کد خبر: ۴۰۸۰۲
تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱۳۸۴ - ۱۸:۱۳

کچوییان؛ یک نظریه تازه در نسبت دین و تجدد

آفتاب‌‌نیوز : ”مدرنيته يا تجدد تجربه‏اي جديد براي جهان بود كه از قرن 18 ميلادي با عنوان‏هاي مختلف موضوع بحث و گفتگو قرار گرفت. نظريات متفاوت بسياري در اين زمينه وجود دارد به گونه‏اي كه حتي شايد بتوان همه نظريات جامعه‏شناسان كلاسيك را به نوعي بحث در اين باره تلقي كرد اما در مجموع اين نظريات، كمتر به جايگاه دين در شكل‏دهي اين تحول تاريخي پرداخته شده است گرچه در اين ميان نبايد سهم فيلسوف و متفكر اجتماعي آلمان، ”ماكس وبر“ را در پرداختن به رابطه ميان دين و تجدد در كتاب اخلاق پروتستانيسم ناديده گرفت“.
دكتر حسين كچوئيان عضو هيأت علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، با اين مقدمه، سخنراني خود را در یکی از نشست های گروه علمي ـ تخصصي جامعه‏شناسي دين انجمن جامعه شناسی ایران، در قالب موضوع دين و تجدد آغاز كرد.
به گفته او، در باب ماهيت تجدد و چگونگي ظهور و بروز آن، دو دسته نظريه وجود دارد كه نخستين صورت‏بندي از اين مسأله را فلسفه تاريخ در قرن 18 ارائه مي‏دهد كه تفسير ”اگوست كنت“ نيز مي‏تواند نمونه‏اي از آنها باشد.
تفسيرهاي دسته نخست به تعبير دكتر كچوئيان، تفسيرهاي معرفت‏شناسانه از تجدد است كه چيزي شبيه نظريه پيشرفت و ترقي قرن 18 را مطرح كرده و اين تحول را به عنوان يك تحول تاريخي به تطور در عقل و انديشه ربط مي‏دهد و ارائه دهندگان اين نظريه بر اين باورند كه كل تاريخ تحت تأثير تحولات انسان شكل مي‏گيرد. به عبارت ديگر مطابق با اين ديدگاه، كل تاريخ در جهالت و ظلمت قرار داشته و پيدايش تجدد نقطه خروج از آن است.
از نقطه نظر اين تئوري، بشر در كليت خود، عالمي است كه در جستجوي روشنايي عقل يا علم است و اين تلاش ادامه دارد تا به مرحله نهايي تجدد يعني همان خرد روشن شده، دست يابد. به بيان ديگر، در اين ديدگاه، تجدد حاصل كوششي حقيقت يابانه است.
دكتر كچوئيان نوع ديگر تفسير از تجدد را كه اخيراً غالب شده، با نمونه كاملي از آن، يعني تفسير فوكويي از تاريخ و تجدد معرفي كرد و گفت: در اين تفسير ظهور تجدد به هيچ وجه به عقل مربوط نمي‏شود بلكه مي‏توان گفت تفسير فوكويي در واقع تفسير وجود شناسانه تاريخ است. يعني آنچه واقع شده تحول در ذهن معرفت نبوده است و ظهور تجدد به يك فعاليت بي‏غرض حقيقت يابانه ربطي ندارد. بنا بر نظر كچوئيان، در مجموعه اين تفسيرها، تفسيري نداريم كه جايگاهي ماهوي و اساسي براي دين قائل باشد و از اين منظر او تفسير نوع سومي درباره موضوع تجدد را ارائه داد كه مسأله را در يك تحول وجود شناسانه جستجو مي‏كند و به عبارتي كل تاريخ را در چنين چارچوبي قرار مي‏دهد و در همان قالب هم تجدد را چنين مي‏بيند.
به گفته وي، ”اريك وگلين“ فيلسوف آلماني قرن بيستم، ارائه دهنده اين نوع تفسير بوده و معتقد است: تطورات تاريخي، تطورات وجود شناسانه‏اي است. كچوئيان يادآور شد كه نگاه او در زمينه فهم تاريخ و انسان تا حد زيادي هايدگري است، با اين تفسير كه از نقطه نظر اين متفكر، هايدگر اوج الحاد غرب را بيان مي‏كند و او از اين منظر به هايدگر نگاه مي‏كند يعني هر چيزي كه اتفاق مي‏افتد با مضموني شبه فوكويي بيرون از اراده انسان‏هاست.
در واقع تطورات مختلف تاريخي از ديدگاه وگلين، حاصل دريافت‏هاي تجربي انسان‏ها در مقاطع خاص تاريخي از تجليات وجود است. كچوئيان در كتاب اخير خود، با عنوان ”تجدد از نگاهي ديگر“ نيز بيان مي‏كند كه ”براي وگلين سير تاريخ در صورت كلي‏اش، مسيري از اجمال و بساطت به گشودگي و تفصيل وجود مي‏باشد و اين مسير عيناً در آگاهي منعكس است، زيرا آگاهي دقيقاً از درون تجربه وجود سر برمي‏آورد. اگر مسأله را به اقتضاي ماهيت موضوع در قالب زباني عرفاني و يا حتي هگلي بيان كنيم، تاريخ بشري، تاريخ تجليات مختلف وجود و ظهور اين تجليات از طريق آگاهي در عينيت نظم جامعه، فرهنگ و حيات انساني است“.
وي در توضيح اين بحث، در سخنراني خود نيز گفت: به تعبير هايدگري، ما در وجود و حيات و هستي شناوريم و در قلمرو و ساحت هستي بازيگريم البته با اين تفاوت كه واجد چيزي به نام آگاهي هستيم و اين امكان را داريم كه نسبت به بازي فهم پيدا كنيم و دركي نسبت به هستي بيابيم. دوره‏هاي تاريخي حاصل اين تجليات و درك‏هاي ماست. يعني هر دوره تاريخي با يك درك معنايي آغاز مي‏شود كه معناي كانوني هر تمدن و عصري را مي‏سازد و آدم‏ها با دستيابي به معناي خاصي كه در تجلي شخصي ظاهر شد، به شكل‏دهي ساخت تاريخي و تمدن جديد مي‏پردازند.
وي افزود: وگلين انواع مختلف تجربيات تاريخي را مطرح كرده ولي از يك منظر هستي شناسانه كه بخشي از آن به هستي انساني و بخشي به تجليات باطن آدم ربط مي‏يابد، سه مرحله از گونه‏هاي مختلف معنا يا صورت‏هاي تاريخي را معرفي كرده است؛ به تعبير او، يك مرحله همان مرحله‏اي است كه با عنوان هستي اسطوره‏اي مي‏شناسيم و در اين مرحله نوع تجربه انسان از وجود آدم اجمالي و بسط نيافته است. انسان در اين مرحله بخش مادي، فيزيكي و متعالي‏اش از هم جدا نشده و حتي خدايان در كنار او زندگي مي‏كنند.
كچوئيان در سخنان خود، مرحله دوم را در ديدگاه وگلين مرحله هستي متافيزيكي شمرد و ادامه داد: مهم‏ترين مرحله، مرحله دوم و مرحله‏اي از ظهورات هستي است كه محصول تاريخي آن مربوط به 2000 سال پيش است. روش‏شناسي اين متفكر رجوع به نمادهايي است كه در هر دوره تاريخي ظاهر مي‏شود. به نظر او معرف تجربه، وجود نمادها و سمبل‏هايي است كه در قالب انديشه‏هاي مختلف ظاهر مي‏شود. او دليل اهميت مرحله سوم را در اين مي‏داند كه مفاهيمي مثل نفس و روح و عقل در تفكرات بشر ظاهر مي‏شود و اين دوره را دوره ظهور اديان بزرگ، امپراطوري‏هاي بزرگ و فلاسفه بزرگ معرفي مي‏كند.
كچوئيان افزود: تفسيري كه در اين نظريه براي توضيح مسأله ارائه شده، اگزيستانسياليستي است يعني همه چيز در تحولات تاريخي به تجربيات وجودي انسان مربوط مي‏شود. مشخصاً از نظر اين متفكر، تجدد با ظهور فلسفه‏ها يا جريانات اجتماعي كه ما تحت ”غنوسيه“ (Gnosticism) مي‏شناسيم، آغاز مي‏شود.
وي ادامه داد: به نظر وگلين، تجدد با پيامدهايي ربط پيدا مي‏كند كه با تجربه اخير انسان از معناي وجود مرتبط مي‏شوند. در واقع هم از نظر فلسفي و هم جامعه‏شناختي، تجدد تداوم جريان غنوسيه در صورت‏هاي متفاوت است. در واقع به عقيده وگلين، حاصل تجربه تاريخي خاص كه در اين تمدن‏ها و اديان مختلف ظهور يافت، يك اضطراب وجودشناسانه بود. به اين دليل كه در پي اين تحول، انسان فهميد هستي‏اي برزخي و متعالي دارد و صرفاً محدود به بعد مادي و فيزيكي نيست. پيامبران نيز درك تازه‏اي از الوهيت يافتند كه خدايان را خارج و ماوراء تجربه بشري قرار دادند و از همين جا مسأله معنا پيدا شد چرا كه اين مسأله زماني پيدا مي‏شود كه انسان هستي گسترده و وسيعي داشته باشد (از خاك تا افلاك) و براي او اين پرسش مطرح شود كه من كيستم، چيستم و كجا هستم. به نظر وگلين اين تجربه اضطراب‏آوري براي بشر بوده و وضعي تحمل‏ناپذير براي او به وجود آورده است. اما در عين حال، فرقه‏هاي غنوسيه را داريم كه عكس‏العمل تلاش براي عدم قبول اين تفسير از عالم و هستي هستند.
كچوئيان تأكيد كرد: غنوسي‏گري در واقع تلاش براي رهايي از اين تفسير اضطراب‏آور وجود است و ويژگي اصلي آن اعتقاد به اين اصل است كه عالم ما ظلماني است. البته اين تفكر معتقد به وجود يك خداي واحد است ولي در يك مرحله كه به خلقت اين عالم مربوط مي‏شود. اعتقاد اصلي آن، اين است كه ما دو خدا داريم خداي خيرات و خداي شرور و اين جهان توسط خداي شرور پديد آمده است چرا كه اگر خداي خير قادر بود، بايد عالم بدون نقصاني مي‏آفريد.
وي افزود: در مقابل تجربه وجودي كه عالم انساني را عالم ظلماني مي‏كرد، دو نوع واكنش مي‏توانست وجود داشته باشد؛ يك واكنش تفسير مسيحي غنوسي‏گري و ديگري واكنش صوفيانه. در اين زمينه واكنش غنوسي‏گري براساس تفسيري بود كه به وسيله دانش متحول كردن عالم را ممكن مي‏دانست كه البته با تخريب جهان حاصل مي‏شد.
كچوئيان در فصل دوم كتاب تجدد از نگاهي ديگر، به تفصيل، انديشه وگلين را در ربط ميان تجدد و غنوسيه براساس نوع فلسفه تاريخ بيان مي‏كند اما در نشست گروه جامعه‏شناسي دين نيز به صورت اجمالي در اين باره گفت: به نظر وگلين، تمدن مسيحي قبل از تجدد نيز حاصل چالش با اين فكر بود كه نتيجه آن نوعي تقويت ساختاري در تمدن مسيحي قرون وسطي بود كه بخش جسماني عالم را به دست قيصر و بخش روحاني آن را به دست كليسا مي‏داد. اين ثنويت راوي جايگاه برزخي انسان در بازي وجود است و همين جايگاه برزخي است كه معناسازي و تفكر را براي انسان ضروري مي‏سازد.
دكتر كچوئيان افزود: تفكر ديگر فرقه‏هاي بدعت‏گراي مسيحي اين بود كه در طلب برقراري سلطنت مسيحي در اين دنيا تلاش كنند و اين در مقابل فكر غنوسي‏گري مسيحي، فكر هزاره گرايانه، مطرح شد كه مي‏گفت در رأس هزاره مسيح مي‏آيد و عالم متعالي و بهشت اخروي را در همين دنيا محقق خواهد كرد. به نظر وگلين در واقع از همين نقطه شكل‏گيري جديد تجدد به لحاظ اجتماعي و نظري شروع مي‏شود يعني بعد از مأيوسي از آمدن مسيح حوالي قرن 11 و 12 كه چيزي به عنوان بهشت دنيايي مطرح مي‏شود.
كچوئيان در پايان اين نشست گفت: در نظريات قبلي راه نجات عالم تخريب آن بود و دانش مورد نياز براي اين منظور دانش رمزي و سري شناخته شد ولي در تجدد، عالم ظلماني است اما اصلاح آن از طريق تخريب آن نيست بلكه نجات و رهايي از طريق تسلط بر اين عالم و مبدل كردن آن است و راه دستيابي به اين امر نيز دانش است اما دانشي كه در دوران خود اين عالم گذاشته شده است.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین