غيرمنطقي شوهرش از او توضيح مي خواست، با جواب هاي بي سروته و غير منطقي علي مواجه مي شد، ابتدا فکر مي کرد علي از اينکه کار و درآمدي ندارد و احتمال بيکار باقي ماندن پس از خدمت سربازي، اينگونه بهانه هايي مي گيرد بخاطر همين موضوع هميشه با او صحبت مي کرد و دلداري اش مي داد، ولي کو گوش شنوا.
متأسفانه اطرافيان و بزرگترهاي علي به جاي دادن پند و نصحيت به او براي انتخاب راه صحيح زندگي يا در برابر رفتارهاي او بي تفاوت بودند و يا مثل عموي بزرگش به لجاجت و گمراهي او کمک هم مي کردند. فرجام اين بگو مگوها و کشمکش ها پس از گرفتن کارت پايان خدمت علي، ارسال برگه احضاريه دادگاه خانواده براي هانيه بود. زماني که دادخواست طلاق به دست هانيه رسيد، هاج و واج مانده و از تعجب خشکش زده بود، او انتظار هر کاري از علي را داشت، جز اين کار!
با خودش گفت: خدايا! آيا جواب اين همه حسن نيت و صداقتم اين بود؟ از زمان ارائه دادخواست طلاق به هانيه، آن دو همديگر را نديدند تا اينکه.......
روز دادگاه
همين که علي و هانيه در راهروي دادگاه خانواده حاضر شدند، چشمانشان در هم گره خورد، علي از چشمان پرسشگر هانيه فهميد که هزاران سوال بي جواب در آن نهفته است که هنوز جواب هيچ کدام از آنها را نيافته . هر چند که هانيه مشتاق بود که جواب سوالهاي بي جوابش را بشنود، اما نمي دانست که بايد از کدامشان شروع کند، در همين اثنا، صداي رئيس دفتر دادگاه خانواده که آن دو را براي رفتن پيش قاضي مي خواند، پيوند اين گره ها را از هم پاره کرد.
قاضي: آقاي علي - م. مطابق محتويات اين پرونده شما دادخواست طلاق داده ايد. لطفا براي دادگاه علت آن را توضيح دهيد؟
علي: آقاي قاضي ! زن من، ناسازگاري مي کند، حرف مرا گوش نمي دهد، هر جا که دوست دارد مي رود، زندگي اش را ول کرده، چسبيده به درس خواندن، من اصلا دوست ندارم، زنم به دانشگاه برود!
قاضي رو به زن کرد و گفت: خانم هانيه آيا شما حرفها و ادعاهاي شوهرتان را قبول و تأييد مي کنيد؟
هانيه: آقاي قاضي ! من نمي دانم اين اواخر (چند ماه اخير) براي شوهرم چه اتفاقي افتاده که اين همه تغيير رويه و رفتار داده است. حرف هايي مي زند و ادعاهايي مي کند که خودش هم مي داند از پايه و اساس اشتباه و بهانه است.
روزي که با هم ازدواج کرديم، قرار شد با موافقت خودش به درسم ادامه دهم (حتي نوشته اش هم موجود است) اگر سرکار هم مي روم در واقع به نفع خودش بوده است چون تاکنون بخاطر اينکه سرباز بوده، هيچ خرجي ونفقه اي به من نداده است، در واقع در اين مدت من علاوه بر تأمين مخارج زندگي، حقوقم، کمک خرجي او هم بوده است.
قاضي: آقاي علي آيا حرفهاي همسرتان را تأييد مي کنيد؟
علي: (سکوت) آقاي قاضي ، من کاري به اين حرفها ندارم، من فقط طلاق مي خواهم!
هانيه، قبل از انيکه قاضي بخواهد سوالش را مطرح کند، خودش پاسخ داد: درست که فکر کردم، فهميدم که او در واقع اين رفتارها را مي کند که من را نسبت به خودش زده کند، حالا که خدمت سربازي اش تمام شده و خرش از پل گذشته مي خواهد آزاد باشد و بدون هيچ قيد و بندي با رفقايش به عيش و نوش بپردازد، اين وسط من مزاحم هستم، فکر مي کند با بودن من در زندگي اش، مشکلاتش زيادتر مي شود. حالا که او اين طور مي خواهد، حرفي ندارم! اما از حق و حقوقم نمي گذرم!
در واقع حرفهاي هانيه درست بود، علي ديگر با هانيه کاري نداشت و آن چيزهايي که مي خواست از هانيه بدست آورده بود.
نظريه کارشناسي
ابوالفضل عليزاده، وکيل دادگاه و کارشناس حقوقي خانواده در خصوص اين ماجرا،استناد به ماده 1133 قانون مدني مي کند و مي گويد: مرد مي تواند هر وقت بخواهد زن خود را طلاق دهد،البته بايستي حق و حقوق زن که شامل مهريه، نفقه و نفقه ايام عده مي باشد را پرداخت نمايد، در صورتي که عقد نباشند يعني ازدواج کرده باشند، اجرت المثل را نيز بايد به زن پرداخت نمايد و زن نمي تواند درخواسته مرد يعني طلاق خللي وارد آورد مگر در صورتي که در عقد ازدواج، حق طلاق به زن داده شده باشد.
وي مي افزايد: البته از نظر وجداني و اخلاقي در اين ماجرا، حق کاملا با زن است، اينکه فردي بخواهد براي رسيدن به آمال و خواسته هايش، کس ديگري را وسيله قرار دهد و با احساسات و عواطف يک زن بازي کند،يک عمل زشت و ضد اخلاقي است و اينگونه افراد نه تنها در برابر خدا و جامعه بايد پاسخگو باشند بلکه بايد در مقابل وحدان خويش نيز جوابگو باشند.
البته اين آقا مي توانست از خدمت سربازي به عنوان يک فرصت کسب تجربه براي حرفه آينده اش نگاه کند چون خدمت سربازي فرصتي است براي ياد گيري بسياري از حرفه ها و فنون و همچنين کسب تجارب ارزنده براي زندگي.
مضحک ترین حرف ممکن، سربازی = حروم شدن دو سال از بهترین سالهای زندگیت
امام حسین ع میفرماییند
وفای به عهد نشانه جوانمردی است
از نظر وجداني و اخلاقي اینگونه انسانهاذره ای از انسانیت بهره ای نبرده اندو برای رسیدن به خواسته هایشان به مکروحیله متوسل میشوندمروت ومردانگی واز همه مهمتر وفاداری به همسر را قربانی نفسانیات زود گذروبی ارزش مینمایید تا به اوج پستی نائل ایند