کد خبر: ۴۴۰۶۴
تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱۳۸۴ - ۱۱:۱۰
در نقد و بررسی کتاب «دین در محدودۀ عقل تنها» مطرح شد:

منوچهر صانعی: از نظر كانت، دموكراسي غلبۀ تاریخی خیر بر شر و تحقّق ارادۀ الهی است

آفتاب‌‌نیوز : صانعی ابتدا به شرح مختصری از مطالب کتاب پرداخت و در ادامه پرسش هاي دانشجويان را پاسخ گفت. گزارشي اين نشست را به نقل از «خبرنگار آفتاب» مي خوانيم:
می توان هدف اصلی کانت را انسانی کردن فرهنگ بیان کرد. این را در یک مطالعۀ تاریخی و با توجه به آنچه که قبل از کانت اتفاق افتاده است درک می کنیم. یکی از پدیده هایی که رخ داده بود ظهور مسیحیت بود که زمان کانت حدود 1700 سال از آن سپری شده بود. در آن دوران مفهومی به نام تفکر الهی مطرح شده بود که معنی اش این بود که ارزشهای زندگی انسان از یک مبدأ الوهی سرچشمه گرفته اند. در اواخر قرن شانزدهم این مطلب مورد شک و تردید قرار گرفت و در آغاز قرن هفدهم توسط بیکن و دکارت مجلس ختمش گرفته شد. در حدود 150 سالی که فاصلۀ زمانی بین دکارت و کانت بود، مقدمات برنامۀ کانت فراهم شد. کار کانت تنها گردآوری عناصر فکری ماقبل خود نبود، بلکه عناصری نو را به آنها افزود. برنامه ای که کانت برای اجرای این طرح ایجاد کرده کرده بود، به صورت یک طرح تاریخی بود. از نظر كانت، نوع انسان در یک طرح تاریخی، آرام آرام به مرحله ای از عقلانیت می رسد که بدون نیاز به آسمان می تواند روی پایش بایستد. مسیح کسی است که می توانیم کمال انسانیت را در او ببینیم و به عنوان یک الگو به او نظر کنیم، نه اینکه برای ما برنامۀ زندگی تعیین کند. پس انسان حرکتی تاریخی دارد که کانت آنرا حرکت از توحش به تمدن می نامد. سه عنصر اصلی مدنیت، «آزادی»، «برابری»، و «استقلال» است. انسان به تدریج به مرحله ای می رسد که این سه مقوله تحقّق پیدا می کنند. پس می توان در یک جمع بندی گفت که از نظر او انسان یک موجود تاریخی است. در درون انسان تضادی است که یکطرفش عواطف و احساسات است و یکطرفش عقل است. این تقابل را تقابل خیر و شر می نامد. طرح این مسئله بسیار شبیه به آن چیزی است که در فرهنگ ایران باستان ما مطرح بوده است. از دید کانت بین عنصر فرشتگی و شیطانی انسان تعارض و تقابل وجود دارد. اینها در وجود انسان درجنگند. او این عبارت هابز را تأیید می کند که "انسانها گرگ یکدیگرند" و می گوید که در صدر تاریخ، وضعیت چنین بوده است. این جنگ انسان را به یک پروسۀ تاریخی می کشد که در نهایت عواطف مطیع عقل می شود. آزادی یعنی همین غلبۀ عقل. این معنایی اسپینوزایی از آزادی است. این پدیده به دو صورت ابژکتیو و سوبژکتیو رخ می دهد. صورت سوبژکتیو آن در تک تک افراد رخ می دهد. به تدریج عقل در وجود انسانها حاکم بر عواطف می شود. وقتی این پدیده در انسانها رخ می دهد به تدریج آثار تکامل انسانی در آنها نمودار می شود. وقتی این اتفاق افتاد نوبت به عقلانیت ابژکتیو می رسد. تحقق عینی عقلانیت ابژکتیو از دیدگاه سیاسی عبارت است از استقرار حکومتهای دموکراتیک. دیکتاتورها مغلوب تمایلات احساسی اند. اگر انسانها به جایی برسند که حاکمیت عواطف از بین برود و عقل مسلط شود، دیکتاتوری از بین می رود. حکومت ایده آل از نظر کانت جمهوری است، یعنی حکومتی که در آن آزادی و برابری و استقلال تحقق پیدا کرده است. انسانها در این حکومت تابع قوانین هستند و این یعنی تابع مقتضیات ذاتی خود هستند. اینکه انسانها در تاریخ به تدریج آزاد می شوند یعنی غلبۀ تاریخی خیر بر شر و این تحقّق ارادۀ الهی است. شاخص حکومت الهی چنانکه مونتسکیو گفته بود مسألۀ تفکیک قوا است. کانت با استفاده از کلام مسیحی برای خدا سه صفت تعیین می کند: «قداست» که تجلیش در قوۀ مقننه است؛ «خالقیت» که تجلیش در قوۀ مجریه است؛ و «عدالت» که تجسمش قوۀ قضائیه است. پس دموکراسی یعنی تحقق حاکمیت الهی. کانت می گوید تقدیر الهی معطوف به تحقق چنین حکومتی است. نکتۀ دیگر اینکه همۀ این مطالب بر مبنای دین است. دین زیربنا است. تقدیرات تاریخی انسانها تقدیرات دینی است. دین زمینۀ تمدّن است. از دیدگاه دینی، کانت دو مرحله را در این کتاب تعریف کرده است: 1- دین پرستش (کلیسای رسمی و مسیحیت تاریخی): این دین متعلق است به انسان ناقص. 2- دین عقلانی: در این دین مسألۀ پرستش منتفی است.ما اینجا تابع مطلق عیسی نیستیم بلکه شخصیت اخلاقی او را به عنوان یک الگو در نظر می گیریم. اگوست کنت بعدها چنین دینی را دین انسانیت نامید.
کانت به عنوان یک متفکر غربی بسیار مشتاق به تقسیمات ثلاثی است، اما در این کتاب به صورت دیگری تقسیمات را می آورد. مثلاً تاریخ دیانت را به دو بخش تقسیم می کند. در یک تقسیم بندی دیگر وضعیت انسان را به دو بخش طبیعی و مدنی تقسیم می کند (تحت تأثیر هابز). سپس می گوید به لحاظ اخلاقی شیوۀ عملکرد انسانها دو گونه است: 1-حقوقی 2-اخلاقی. رفتار اخلاقی بر اساس وجدان است. اینجاست که انسان به مرحله ای از اخلاق رسیده که جز به ادای تکلیف به چیز دیگری نمی اندیشد. مرحلۀ نازلتر مرحلۀ قانونی است که فرد مطابق قانون عمل می کند اما عملش وجدانی نیست. بعداً این دو مرحله را در دو مرحلۀ طبیعی و مدنی ضرب می کند و می گوید انسان از چهار مرحله عبور می کند: طبیعی حقوقی، طبیعی اخلاقی، مدنی حقوقی، و مدنی اخلاقی، که مرحلۀ اخیر مرحلۀ کمال انسانی است.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین