آفتابنیوز : تو مردی را دور می کنی که هر گاه جبرئیل نزد من می آمد، امر می کرد تا سلام خدا را به او برسانم، مگر نمی دانی که سلمان از من است،هر کس به او جفا کند به من جفا کرده است، و هر کسی او را بیازارد، مرا آزرده است، و هر کس او را دور کند، مرا دور کرده است.
آیا نمی دانی سلمان کیست؟ خداوند به من امر کرده تا پیشاپیش او را از هنگام مرگ و بلاهای آینده که به مردم می رسد، و از گفتار نشان دهنده حق از باطل، آگاه سازم!
آن شخص گستاخ، پس از عذرخواهی گفت: «مگر سلمان مجوسی (زرتشتی) نبود و سپس مسلمان شد؟»
پیامبر(ص) فرمود: او مؤمن و یکتا پرست بوده، ای اعرابی!
همان گونه که خداوند فرموده است:
«و ما آتاکم الرسول فخذوه و مانها کم عنه فانتهوا.»
آن چه رسول خدا(ص) برای شما آورده است، بگیرید، و آن چه را نهی کرده است، خودداری کنید. (حشر / 7)
خداوند در دارالسلام بهشت افشانده و پاداش دعایی است که صبح و شام می خوانم و پدرم آن را به من آموخته و سفارش کرده است که همواره آن دعا را بخوانم.
گفتم: آن دعا را به من بیاموز.
فرمود: اگر می خواهی بیماری تب به سراغ تو نیاید، این دعا را همواره بخوان، من آن دعا را آموختم و به بیش از هزار نفر از مردم مدینه و مکه که به بیماری تب مبتلا بودند تعلیم دادم، همه آنها از این بیماری شفا یافتند، دعا این است:
«بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله النور، بسم الله نور النور، بسم الله نور علی نور، بسم الله الذی هو مدبر الامور، بسم الله الذی خلق النور من النور،الحمدلله الذی خلق النور من النور، و انزل النور علی الطور فی کتاب مسطور فی رق منشور بقدر مقدور علی نبی محبور، الحمدلله الذی هو بالعزمذکور و بالفخر مشهور و علی السراء و الضراء مشکور و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین.
جنگجوی جوان ایرانی در جنگ احد
پس از سلمان و ام الفارسیه، از بعضی از متون اسلامی فهمیده می شود که ایرانیان دیگری نیز در همان سال های اول هجرت بوده اند که به اسلام گرویده اند، و حتی در جنگ احد (در سال سوم هجرت) جزء سپاه اسلام بوده اند، چنان که در تاریخ آمده: یک جوان ایرانی در جنگ احد در صف سپاه اسلام ضربتی سخت بر دشمن کوبید و فریاد برآورد؛
«خذها و آنا الغلام الفارسی»
بگیر این ضربت را از من که من جوان ایرانی هستم.
رسول خدا(ص) دریافت که سخن او ممکن است شعله تعصب نژادی دیگران را بر افروزد، به آن جوان فرمود:
بگو «بگیر از یک جوان انصاری!»
شاگرد جدی ایرانی پای منبر رسول خدا(ص)
ابن حجر در کتاب «الاصابه» می نویسد: مردی از ایرانیان به نام ابوشاه، پای منبر رسول خدا(ص) بود و خطبه بلیغ و سودمند آن حضرت را می شنید، پس از پایان خطبه، به حضور رسول خدا(ص) آمد و گفت: دستور بدهید این سخنان را بنویسند.
آن حضرت به آنان که سواد نوشتن داشتند فرمود:
اکتبوا لابی شاه: «این سخنان را برای ابوشاه بنویسند.»
به این ترتیب می بینیم، یک ایرانی جدی و مصمم در سال های آغاز هجرت، در فکر ضبط و ثبت بیانات رسول خدا(ص) بود تا از آن بهره مند شود، و آن سخنان بلند پایه برای آیندگان باقی بماند.