کد خبر: ۴۲۴۱۱۳
تاریخ انتشار : ۱۳ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۷:۳۴

دو میلیارد جنسم توی پلاسکو بود!

یکی دیروز این‌جا نشسته بود پیش من،‌ شانه‌هایش می‌لرزید،‌ هی دست می‌کشید به سر و صورتش، گفتم: « داداش،‌ چرا این‌قدر تو لکی؟» در و دیوار مغازه را نگاه کرد،‌ گفت: « دو میلیارد جنسم توی پلاسکو بود» این را یکی از کاسب‌های خیابان فردوسی می‌گوید که در چند روز گذشته کارش شده حرف‌زدن با همکارها و آمارگرفتن از ضرر و زیان دوستان.
آفتاب‌‌نیوز :
پلاسکو مرکز فروش و پخش و حتی تولید پوشاک مردانه بود؛ همه واحدهای تجاری‌اش البته مثل هم نبودند، نه اندازه‌شان نه کاربری‌شان، ‌نه نیروهایی که در آن کار می‌کردند، کاسب‌ها وقتی می‌خواهند از پلاسکو حرف بزنند می‌گویند باید حساب برج را از همکف و زیر همکف جدا کرد. یکی از پارچه‌فروش‌هایی که دفترش در کوچه برلن است می‌گوید: « یک سری از همکارهای ما،‌ همان وقتی که آتش‌سوزی شد رفتند داخل تا چک و مدارک و دفترهایشان را دربیاورند، خب این طوری ضرر و زیانشان کمتر می‌شد،  بعضی‌ها هم هستند که گاوصندوق‌هایشان سالم مانده است اما جنس‌شان رفته،‌ اما خدا را شکر دل همه روشن است. طبقات پایینی آن‌قدرها آسیب ندیده است،‌ این‌ها که در برج بوده‌اند به بیرون بدهکار بوده‌اند، یا خیلی‌ها به این‌ها تعهد مالی داشته‌اند،‌ همین‌ها کلی کار را عقب می‌اندازند،‌ اما باز خدا را شکر آسمان سیاه نشده.» 
 
یکی از کاسب‌های بازار فردوسی می‌گوید: « من به سه تا مغازه در بازار حدود یک میلیارد تومان جنس داده‌ام،‌ خوشبختانه این‌ها دو تا زیر همکف بوده‌اند،‌ یکی هم در طبقه اول، می‌گویند مغازه‌ها سالم است،‌ اما به محض این که بشود من جنسم را پس می‌گیرم؛ چون معلوم نیست این کاسب‌ها شب عیدی کی دیگر می‌توانند جایی برای کاسبی پیدا کنند. حالا بعضی‌ها می‌گویند آواربرداری که تمام شود قرار است این مهندس‌ها بیایند و ببینند می‌شود تا شب عید در همین مغازه‌های باقی‌مانده کار کرد یا نه، اما هنوز معلوم نیست که چه می‌شود، برای همین گفتم جنسم را پس می‌گیرم،‌ برای آن‌ها که جایی برای فروش ندارند هم این‌طوری بهتر است،‌ من خودم یک فکری به حال تیشرت‌ها و پیراهن‌ها می‌کنم.» 
 
به گزارش ایسنا، حرف و حدیث در مورد بنای ساختمان پلاسکو زیاد است،‌ هنوز در بازار بعضی‌ها اصرار دارند تمام پی ساختمان پلاسکو به آب بسته شده است و در نتیجه‌ این احتمال که بشود دوباره در آنجا کاسبی کرد کم است، بعضی‌های دیگر دست به دامن تئوری‌های توطئه هستند و می‌گویند ممکن است دستی در کار باشد،‌ این حرف‌ها البته در بازار آن‌قدرها خریداری ندارد. 
 
آقایی که در کوچه برلن پخش پیراهن دارد می‌گوید: « بعضی‌ها همین‌طوری می‌گویند یک دستی در کار است،‌ اما شما دو بار رفته باشی پلاسکو می‌دانی که ساختمان اصلا درست و حسابی نبود،‌ برای همین بود که گازکشی هم نکرده بودند،‌ تازه چند سال پیش ساختمان چند سانتی‌متر به سمت سفارت ترکیه خم شده بود،‌ در دو سال گذشته موتور آسانسور ساختمان پلاسکو چند بار سوخت، رفتند کارشناس آوردند گفت به خاطر این که ساختمان خم شده موتور آسانسور فشار بیشتری تحمل می‌کند و زودتر می‌سوزد، همین‌ها باعث شد چندتایی از همکارهای ما سرقفلی شان را بفروشند به قیمت خوب و بروند در بازار مغازه بگیرند.‌ خب این‌ها نشان می‌دهد از قبل یک مشکلی بوده و حالا آن آتش‌سوزی هم بهانه‌اش شد،‌ ولی شما اگر یادتان باشد،‌ ساختمان پلاسکو را روی شیب ساخته بودند؛ یعنی از انتهای ساختمان که به ورودی‌اش نگاه می‌کردی همه چیز دیده می‌شد،‌ از طرف ورودی هم همین‌طور. بعد هم می‌گویند آب ریخته‌اند پی را خراب کرده‌اند،‌ در حالی که این اصلا نمی‌شود،‌ آن‌ها مال زمانی است که همه چیز را بتنی می‌ساختند،‌ همین بازار کویتی‌ها،‌ آن سه طبقه‌ای که هست در واقع قرار بود یک فونداسیون برای یک بنای عظیم‌تر باشد،‌ اما زد و انقلاب شد و آن بنا همان‌طوری که بود ماند،‌ حالا ببینید دو روز وقت می‌خواهد تا یک سوراخ در دیوارش باز کنند، خب این نشان می‌دهد که این ساختمان‌ها با این آوارها طوری نمی‌شوند. حالا ببینید دو روز دیگر که نخاله‌ها جمع شد، ‌دوباره پایین را راه می‌اندازند که تا عید یک جوری بگذرد.» 
 
این که خیلی از کاسب‌ها هنوز شکر خدا می‌گویند به خاطر این است که همه تخم‌مرغ‌هایشان را در یک سبد نگذاشته‌اند، آقایی که الان در بازار پارچه‌فروشی دارد و خودش سابقه ورشکستگی  دارد می‌گوید: « چند سال پیش‌،‌ من خودم زندگی‌ام با خاک یکی شد،‌ دزد به زندگی‌ام زد و کارم طوری گره خورد که فکر می‌کردم دیگر از جا بلند نمی‌شوم،‌ اما خدا را شکر یک خانه داشتم فروختم بدهی‌ام را دادم، حالا هم دوباره جان گرفته‌ام، این‌ها که از پلاسکو ضرر کرده‌اند خدا برایشان بسازد،‌ ولی کاسب که همه سرمایه‌اش را یک‌جا نمی‌گذارد،‌ خیلی‌هایشان فقط در مغازه‌ها نمونه داشته‌اند و انبارشان جای دیگری است،‌ خیلی‌هایشان به موقع رسیده‌اند و مالشان را برده‌اند،‌ آن‌هایی هم که بیمه بودند من همین دیروز شنیدم که بعضی‌ها دارند پول‌هایشان را می گیرند یا گرفته‌اند؛ آن گردن کلفت‌ترهایشان که در بازار مغازه دارند و پلاسکو بخشی از دارایی‌شان بوده است،‌ البته خیلی‌ها هم هستند که همه چیزشان را از دست داده‌اند؛ می‌خواهم بگویم این طور نیست که هر کسی آنجا بود حالا بی‌چیز شده باشد.» 
 
با این حال، بازار لباس مردانه، هنوز در شوک است،‌ یکی دیگر از کاسب‌های خیابان فردوسی می‌گوید: « خدا ساخت برای بازار فردوسی و پاساژهای اطراف،‌ خود ما در یکی از این پاساژها دفتر داشتیم،‌ متری یک و نیم میلیون،‌ حالا همین دیروز همسایه‌ها می‌گفتند متری چهار و نیم میلیون هم می‌رود،‌ حتی متری شش میلیون هم می‌رود،‌ اطراف پلاسکو دیگر هیچ پاساژی نیست که مغازه خالی داشته باشد،‌ همه آن‌ها که جنبیده‌اند یک جایی برای کار گرفته‌اند، دیگر کسی به فکر سودش نیست، همه دنبال این هستند که آن جنسی را که مانده ، شده مایه به مایه، بدهند برود،‌ در همین بازار کویتی‌ها بعضی از مغازه ها آمده‌اند یک میزشان را داده‌اند به همکارهایشان که بتوانند بیایند کاسبی کنند، دستشان درد نکند،‌ ولی بعید است،‌ کاسب تا ناچار نشود نمی‌رود در مغازه یکی دیگر بنشیند کار کند ‌و مشتری‌اش را با خودش ببرد آنجا. چند روز پیش می‌گفتند به کاسب‌ها در شهریار مغازه بدهند ‌یا در چهاردانگه، ‌حالا این معرفت مردم هم هست؛ اما واقعیتش این است که بازار لباس از این چهار راه استانبول بیرون نمی‌رود، ‌ما خودمان که 30 سال است در تهران زندگی می‌کنیم در چاردانگه گم می‌شویم،‌ چه برسد به مشتری که از شهرستان می‌آید.» 
 
این روزها آدم‌های رنگ‌پریده دور و بر بازارهای لباس خیابان فردوسی زیاد هستند،‌ یکی‌شان در یکی از مغازه‌ها نشسته است کنار همکارش با دفتر جلد چرمی در میانشان،‌ می‌گوید: « 500 میلیون جنسم در پلاسکو بوده،‌ حالا بعضی‌ها می گویند پایین هنوز یک چیز هایی سالم است،‌ اما ( دفترش را نشان می‌دهد) من همه این‌ها را صاف کرده بودم،‌ پولش را به آن طرف داده ام، ‌جنس را داده‌ام برای فروش. بازاری از جایش بلند می‌شود؛ همان‌طور که وقتی کسی ورشکسته شود همه آن‌ها که معرفت داشته باشند با او خوب تا می‌کنند و چکش را عقب می‌اندازند،‌ با کاسب‌های پلاسکو هم بازار بد نمی‌کند،‌ این وسط واسطه به خاک سیاه می‌نشیند،‌ حالا می‌گویند بعید است این کاسب‌ها تا دو سال دیگر سر پا بشوند،‌ یا اصلا پولی به این و آن بدهند، من که بیشتر سرمایه‌ام این طوری رفته،‌ نمی‌دانم چه کار کنم،‌ توی این اوضاع،‌ حالا رفته‌ام برای ماشین هم ثبت‌نام کرده‌ام، شاید خیری پیش بیاید.» 
 
آقایی که رو به رویش نشسته هم همین نظر را دارد،‌ می‌گوید بازار با پلاسکویی‌ها راه می‌آید،‌ هر چند همه در بازار یک‌جور نیستند: « از رفقای خودمان که در برج مغازه داشت دیروز می‌گفت به خیاطش زنگ زده است که برایش کار بفرستد،‌ یارو گفته این یکی فرق می‌کند و تا پول تصفیه نشود کار را نمی‌دهد، حالا پول پارچه را هم رفیق ما داده،‌ خیاطش 17 سال است که با او کار می‌کند، ‌ولی الان می‌گوید من شب عید باید به زن و بچه مردم جواب بدهم و کار را نگه داشته است. از آن طرف شهرستانی‌ها که می‌آیند جنس ببرند حالا آلاخون والاخون می‌شوند، اما خب دنیا که تمام نشده،‌ خیلی‌ها هستند که با این چیزها تکان نخورده‌اند و از این به بعد هم تکان نمی‌خورند،‌ یک عده‌ای ولی دم عیدی دستشان مانده است توی پوست گردو،‌ حالا دو سالی طول می‌کشد تا بشود همه آن پول‌ها را زنده کرد.»

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین