آفتابنیوز : منیژه محامدی که با نمایش «حادثه در ویشی» نوشته آرتور میلر در جشنواره بینالمللی تئاتر فجر حضور دارد میگوید: «من در قلع و قمع کردن نوشتههای بزرگان تخصص دارم و بارها این کار را انجام دادهام.»
نرگس کیانی: سال گذشته در سیوچهارمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر از مقام علمی و هنری منیژه محامدی، بهزاد قادری و ایرج صغیری تقدیر شد. در این میان محامدی ضمن تشکر از برگزاری چنین مراسمی گفت ترجیح میدهد به جای تقدیر شدن، فرصت روی صحنه بودن برایش مهیا شود.
این که منیژه محامدی سرپرست گروه تئاتر پیوند توانست به فاصله یک سال از بیان درخواستش، از اول تا سیام دی نمایش «حادثه در ویشی» را در سالن استاد ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر اجرا کند و به عنوان مهمان هم در سیوپنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر حضور داشته باشد، خوشایند است.
«حادثه در ویشی» متنی است از آرتور میلر در مورد جمعی از مردان بازداشت شده در دوران جنگ جهانی دوم که در انتظار بازجویی شدن توسط افسران نازی هستند. محامدی این متن را با ایجاد تغییراتی از جمله تبدیل سه نفر از شخصیتهای مرد به زن و حذف تعدادی دیگر از شخصیتها با حضور محمد اسکندری، مهوش افشارپناه، مجید جعفری، فرناز رهنما، محمد نادری، هومن کیایی، سام کبودوند، نسترن پیکانو، محمد خداوردی، داریوش برزگر، مهدی مشهدیکاظمی و احسان مرادخواهی روی صحنه برده است.
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با منیژه محامدی که از حضور در جشنواره بینالمللی تئاتر فجر و به قول خودش تخصصش در قلع و قمع کردن متن بزرگان تا راز ماندگاری گروه تئاتر پیوند از سال 1355 تاکنون میگوید.
سال گذشته که در سیوچهارمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر مورد تقدیر قرار گرفتید، گفتید از این که مسئولین جشنواره به یادتان بودهاند سپاسگزارید اما ترجیح میدهید به جای تقدیر شدن، شرایط اجرا برایتان مهیا شود. شاید بتوان از این که شرایطی فراهم شد تا علاوه بر اجرای عمومی «حادثه در ویشی»، به عنوان مهمان هم در جشنواره حضور داشته باشید خوشحال بود.
مهدی شفیعی مدیرکل هنرهای نمایشی به من لطف داشت و پس از تقدیری که به آن اشاره کردید بر این که کاری روی صحنه ببرم تاکید کرد.
البته من از دو سال پیش در سالن استاد سمندریانِ تماشاخانه ایرانشهر نوبت اجرا گرفته بودم ولی زمانی که در دی ماه سال گذشته شورای سیاستگذاری تماشاخانه ایرانشهر تغییر کرد، سالن و زمان اجرای من هم عوض شد. در پی این تغییر ناچار شدم متن را عوض کنم.
من سه کتاب از آرتور میلر ترجمه کرده بودم که هر کدام شامل دو نمایشنامه بود؛ «چشماندازی از پل و گذر از آزمون»، «حادثه در ویشی و پس از سقوط» و «سقوط در کوه مورگان و ارتباطات آقای پیترز». با توجه به این که پیش از این «پس از سقوط» و «چشماندازی از پل» را هم روی صحنه برده بودم به «حادثه در ویشی» به عنوان جایگزین فکر کردم و تصمیم گرفتم آن را اجرا کنم.
یکی از تغییرات عمدهای که در متن آرتور میلر ایجاد کردهاید تغییر جنسیت شخصیتها و تبدیل تعدادی از مردان به زنان است. چگونه به این نتیجه رسیدید که باید این تغییرات را اعمال کنید؟
«حادثه در ویشی» سال 1964 منتشر شده است و داستان آن درباره جمعی از مردان بازداشت شده در دوران جنگ جهانی دوم است که در انتظار بازجویی توسط افسران نازی به سر میبرند.
گمان من این است که اکنون و در سال 20017 نه مرد و زن، که انسان مطرح است و زمانهای که زنان در مسائل اجتماعی مشارکت داده نمیشدند گذشته است. از سوی دیگر تم اصلی این نمایش یعنی فاشیسم، امری است که بر زندگی همه انسانها تاثیر میگذارد و نه صرفا مردان. به همین دلیل سه نفر از شخصیتهای نمایشنامه آرتور میلر را به زن تبدیل کردم.
این که از میان شخصیتهای متعدد «حادثه در ویشی» کدام یک را به زن تبدیل کنید براساس چه معیاری صورت گرفت؟
تلاش من این بود که لطمهای به اصل نمایش نخورد و ضمن دقت به این موضوع، شخصیتهایی را انتخاب کردم که جنسیتشان در دیالوگشان مشخص نبود و در واقع روند شکلگیری شخصیتشان نسبتی مستقیم با جنسیتشان نداشت.
همانطور که اشاره کردید تعداد شخصیتهای این نمایشنامه زیاد است و در شرایط فعلی نمیتوانستم این تعداد بازیگر را دور هم جمع کنم. به همین دلیل جمع و جورش کردم. (با خنده) من در قلع و قمع کردن نوشتههای بزرگان تخصص دارم و بارها این کار را انجام دادهام. البته نام این کار را اقتباس نمیگذارم چون دیالوگها عینا دیالوگهای میلر است و من در کلیت نمایشنامه تغییر و جا به جاییهایی ایجاد کردهام.
در نمایشنامه میلر، این شخصیتهای در انتظارِ بازجویی در کنار هم روی نیمکتی نشستهاند اما شما آنها را در حال حرکت و جا به جایی روی صحنه نشان میدهید.
بله. جدا از تغییر میزانسن، برخلاف متن که حوادثش در یک اتاق میگذرد، صحنه را زیرزمینی مخوف در نظر گرفتم و زمانی که افراد وارد تونلِ طراحی شده در انتهای صحنه میشوند دیگر هیچ اطلاعی از سرنوشتشان به دست ما نمیرسد.
هنگام انتخاب نمایشنامه برای اجرا، نسبت متن با جامعه پیرامونتان هم برایم مهم است؟
مشخصا در مورد «حادثه در ویشی» شاید به نسبت آن با جامعه ایران چندان نیاندیشیدم اما به نظرم حرف این نمایش، حرفی جهانی است. از نظر من نه هیتلر مرده است و نه اتفاقات زمان هیتلر ریشهکن شده بلکه تنها مدل آن تغییر کرده است.
فاشیسم هنوز و همچنان در جهان وجود دارد و چه آن زمان و چه الان، در حال حکومت است. در نتیجه حرف این نمایشنامه حرف روز است و مختص به نقطه خاصی از کره زمین نیست.
یکی از تِمهای اصلی این اثر، ناآگاهی نسبت به یک لحظه بعد و التهاب ناشی از آن است. این که شما نمیدانید پنج دقیقه دیگر به واسطه یک بمبگذار انتحاری کشته میشوید یا حمله یک تروریست.
میدانیم که گروه تئاتر پیوند از سال 1355 به سرپرستی شکل گرفت. در زمانهای که معمولا عدد سالیان عمر گروههای تئاتری از تعداد انگشتان دست بیشتر نمیشود، پایداری گروهی برای 40 سال هم مایه خوشحالی و هم موجب تعجب است.
بخش عمدهای از این پایداری را به ارتباط عاطفی میان اعضای گروه مربوط میدانم. کار تئاتر از دید همه آنها امری جدی است که باید از حاشیهها دوری کند. تعدادی از اعضای گروه پیوند از 40 سال پیش و تعدادی دیگر که حدودا 10 نفرند از 15 سال پیش به ما ملحق شدند. همه این دوستان هنگامی که برای روی صحنه بردن نمایشی دعوتشان میکنم با جان و دل میآیند. با این که من مانند بعضی از اهالی تئاتر پول آنچنانی ندارم که از لحاظ مالی تامینشان کنم، میگویند همین که باهیم کافی است.
به عنوان مثال من قصد داشتم نقش کولی را که نسبتا کوتاه است و دیالوگ هم ندارد و اکنون بر عهده نسترن پیکانو است به جوانی دانشجو بدهم اما برایم جالب بود که پیکانو ناراحت شد و در مقابل استدلال من که معتقد بودم این نقش کوتاه است گفت کوتاهی و بلندی نقش برایش فرقی نمیکند و همین که به عنوان یکی از اعضای گروه در کنار ماست راضی است. یا فرزند خودم آرشام مودبیان با این که یک سال است که از ایران رفته و ساکن آمریکا است لحظهای از جریان فعالیتهای ما غافل نمیشود و موسیقی این اجرا هم حاصل تلاش او و کیارش اعتمادسیفی است.
قطعا تلاشهای افرادی مانند محمد اسکندری و مهوش افشارپناه که از 40 سال پیش با این گروه هستند هم در ماندگاری آن نقشی اساسی داشته است.
در نخستین شب از اجرای عمومی «حادثه در ویشی»، محمد اسکندری این اثر را به زندهیاد جعفر والی تقدیم کرد و اشکهای شما روی صحنه جاری شد و حال خوبی نداشتید.
هنوز هم حال خوبی ندارم و عزادارم. من سه ساله بودم که با جعفر والی آشنا شدم. او کسی بود که مرا به حضور در عرصه تئاتر تشویق کرد. به جرات میگویم اگر دو نفر در زندگیم نبودند هیچ وقت تئاتری نمیشدم؛ یکی از آنها جعفر والی بود و دیگری برادرم زندهیاد حمید محامدی. او رفیق صمیمی برادرم بود و من یک بار با از دست دادن برادر عزادار شدم و بار بعد با از دست دادن جعفر والی.