آفتابنیوز : شعر و ادب، میراث طلایی فرهنگ ایرانزمین است. قدمت این صنعت ادبی، در این مرز و بوم به بیش از هزار سال میرسد و شاعران بلندآوازه ایران، قرنهاست که شهره تمام جهانیاناند.
هنوز هم شعله پر شور و حرارت شعر و ادب در دل این سرزمین روشن است و این هنر، مختص شاعران و ادیبان نیست، گویی جان مایه احساس سرودن، در تار و پود هر ایرانی نقش بسته است.
در همین راستا سرویس فرهنگ و هنر آفتاب نیوز از انتشار اشعار و قطعات ادبی مخاطبان خوشذوق خود استقبال میکند. به همین منظور، علاقهمندان می توانند متن تایپ شده در صفحه WORD را به آدرس اینترنتی aftabnews83@gmail.com ارسال نمایند.
________________________________________________________________________________________________
محبوبه بیات- قرار نیست هر وقت برسی پشت پنجره فولادی حرم امام رضا (ع) اشک بریزی و دلتنگی هات را بشماری، یه وقت هایی لازمه سکوت کنی، خیره بشی به آن و حس کنی نگاهت میکنه، نگاهش میکنی... و تو را که میان مشکلات زندگی مچاله شدی، نجات بده! و دست آخر با همون نگاه بهش بگی، منم به اندازه دلتنگی همون بچه آهو به ضمانت دلم، دلتنگم .
هر از گاهی به شوق این ضمانت، نوازش قلم بر روی کاغذ معجزه می کند و مرا بی قرار سوی حرمت، به زیارت می کشاند.
چو بیــایم حرمات جـام زرم را خواهـم
رخ شیـداگر آن تـاج سـرم را خواهـم
مرحم چشم و دلم می شود هر دم نظـرت
شب و روزم به سرایت، گذرم را خواهــم
دل و جانم به فدایت، مکن از خـود دورم
لطف سرشار تو و چشـم تـرم را خواهــم
دل بیچـاره مـن گشته اسیــرت جـانا
بر درت بوسه زنم بـال و پـرم را خواهــم
باغبــان همه رویای من است، روی تو یار
همچو رویـا و خیـالی نظـرم را خواهــم
جمله گـویم همه دل در طلــب یارم باد
حرف دل بشنو که هر لحظه حرم را خواهـم
هميشه حاجت روا باشيد
زیبا و دلنشین
عالی بود... یا ضامن آهو ما را هم دریاب
دل من گم شده اگر پیدا شد،بسپارید به امانات رضا
به هرنیت قشنگی که این شعرو گفتید قبول باشه
السلام عليك ياعلي ابن موسي الرضا
شفاف و درخشان...
احسنت لذت بردم
خسته نباشید
بسیار با احساس و عالی بود
با خواندنش احساس کردم دقیقا روبروی پنجره فولاد حرم رضوی هستم
ممنونم حس و حالی خوبی دادید
موفق و موید باشید
اين دل خسته را تو اي يار دوايي بكني
بوسيدم تربت غربتت را و زيارت ميكنم از دور حرم عشقت را
روح و جسمم باراني شد و ذهنم روانه ديار دوست
قربون اين همه ذوق كه مرا ديگري ساختي عجيب در اين لحظه ...
دستان پرتوان تورا ميبوسم كه نور را به دلم روانه ساختي
چرا كه خيلي وقت بود بهونه ميخواستم