آفتابنیوز : 1- تعارضات آمریکا در سطح بین المللی:
به طور خلاصه تعارضات پیش روی استراتژی کلان آمریکا در سطح بین المللی (فراملی) را می توان به صورت زیر مورد توجه قرار داد:
1-1- تعریف عرصه محدود بازیگری برای اروپا: آمریکا برای اتحادیه اروپا که اصلی ترین متحد این کشور بعد از جنگ جهانی دوم در سیاست بین الملل بوده است، قدرت محدودی در مذاکرات هسته ای با ایران قائل است. امتناع آمریکا از حضور در مذاکرات هسته ای ایران باعث شده هم ایران و هم اروپایی ها احساس کنند آمریکا تمایلی به استفاده از راه حل دیپلماتیک برای حل بحران هسته ای ایران ندارد و تحت نفوذ لابی یهودی به دنبال برخوردهای غیرسیاسی با ایران است.
در سپتامبر 2004 بوش در گفتگو با روزنامه نیویورک تایمز تأکید کرده بود: آمریکا در رویارویی با برنامه هسته ای ایران در وهله نخست از شیوه های دیپلماتیک استفاده خواهد کرد. وی گفته بود ما با آلمانی ها، انگلیسی ها و فرانسوی ها کار می کنیم تا به مقامات مسؤول در ایران بگوییم برنامه هسته ای شما باید از میان برداشته شود. به رغم این ادعاها آمریکا در عمل خلاف این نکته را ثابت کرده و یا حداقل ثابت کرده که راضی به واگذاری ابتکار عمل هسته ای به اتحادیه اروپا نیست. دلیل این امر هم تلاش غیر مستقیم نومحافظه کاران برای تضعیف گفتگوهای ایران و اروپا از راه تکرار بیهوده بودن گفتگو با ایران بود که بالاخره با موضعگیری های ایران موفق به این امر نیز شدند.
2-1- رویکرد دوگانه در قبال سازمان های بین المللی: اصولا آمریکا زمانی به بهره گیری از سازمان های بین المللی روی می آورد که از اقدامات یک جانبه ناامید می شود و یا آنکه آن را ناکارآمد می یابد. رفتار گزینشی و دوگانه آمریکا با سازمان ملل و شورای امنیت گویای این امر است. در حالی که آمریکا با حمله بدون مجوز شورای امنیت به عراق بزرگترین ضربه را به این نهاد بین المللی بعد از پایان جنگ سرد وارد کرد، در موضوع هسته ای ایران می خواهد از طریق نهادهایی که خود آن را بی اعتبار کرده موضوع را عادلانه حل کند. رفتار گذشته آمریکا این پرسش را ایجاد می کند که اگر شورای امنیت با راه حل مورد نظر آمریکا مخالفت کرد، آیا این کشور پایبند حقوق بین الملل خواهد بود یا دوباره با نقض آن شورای امنیت را بی اعتبار خواهد کرد. در حالی که نومحافظه کاران دولت آمریکا بارها اعلام کرده اند سازمان ملل نمی تواند و نباید محدودیتی برای آنها ایجاد کند، چگونه می توان باور کرد آمریکا با کشانیدن پرونده ایران به شورای امنیت براساس اجماع حاصله با موضوع برخورد کند و صرفا به دنبال تامین اهداف خود نباشد. در مورد آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز برخورد آمریکا دوگانه بوده و تلاش کرده از راه های مختلف آژانس را تحت فشار قرار دهد. از آغاز بحران هسته ای ایران هرگاه آژانس گزارش مثبتی در مورد ایران ارائه کرد، آمریکا کوشید درستی و صحت گزارش را زیر سؤال برده و یا آن را ناقص جلوه دهد. اگر آمریکا واقعا برای آژانس اهمیت قائل است باید از همکاری های ایران با آژانس حمایت کند، در حالی که در عمل چنین اتفاقی نیفتاده و این کشور به کرات اعلام کرده که ایران آژانس را فریب می دهد و برنامه هسته ای خود را علنی و شفاف نمی کند.
سرانجام در مورد نهادهای بین المللی اقتصادی نظیر صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی نگرش آمریکا نسبت به روابط ایران با این نهادها، نه در راستای تشویق ایران بلکه در راستای افزایش فشار بر این کشور بوده است. در حالی که مقامات مسؤول و نخبگان فکری آمریکا اعلام کرده اند آمریکا برای اثبات حسن نیت خود باید از طریق این نهادها ایران را در پیوستن به جامعه جهانی و محدود کردن فعالیت های هسته ای تشویق کند. در مورد صندوق بین المللی پول هم سالهاست آمریکا مانع از آن می شود این نهاد به اصلاحات اقتصادی و پروژه های عمرانی در ایران کمک کند و یا بانک جهانی وام های با بهره کم در اختیار ایران قرار دهد. بنابراین می توان نتیجه گرفت اراده آمریکا برای استفاده از نهادهای بین المللی برای تشویق ایران جدی نیست و تا زمانی که چنین اتفاقی نیفتد آمریکا نمی تواند ایران را محکوم کند که به رغم وعده های داده شده به فعالیت های هسته ای خود ادامه دهد و لذا باید ایران را منزوی کرد. منزوی کردن ایران زمانی ممکن است که آمریکا همه اقدامات لازم را در راستای تشویق ایران در پیوستن به اقتصاد و جامعه جهانی و رفع تحریم ها انجام داده و ایران در قبال همه اینها بی تفاوت بوده و اقدام مثبتی انجام ندهد. نتیجه آنکه اقدامات آمریکا تقویت کننده این باور است که این کشور درصدد استفاده ابزاری از سازمان ها و نهادهای بین المللی جهت رسیدن به اهداف و منافع خود است نه منافع جامعه بین المللی و یا امنیت بین المللی.
3-1- چند جانبه گرایی در حرف و یک جانبه گرایی در عمل: روند کلی حکایت از آن دارد که در دوران پس از یازدهم سپتامبر آمریکا اقدامات یکجانبه گرای خود را افزایش داده است که نمونه بارز آن حمله به عراق بود. این در حالی است که در استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال 2002 تصریح شده که آمریکا برای برقراری صلح و امنیت بین المللی باید با قدرت های بزرگ همکاری کند. ظاهر موضوع این است که در موضوع هسته ای ایران نیز آمریکا از این قاعده تبعیت کرده است؛ ولی در عمل شاهد آن هستیم که آمریکا به جای همکاری، اعمال فشار را در دستور کار خود قرار داده است. هم روس ها و هم ایرانی ها خواستار آن شدند که آمریکا برای اطمینان از صلح آمیز بودن فعالیت های هسته ای در پروژه های مربوطه مشارکت کند، ولی آمریکا به این خواسته ها پاسخ منفی داد. در برخورد با اروپا نیز آمریکا از قواعد چند جانبه گرایی تبعیت نکرده و از توافق ایران و اتحادیه اروپا حمایت نکرد. آمریکا در اصل نگران است که پایبندی به چند جانبه گرایی الزاما منجر به تامین منافع و خواست آمریکادر مورد موضوع هسته ای ایران نشود...
ادامه دارد