کد خبر: ۴۳۴۶۵۲
تاریخ انتشار : ۰۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۳:۴۱

«پاستور» و اهالیِ غیرسیاسی‌اش /بد و خوب یک «همسایگی»

پاستور دیگر سال‌ها است که مهمترین خیابان پایتخت شده است. مرکز تصمیم‌گیری‌های مهم و سرنوشت‌ساز.خیابانی که شاید اسمش گوش‌ها را تیز کند اما به نظر گوش اغلب ساکنانش را نه.
آفتاب‌‌نیوز :
می خواهید سیاسی‌ترین منطقه تهران را بشناسید؟ قطعا می دانید که باید به مرکز شهر بروید؛ به خیابانی که سال‌هاست محفل دورهمی سیاسیون کشور است؛ خیابان پاستور. خیابانی قدیمی، پر ماجرا و  البته منطقه ای «مسوول نشین». 

پاستور ماجراها به خود دیده، از زمان رضا شاه گرفته و بعد زمان پسرش که ارتشبدها و تیمسارهایش منطقه پاستور را به قُرُق خود درآوردند تا همین 30 و خرده ای سال اخیر که دیگر کمتر کسی است که اسم این خیابان سیاسی را نشنیده باشد. از بیت رهبری و نهاد ریاست جمهوری تا شورای نگهبان، قوه قضاییه، مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبری یک دورهمی سیاسی از نهادهای مهم نظام را ترتیب داده است.

پاستور دیگر سالهاست که مهمترین خیابان پایتخت است، مرکز تصمیم گیری های مهم و سرنوشت ساز. خیابانی که گرچه بسیاری از ساکنانش عوض شده اند اما هنوز هم مردمی قدیمی دارد که خیلی هایشان نه کاری به تصمیم گیری های مهم برآمده از ساکنان سیاسی خیابانشان دارند و نه دیگر از رد شدن چهره های سیاسی از کنارشان شگفت زده می شوند.

اینجا پاستور است؛ منطقه سیاسی، امنیتی و مهم. جایی بین دو خیابان کارگر و ولی عصر از سمت راست و چپ و امام خمینی (ره) و آذربایجان در جنوب و شمال.

پذیرایی پاستور از رهبری

دیگر شاید همه می‌دانند که بیت رهبر انقلاب یعنی منزل مسکونی و محل کار ایشان در این منطقه است. در خاطرات علی اکبر ناطق نوری آمده که در زمان انتخاب آیت الله خامنه‌ای به رهبری این مساله مطرح بود که ایشان کجا مستقر شوند. پیشنهاد اول جماران بود که ایشان به احترام امام و خانواده ایشان نپذیرفتند. پیشنهاد دوم هم اردوگاه شهید باهنر آموزش و پرورش بود که رهبری گفتند می‌خواهم در مرکز شهر باشم و هم نمی‎‌خواهم اردوگاه دانش آموزان را بگیرم. در کنار ساختمانی که رهبری مستقر بودند حسینه‌ای به نام امام خمینی ساختند و بعد از آن دیدارهای رهبری در آنجا انجام می‌شد. البته مسئولین دیگری هم در این منطقه ساکن هستند. مثلا محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور سابق در دوران ریاست جمهوری خود در پاستور ساکن بود و البته بعد از پایان دوره ریاست جمهوری به منزل بازسازی شده خود در میدان ۷۲ نارمک بازگشت. او در پاستور، همسایه دیوار به دیوار آیت الله احمد جنتی رئیس مجلس خبرگان و دبیر شورای نگهبان بود.

پاستور شرقی، آرام اما امنیتی

پاستور شرقی آرام تر از پاستور غربی است. هیاهوی خیابان روبرویی را ندارد اما با دیدن ماموران نیروهای انتظامی یا سپاهیان سبزپوش می توان امنیتی بودن این خیابان را هم حس کرد. قدمت خانه های این خیابان قدیمی را با یک گشت و گذار ساده می توان فهمید. رنگ و روی بعضی از این خانه های  از این محله قدیمی هنوز کهنه است، مانند  بعضی مردم قدیمی اش که «بچه محل» پاستوراند.

بهنامِ 30 ساله اما از قدیمی های این خیابان نیست. آنطور که خودش می گوید یک سالی هست که در خیابان پاستور دفتر فنی- مهندسی راه انداخته است اما قبل و حتی بعد  از عزیمت به این خیابان اصلا نمی دانسته پاستور مهمترین خیابان شهر تهران است؛ «من قبل و بعد از آنکه به این خیابان آمدم و این دفتر را راه اندازی کردم اصلا نمی دانستم بیت رهبری و نهاد ریاست جمهوری در این خیابان قرار دارد. اما بعد از اینکه این موضوع را شنیدم خوشحال هم شدم.» وقتی از دلیل این خوشحالی می پرسم بی رودربایستی می‌گوید« چند وقتی که از عزیمت به این منطقه گذشت متوجه شدم که چقدر امنیت این منطقه بالا است و همین برای ما که مغازه دار هستیم موضوع مهمی است.»  پیش آمده که از بودن در یک منطقه امنیتی احساس ترس کنی؟ سوالی که بهنام اینگونه با آن پاسخ داد« خیر هیچ وقت؛ چون اینجا منطقه محافظت شده ای است و عمدتا خلوت. به خاطر همین هم از اینکه به این محله آمده ام راضیم و تا جایی هم که بتوانم در این محله می مانم. اتفاقا سیاسیون را هم در ماشین هایشان می بینم که رفت و آمد میکنند اما نمی دانم چه کسی داخل ماشین ها است.»

ماجرای یک زیرزمین سیاسی در خیابان پاستور /چه کسی گفته اینجا محدودیت وجود دارد؟

زهرا یکی از مشتری های دفتر فنی- مهندسی است که به محض شنیدن گفت وگو درباره سیاسی بودن منطقه پاستور بلند می گوید: «چه کسی گفته این منطقه سیاسی است؟ من و خانواده ام حدود 40 سال است که در این منطقه سکونت داریم و کوچکترین گله ای از اینکه  در این خیابان زندگی می کنیم نداریم.»

و ادامه می دهد«من و پدر و مادرم سال ها است که در این خیابان زندگی می کنیم اما هیچ وقت دچار محدودیت خاصی نبوده ایم. گرچه در پاستور غربی محدودیت وجود دارد اما در آنجا هم اگر کارت تردد داشته باشی همیشه می توانید به راحتی رفت و آمد کنید.» و برای تاکید بیشتر می گوید«من خودم به بیت رهبری هم رفته ام اما به من گفته نشد که حتما باید چادر بپوشم. با همین پوشش روزانه ام به بیت رفتم و بیرون آمدم.»

از حسش درباره زندگی کردن در یک محله سیاسی می پرسم «این منطقه سیاسی نیست و زندگی روزمره مردم جریان دارد. سیاسی ها هم  از زیر زمین بیشتر رفت و آمد می کنند. یک تونلی زیر خیابان پاستور کنده شده که پارکینگ آن در خیابان فروردین است و به خاطر همین ما زیاد متوجه رفت و آمد آن ها نمی شویم.»

می‌ترسیم اما پاگیر شده‌ایم

حسین بازنشسته نهاد ریاست جمهوری است و از سال 80 در این خیابان زندگی می کند. او مانند بهنام و زهرا خیلی هم از سکونت در این منطقه راضی نیست و از محدودیت هایش گلایه دارد «این خیابان از همان سال 80 تا به حال تغییرات زیادی کرده است اما مشکلاتی دارد که شاید بقیه محله ها نداشته باشند. مثلا وقتی اینجا مراسمی در یکی از نهادهای سیاسی برگزار می شود تا در پارکینگ ما هم ماشین پارک می کنند که این موضوع هر دفعه برای ساکنان این محله مشکل ساز می شود.»

او از مشکلات دیگر این محله هم حرف دارد «یادم هست یک همسایه ای ما قبلا در یک محله دیگر داشتیم که دو زن مجرد بودند و با هزار دردسر برایشان اینجا خانه اجاره کردیم اما بعد از یک سال از اینجا اثاث کشی کردند. چون می گفتند که مدام زیر نظر هستیم. مثلا وقتی اثاث کشی داشتند باید همه اثاثیه آن ها را می گشتند و پاسدارها همه چیز را کنترل می کردند. این موضوع برای بقیه هم وجود داشته است. من هم اگر توانایی داشتم از این جا نقل مکان می کردم اما توان مالی ندارم.»

او اما از ترس زندگی کردن در این منطقه هم حرف دارد؛ «چند وقت پیش که صدای تیر هوایی از این منطقه بلند شد که یک شی نامعلوم را در آسمان هدف قرار داده بود، من و خانواده ام خیلی ترسیدیم. این ترس مواقعی سراغمان می آید اما باز هم کاری از دستمان بر نمی آید چون ما پاگیر این خیابان شده ایم.»

از دیدار با رضا شاه تا همسایگی با رهبر انقلاب

آقای نوش آبادیِ 54 ساله  اما از قدیمی ها و «بقال» خیابان پاستور است. به این جهت او را «بقال» محله می دانند که هنوز همان سر و شکل قدیمی مغازه اش را حفظ کرده و مثل سوپرمارکت های امروزی تهران با هزار جور جنس جور واجور نیست. مغازه ای که از پدرش به او ارث رسیده و او حالا می خواهد سنت او را حفظ کند. نوش آبادی خاطره ها دارد از سکونت در این محل. از دیدن محمدرضا شاه و هویدا از فاصله نزدیک تا خاطره خریدِ رضا شاه از پدرش در همین مغازه. « تیمسار آریو که پسرخاله شاه بود این روبرو باغ داشت و زمین مسجد روبرو هم مایملک او بود. کنار این زمین هم انجمن بهاییان قرار داشت. پدر من 7 ساله بود که از کاشان به تهران آمد و در زیرپله ای در همین خیابان کارگری یک مغازه را شروع کرد که نفت و نمک و برنج و این چیزها را می فروخت. بعد کم کم که رشد که کرد مغازه بغلی را خرید و بعد هم این مغازه را خرید.  تعریف می کرد که حتی چند بار در همین بقالی به رضا شاه نوشابه فروخته بود! 20 سال قبل از انقلاب از چهارراه به بعد در خیابان پاستور شرقی طالبی و خربزه می کاشتند و بعد از اینکه انقلاب شد کارگاه  ایستگاه مترو شد. من خودم آقای هویدا را بارها در این خیابان دیده بودم که یک ارکیده سفید همیشه به جیب کتش می زد و با یک پیکان سفید رفت و آمد می کرد.»

ادامه می دهد: «یک دفعه هم یادم هست که محمدرضا شاه به دانشگاه جنگ در همین منطقه آمد، بعد از انقلاب هم آقایان باهنر و رجایی را من از نزدیک دیدم که به اینجا رفت و آمد داشتند به واسطه نهاد ریاست جمهوری که در خیابان پاستور غربی بود اما در این 20 سال اخیر هیچ رییس جمهوری را در این منطقه از نزدیک ندیدم، چون به شدت این منطقه امنیتی شد.»

می خندد و می گوید سال ها است که همسایه سران کشور است و از این موضوع ناراضی نیست. به خاطر همین همسایگی هم بوده که  عقد او و همسرش را رهبر انقلاب خوانده است؛ «من 30 ماه جبهه بودم و ایثارگر هستم، برادرم هم که یک سال از من بزرگتر بود در جبهه شهید شد. بعد از شهادت او آقای خامنه ای به خانه ما آمد و یک سکه طلا به ما داد. به واسطه همین نزدیکی و همسایگی ما هم بود که عقد من و همسرم را ایشان خواندند.»

می گوید از اینکه در این محله زندگی می کند راضی است «راضی ایم به رضای خدا. دوست دارم اگر بخواهم بمیرم در همین محله بمیرم.»

 نوش آبادی محله پاستور را اسرار آمیز می داند: «این محله علاوه بر اینکه محله ای سیاسی است چهره های دیگری را هم به خود دیده است. کسانی مانند لیلا فروهر، ویگن، خسرو گلسرخی و چند بازیگر دیگر هم در همین محله زندگی می کردند. در زمان شاه هم ارتشبدها و تیمسارها در این منطقه زندگی می کردند.»

  از دردسرهای این منطقه خسته‌‍‌ام!

مغاره خشکشویی اش را در همان سال های پرحادثه دهه 50 در خیابان پاستور غربی افتتاح کرده و حالا از قدیمی های این منطقه است. اما آنقدر از دردسرهای این منطقه درد و دل دارد که وقتی از او می پرسی خودش هم ساکن این منطقه هست یا خیر با صدای بلند می گوید خدا نکند! او حالا مغازه اش دقیقا روبروی گیت بازرسی نهاد ریاست جمهوری است. همین موضوع هم این مرد 65 ساله را که نمی خواهد اسمش را بگوید، شاکی کرده است. چرا خدا نکند؟ سوالی که از صاحب خشکشویی می پرسم و او اینگونه می گوید «چون اگر ساکن این منطقه باشی باید هر دقیقه برای هر رفت و آمدی جواب پس بدهی. یک بار تلویزیون آکبند خریده بودیم تمام اجزای آن را باز می کنند تا ببینند داخلش چیست. خب این ها همه اش دردسر است.» « خیلی ها را می شناسم که دیگر از دردسرهای این محله خسته شده اند. من 45 سال است که در این منطقه رفت و آمد دارم و امنیتی بودن این منطقه را دیده ام که چقدر برای مردم دردسر ساز است. حتی چند سال پیش بعضی از خانه های این منطقه را خریدند اما من این مغازه را نفروختم.»

سارا که یکی از مشتری های خشکشویی و از ساکنین پاستور است اما وسط حرف های صاحب خشکشویی می دود و می گوید که هیچ مشکلی تا به حال در رفت و آمد در این منطقه نداشته است و فقط گاهی مواقع در رفت و آمد به بیمارستان شهید شوریده مشکل داشته ایم.

اما صاحب خشکشویی همچنان گله دارد: «سال 87 یکی از آشناهای من که در آلمان سکونت داشت با من تلفنی تماس گرفت و حال و احوال کرد. بعد از آن چندین بار من را مورد بازخواست قرار دادند که این چه کسی است که با او گفت وگو می کنی! در حالیکه که هیچ سابقه سیاسی در میان نبود. می خواهم بگویم که در این منطقه که ساکن باشی مدام تحت نظری، همه چیر با  دوربین چک می شود، همین الان هم من و شما را دارند می بینند و کنترل می کنند.»

می گوید حسن روحانی را بارها در ماشین دیده است و قبل از انقلاب هم درباری های زیادی را از نزدیک دیده است که در این منطقه ساکن بوده اند.  

مشکلی نداریم، خدا را شکر!

پدر آقای عشرتی از سال 43 در خیابان پاستور «کشک سابی» داشته  و حالا عشرتیِ پسر این کشک سابی را اداره می کند. می گوید روزی از قنات فرمانفرما که در همین خیابان پاستور بوده آب می کشیده اند و با آن کشک سابی می کرده اند اما الان منطقه سیاسی و امنیتی است و دیگر از قنات هم خبری نیست؛ «با اینکه این منطقه امنیتی است اما ما تا به حال مشکل خاصی در این زمینه نداشته ایم. سیاسی خاصی را هم در این منطقه چندان از نزدیک ندیده ام اما یک بار آقای قرائتی آمد و از مغازه خرید کرد.»
او اما مانند بعضی دیگر از  ساکنان پاستور مشکل ترافیک و پارک ماشین ها را در زمان برگزاری مراسم ها را مهمترین مشکل خیابان پاستور می داند اما می گوید تا به حال مشکل دیگری نداشته است و خدارا شکر.

مردمی غیرسیاسی در منطقه‌ای کاملا سیاسی

اغلب مردم پاستور سیاسی نیستند و اصراری هم برای سیاسی نامیدن این منطقه ندارند.گرچه قدیمی ها و جدیدی های این خیابان مهم سال ها است همسایه بزرگان و مسوولان کشورند اما گویی این حسن همجواری سیاست و سیاست بازی را برای آن ها عادی کرده است؛ شاید به همین خاطر باشد که دیگر از رد شدن هر روزه اتومبیل رییس جمهور از کنارشان شگفت زده نشوند یا دیدن بعضی دیگر از چهره های صحنه سیاست آن ها را به وجد نیاورد. خیابان پاستور شاید اسمش گوش ها را تیز کند اما به نظر گوش اغلب ساکنانش را نه.

منبع: خبرآنلاین
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین