آفتابنیوز : به گزارش روزنامه ایران، در یکی از روزهای سرد زمستانی سال 93 که برف بشدت میبارید، یکی از اهالی شهرستان نور - در استان مازندران - به طور اتفاقی بخشی از جسد زن جوان را زیر برفها دید. با پیدا شدن جسد، بازپرس کشیک قتل و تیم جنایی در محل حضور یافت.پس از تحقیقات مقدماتی، جسد به پزشکی قانونی منتقل شد. در حالی که حدود شش ماه از ناپدید شدن زن جوان میگذشت و خانوادهاش هیچ اطلاعی از سرنوشت او نداشتند. بالاخره جسد شناسایی شد. بلافاصله هم آرش - همسر 30 ساله قربانی - تحت بازجویی قرار گرفت و سرانجام راز ناپدید شدن زن 28 سالهاش را فاش کرد.
مرد همسرکش در بازجوییها به کارآگاهان جنایی گفت: چند وقتی بود که به همسرم ظنین شده بودم و احساس میکردم او رابطه پنهانی دارد. به همین خاطر روز حادثه پس از درگیری و مشاجره در حالی که بشدت عصبانی بودم با دستهایم نرگس را خفه کردم. بعد هم جسدش را در صندوق عقب خودرویم گذاشتم و آن را از تهرانپارس به شهر «نور» بردم و رها کردم. صبح دیروز محاکمه مرد جنایتکار در شعبه چهارم دادگاه کیفری برگزار شد.در ابتدای جلسه پس از بیان کیفرخواست، اولیای دم خواستار قصاص دامادشان شدند. سپس متهم به قتل در برابر قضات ایستاد تا از خود دفاع کند.
او گفت: «من همسرم را دوست داشتم اما از زمانی که متوجه شدم او رابطه پنهانی دارد، دائم با هم جر و بحث میکردیم. تا اینکه روز حادثه جر و بحثمان بالا گرفت و در حالی که عصبانی بودم همسرم را خفه کردم. آنگاه قضات از وی پرسیدند آیا درباره ادعای خودت مدرک و دلیلی هم داری؟ متهم در جواب گفت: مدرکی ندارم اما در بررسی تلفن همراهش پی بردم با کسی ارتباط دارد.
آرش پس از قبول اتهام قتل دقایقی سکوت کرد و سپس با چهرهای آشفته از خانواده همسرش خواست او را به خاطر فرزندشان ببخشند.
قضات دادگاه پس از شنیدن اظهارات متهم وارد شور شدند تا رأی خود را صادر کنند.
گفتوگو با متهم
شغلت چه بود؟ راننده آژانس.
سابقه کیفری داری؟ نه.
چرا همسرت را کشتی؟ احساس میکردم او رابطه نامشروع دارد.
آیا فقط احساس از رابطهای میشود که تو همسرت را به قتل برسانی؟ من قصد کشتن زنم را نداشتم ولی وقتی با هم درگیر شدیم، خون جلوی چشمانم را گرفته بودم و نمیدانم چه شد که او را کشتم...
همسرت را دوست داشتی؟ بله، اگر دوست نداشتم هیچوقت با هم درگیر نمیشدیم و این ماجرا پیش نمیآمد!
چند فرزند داری؟ یک پسر 12 ساله.
چرا بعد از قتل جسد همسرت را به شمال بردی؟ نمیدانم، ترسیده بودم.
چرا به پلیس اطلاع ندادی؟ میترسیدم.
الان چه احساسی داری؟ هر لحظه از زندگیام با کابوس روبهرو میشوم. من کار اشتباهی کردم. امیدوارم خانواده همسرم از حق قصاص بگذرند، گرچه خودم را برای مرگ آماده کردهام.