آفتابنیوز : نشست «تامل درباره ایران» به مناسبت انتشار جشن نامه فیلسوف سیاست سیدجواد طباطبایی با عنوان «ایران همینجا است که ایستاده ایم»، عصر روز گذشته، چهارشنبه ۱۵ دی ماه در سالن فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی با حضور اساتید برجسته این حوزه برگزار شد.
به گزارش مهر سید جواد طباطبایی در ابتدای صحبت های خود گفت: الان چند هزار صفحه روی میز من است که انتظار نوشته شدن را دارد ولی الان فکر می کنم این کار هیچ وقت ممکن نخواهد بود بنابراین امروز به بعضی از مسائل مهم و اساسی اشاره می کنم.
وی ادامه داد: در مورد بد بودن دانشگاه تهران سخن گفته شده است اما آنچه گفته نشده این است که دانشگاه تهران به ضرورتی تاسیس شد. در نظام اجتماعی ما اشکالاتی ظاهر می شد که با امکانات قدمای ما قابل تحلیل نبود. اینکه گفته شده باشد دانشگاه تهران پرچم غرب زدگی ایران است حرف بی ربطی است.
وی افزود: دانشگاه تهران در زمانی تاسیس شد که نظام علمی ایران سه یا چهار قرن بود که ایستاده بود. با علوم قدما نمی شد که مردم را از بیماری نجات داد و این امر باعث شد مدرسه طب و درمان جدید پدید بیاید.
سیدجواد طباطبایی افزود: همین اتفاق در جای دیگری هم افتاد و آن جایی بود که دو قدرت جهانی از شمال و جنوب کشور را تسخیر کرد. آخرین کوشش هایی که شد تا کسانی بتوانند بر مبنای نظام قدیم فکری ما به مقابله با آنها بپردازند توسط قائم مقام و امیرکبیر صورت گرفت.
وی افزود: سفیر انگلیس در گزارش خود در مورد قائم مقام این تعبیر را به کار می برد که او به من گفت «من اجازه نمی دهم که قراردادهایی که به ما تحمیل شده انجام شود، به مردی یا نامردی!» قائم مقام می دانست که در یک جاهایی چیزهایی به او تحمیل می شود اما کوشش می کرد که اجازه ندهد اینها عملی شود.
وی افزود: اصل قراردادها فارسی بوده است چون ایرانی ها انگلیسی بلد نبودند. قائم مقام توصیه می کند «وقتی می خواهید قرار داد بنویسید کلمات را چنان مبهم به کار ببرید که بعداً بتوانیم دبه کنیم.» این در ادامه همان بحث مردی و نامردی قائم مقام است که می گوید باید طوری قرارداد را بنویسیم که بعداً بتوانیم بیشترین حق را طلب کنیم.
سیدجواد طباطبایی گفت: بعد از قائم مقام این وضعیت از بین رفت تا وقتی که مدرسه علوم سیاسی به وجود آمد و برخلاف آنچه جلال آل احمد می گفت نشان سلطه نبود.
وی ادامه داد: ما در حوزه اندیشه شکست خورده بودیم و مناسبات دنیای جدید را متوجه نمی شدیم پس باید مدرسه علوم سیاسی تاسیس می شد چراکه خلاء چند دهه ای ایجاد شده بود.
وی در مورد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران گفت: این دانشکده با تقلید زاده شد و با تقلید مرده است و چیزی را نمی تواند تولید کند.
وی گفت: ما مقلدانه دانشگاه را باز کردیم و دانشگاه ما بر خلاف تمام دانشگاه های مهم دنیای جدید و عمدتاً اروپا بر حوزه علمیه سوار نبود. یعنی بر پایه حاصل علمی حوزه علمیه نبود که دانشگاه شکل گرفت. اینجا گسست علمی شکل گرفته بود و دیگر حوزه علمیه نمی توانست به سوالات ما پاسخ دهد.
طباطبایی با طرح این پرسش که چرا فارابی مهم است گفت: فارابی معلم ثانی است. نظر من این است که او موسس فلسفه اسلامی است. نظر دیگر این است که فارابی موسس فلسفه سیاسی در دوره اسلامی است. یعنی او کسی است که بر مبنای سنت یونان که به ایران منتقل شده بود کوشش کرد بحث فلسفی کند. او اولین و در عین حال آخرین بود.
وی ادامه داد: افلاطون موسس فلسفه سیاست در یونان بوده است و فارابی می گوید من پا در جای پای افلاطون می گذارم. فارابی به این دلیل موسس بود که پا در جای پای افلاطون موسس فلسفه سیاسی گذاشت.
وی گفت: من با ورودم به دانشکده حقوق و علوم سیاسی متوجه موضوعی شدم که هیچ دانشجوی علوم سیاسی خوانده آن موقع متوجه نشده بود. من در ابتدا حقوق خوانده بودم و هر علم دیگری مثل حقوق در مورد یک اصولی حرف می زد ولی چنین اصولی در رشته علوم سیاسی نبود. من احساس کردم عالم علم سیاست نمی تواند از دانشکده علوم سیاسی بیرون بیاید.
طباطبایی گفت: دکتر شیخ الاسلامی مقالات مرا در مورد هگل دیده بود و پیشنهاد داد که من را استخدام کند و گفت می خواهم درسی درباره قرن ۱۹ اروپا اضافه کنم و چون تو این را خوانده ای فکر کردم که به اینجا بیایی. اما پس از آن نجفقلی حبیبی رئیس دانشکده شد و با خود ۱۳ نفر را از تربیت مدرس آورد و همه کارهای قبلی تعطیل شد.
وی گفت: من بعد از چند سال متوجه شدم که فایده ای ندارد. ما می بایست بتوانیم در علوم جدید مخصوصاً در علم انسانی جدید به اجتهاد برسیم، ولی متوجه شدم این شدنی نیست.
وی گفت: پس از اینکه من از دانشگاه اخراج شدم و مدتی دکتر عارف به دانشکده آمد، بعد از شش ماه پیغام داد که پیش او بروم، من با اکراه زیاد وارد دانشگاه شدم و او را دیدم. گفت که شکایت نکردی و ما نمیتوانیم رسیدگی کنیم و من هم گفتم ادعایی ندارم که شکایت کنم. او هم به من گفت از نظر مدیریتی اگر تو شکایت نکنی من نمیتوانم رسیدگی کنم. گفتم من هنوز تفهیم اتهام نشدم. شما باید به من نسبتی بدهید تا من اعتراضی بکنم. گفت میگویند که تو ملیگرا و لاییک و لیبرال هستی. من هم به جناب عارف گفتم کی خلاف این را گفتم که شما کشف کردهاید؟ به آقای عارف گفتم من اصراری ندارم برای بازگشت.
وی ادامه داد: در این حرف عوامانه بحثی وجود دارد که کسی که بیرون از دایره رایج نظام علمی ما صحبت کند، این مفاهیم را به او می چسبانند. آنها نه می دانند لیبرال چیست و نه می دانند ملی گرا چیست. ما در ایران ملی گرا نداریم و بحث من چیز دیگری بود. بحثی که من سعی کردم بگویم این بود که اگر بخواهند دانشگاه محل دانشی باشد که مال آن کشور باشد، باید نخست ایرانی باشد.
طباطبایی گفت: اگر نتوانید موضوع خود را مشخص کنید، نخواهید توانست علم تاسیس کنید. دانشگاه ایران وقتی می تواند دانشگاه در معنای درست خود باشد که یک موضوع مهم داشته باشد و آن ایران است.
وی ادامه داد: بعضی از دانشگاه های انگلیس و فرانسه در ادامه نظام علمی قدیم است. اما در جاهایی که سنت دانشگاهی قدیم هم وجود داشته وقتی شرایط بحرانی پیدا می شد در مورد دانشگاه دوباره اندیشیده اند. این وضعیت در فرانسه اتفاق نیفتاد ولی در آلمان رخ داده که در آنجا فیلسوف دانشگاه داریم.
وی گفت: آن دانشگاهی که در آغاز قرن نوزدهم در آلمان تولید شد با نظام خود همخوان نبود و لذا دوباره نسبت به آن فکر کردند. تحول علم در کشور ما از نوع فرانسه و انگلیس نیست بلکه از بعضی جهات از نوع آلمان است. ما در شرایط بحرانی دانشگاه تاسیس کردیم و نمی توانیم در مورد دانشگاه بحث فلسفی نکنیم.
طباطبایی افزود: با وضعیت بحرانی علم و دانش در ایران و اینکه علم و دانش نمی تواند با مسائل اجتماعی ایران ارتباط بگیرد، -در سال های طولانی که در خارج گذراندم- به این نتیجه رسیدم که حرف روسو است. دموکراسی چیزی نیست که یک روزه بیاید بلکه باید چوب های زیر بغل داشته باشد که بتواند بایستد.
وی ادامه داد: من متوجه شده بودم زیربنای نظام سنتی ما از بین رفته است. ما از دنیای جدید هم نتوانستیم هیچ چیزی به صورت مجتهدانه بگیریم. بعد از ۵ سال که ما دانشجو به خارج فرستادیم هیچ زبانی را درست نیاموختیم. انگلیسی کمی یاد گرفتیم که ترجمه های ما نشان می دهد که پر از غلط است چراکه انگلیسی زبان عوام است. در این زبان هم نتوانستیم تحول بزرگی انجام دهیم. ما نصفی انگلیسی و نصفی فارسی بلدیم و این باعث شده راه به جایی نبریم. تولید علمی بسیار کمی داریم و دانشگاه در این زمینه تلاش نمی کند.
وی افزود: اول از همه باید بفهمیم فارابی چه می گوید. دوم اینکه بفهمیم کانت چه می گوید. این دو عصای دست ماست. آمدن ایدئولوژی و سیطره آن در نیمه دوم دهه ۴۰ و دهه ۵۰ در این جهت بود که ما نه فارابی و نه دکارت و نه کانت را فهمیدیم.
طباطبایی گفت: دو طرح مفصل من که به جایی نخواهد رسید این است که اولاً ایران چیست و دوم اینکه غرب چیست. اگر بتوانیم محل نزاع این دو را تحلیل کنیم تازه به این مرحله می رسیم که مختصات شروع تولید علم چیست.
وی افزود: باید به ایران به عنوان یک مشکل نگاه کرد نه یک مسئله. ایران به این اعتبار مشکل است که یک واقعیت خارجی پیچیده است. دلیل این که حرف های من فهمیده نمی شود این است که من در علوم انسانی رایج حرف نمی زنم و اگر به من ناسیونالیست گفته شود باید بگویم که من ناسیونالیست نیستم.
وی ادامه داد: بحث ما یک واقعیت تاریخی است که قبل از آنی که مفاهیم خودش را ایجاد کند واقعیت خود را ایجاد کرده است. در ایران ملت بود ولی کلمه ملت نبود. دولت و رنسانس بود ولی کلمه آنها نبود. این اتفاق مهم در تاریخ ما افتاده بود و اینها واقعیت های عینی هستند که باعث می شود از ایران نه به عنوان مسئله بلکه به عنوان مشکل صحبت کنیم.
طباطبایی گفت: ایران به این معنا مشکل است که بی نهایت در مورد ایران می توان بحث علمی کرده و آن را تعمیق کرد. هنوز راز و رمز آنها برای ما به آسانی آشکار شدنی نیست.
وی افزود: علوم اجتماعی و مجموعه علوم انسانی در ایران چیزی هستند که می توان در مورد آنها گفت اگر برای من آب نمی شود ولی برای دیگران نان می شود.
طباطبایی گفت: اگر نتوانیم مجتهد در غرب شویم نخواهیم توانست مفاهیم آنها را تنقیح کنیم و مجتهدانه در مورد تاریخ خودمان به کار ببریم. لذا عصای دوم ما این است.
وی ادامه داد: دانشگاه ما باید بتواند مشکل ایران را با این دو عصا حل کند و منطقش را توضیح دهد. این دانشگاه اگر روزی بخواهد جهانی شود نه از طریق مقالات است بلکه باید جایی در تولید علم در جهان داشته باشد و آن مستلزم این است که شما بتوانید هم در مورد فارابی و هم در مورد دکارت و کانت اجتهاد کنید و این آغاز راه تولید علم است. اگر منطق تولید علم را متوجه نباشید امکان تولید علم وجود ندارد.
وی در پایان گفت: هدف من این بوده که منطق فهم خود را از نظام سنتی در ایران و تحول آن به دوره جدید از یک طرف و منطق تحول فکر در غرب را بتوانم در جایی به هم تنیده کنم.