آفتابنیوز : بر مبناى اين بازى، در هر دو مقطع زمانى، برنامه اصلى اين حزب «تعيين جانشين خاتمى» بوده است. در سال ۸۴ قرار بود جانشين «سيدمحمد خاتمى» انتخاب شود كه شد (و آنچه جبهه مشاركت مى خواست نشد) و در سال ۸۵ قرار است جانشين «سيدمحمدرضا خاتمى» انتخاب شود كه اگر صورت گيرد و ديگر بار كار به راى اعتمادى ديگر به دبيركل نكشد، پيامى به جامعه و بدنه اين حزب داده خواهد شد. پيامى كه از هم اكنون، ناظران و هواداران را به خود مشغول داشته است. تغيير دبيركل، البته يك اتفاق مهم براى هر حزب سياسى است اما براى جبهه مشاركت اين تغيير احتمالاً به عنوان پاسخ گفتن به پرسش هاى مهمى در مورد آينده آن تعبير مى شود. آينده اى كه اينك با ابهامات و چالش هاى زيادى مواجه است. به نظر مى رسد تحليل موقعيت كنونى جبهه مشاركت در ذيل چند سرفصل قابل تحليل باشد. سرفصل هايى كه از دوران چند ساله حضور اين حزب نوپديد در ساختار حكومت به دست آمده و حال كه ديگر اين حزب موقعيت پيشين را ندارد، به شكلى شفاف تر و صريح تر در قالب «پرسش هايى واقعى» در برابر تصميم گيرندگان، كادرها، اعضا و هواداران آن خودنمايى مى كنند. اين سرفصل ها و شرح هر كدام، گذارى مى طلبد بر سالى كه بر جبهه مشاركت گذشت (و چه بسا «سال هايى») و چشم اندازى است بر سالى كه مى آيد (و ايضاً، چه بسا «سال هايى»).
1 _ هويت
«جبهه مشاركت ايران اسلامى» چه آن را در قالب جبهه اى كلان از نيروهاى مدافع انتخاب «سيدمحمد خاتمى» در سال ۷۶ تعريف كنيم و چه حزبى با ابعادى محدودتر از آن جبهه اوليه كه اينك شاهد آن هستيم؛ درباره «هويت» خويش دچار چالش و پرسش است. اين «هويت» نه به آن معنا است كه اين حزب در چارچوب يك گفتمان كلان (مثلاً «اصلاح طلبى»، «دموكراسى خواهى» يا «مشروطه تبارى») قابل تحليل نيست، بلكه از آن رو است كه اين گفتمان كلان در سطوحى خردتر درگير ابهام مى شود. ابهامى كه البته برخاسته از شرايط سياسى ايران است. شرايطى كه احزابى چون جبهه مشاركت را وامى دارد تا بر سر «شكاف اصلى» جامعه ايران بايستند و بر شكاف هاى ديگر كه آنها را در اولويت بعدى مى پندارند، كمتر انگشت گذارند. «شكاف اصلى» در منظر تئورى پردازان و سران جبهه مشاركت در همه سال هاى گذشته، شكاف «آمريت _ دموكراسى» بوده است. در ديدگاه اين حزب، تا زمانى كه اين شكاف به سود وجه دموكراتيك پر نشود و يا كاهش نيابد، ساير مسائل جامعه ايران و به ويژه مقوله هايى چون «توسعه»، «عدالت اجتماعى» و «امنيت ملى» حل نمى شود. از اين رو است كه در نزد نخبگان تشكيلاتى جبهه مشاركت، تشكيل هرگونه ائتلاف سياسى با محوريت «امر دموكراتيك» بوده است. اين وضعيت چه در جبهه دوم خرداد كه در سال هاى نخست اصلاحات تشكيل شد و چه جبهه دموكراسى خواهى و حقوق بشر كه پيوستن به آن از اقدامات مهم جبهه مشاركت در سال گذشته بود، حاكم بوده است. هر چند در اين ميان، جبهه دوم خرداد بيشتر «جبهه اى سلبى» با هدف و شعار مقابله با انحصارطلبى جريان راست بود و جبهه دموكراسى خواهى و حقوق بشر، بيشتر «جبهه اى ايجابى» با محوريت گفتمان دموكراتيك.۱ حتى در جريان انتخابات اخير رياست جمهورى پيوستن جبهه مشاركت به صف حاميان «اكبر هاشمى رفسنجانى» در دور دوم انتخابات بر مبناى همين شكاف قابل تحليل است؛ چنانكه اين حزب اعلام كرد كه با هدف «از دست نرفتن تمامى دستاوردهاى ۸ سال اصلاحات» شهروندان را دعوت مى كند تا به هاشمى رفسنجانى راى دهند. طرفه آنكه، در سال ۷۸ و در انتخابات مجلس ششم هم، جبهه مشاركت (همان طور كه بارها از سوى چهره هايى چون «عباس عبدى» و «سعيد حجاريان» اعلام شد)، بر مبناى همين شكاف در مقابل هاشمى رفسنجانى و فهرست انتخاباتى كارگزاران ايستاد و حاضر نشد هاشمى و حواريونش را به اين دليل كه برائت خود از برنامه «مخالفان اصلاحات» اعلام نكرده اند، در ليست «اصلاحات» قرار دهد.۲ مبنا بودن اين شكاف، البته باعث شده همواره گفتمانى سلبى از سوى جبهه مشاركت طرح شود. گفتمانى كه در آن، «يك دست شدن حكومت»، «هشدار نسبت به نفى جمهوريت»، «تشديد اقتدارگرايى» و عباراتى مشابه آن كاربردى فراوان مى يابد. عباراتى كه خطى پررنگ ميان دو طيف «آمريت گرا» و «دموكرات» مى كشد و هويت يك سوى شكاف را از آن ديگر، متمايز مى سازد. اين رويكرد، البته در جامعه اى كه كم نيستند گروه هايى كه در چنين شكاف عمده اى هم جايشان مشخص نيست، غنيمتى است. با اين حال، براى حزبى كه قرار است و تلاشش در اين جهت متمركز شده و انتظار هم از آن وجود دارد كه گسترده ترين حزب كشور باشد و برنامه اى مشخص در حوزه هاى متفاوت ارائه دهد، اين «گفتمان سلبى» كفايت نمى كند. از همين رو است كه در ابتداى بحث گفتم كه مشكل هويتى جبهه مشاركت نه در حد گفتمان كلان كه در زيرمجموعه ها و خرده گفتمان ها است. زيرمجموعه و خرده گفتمان هايى كه نه بر حول شكاف اصلى جامعه ايران كه در بستر شكاف هاى خردترى تعريف مى شوند. اين مسئله، البته مى تواند در عرصه عمومى و در سپهر كلان سياسى ايران امروز ناديده گرفته شود و احزابى نظير جبهه مشاركت با همان گفتمان سلب گرا به قدر كفايت نيرو جذب كنند و هوادارانى گردهم آرند، اما در بزنگاه هاى سياسى، آشكار مى شود كه اين گفتمان شرط لازم اما ناكافى براى توفيق است. انتخابات رياست جمهورى سال ۸۴ يكى از اين بزنگاه ها بود. جايى كه در آن حاميان دكتر معين به محوريت جبهه مشاركت، صريح ترين شعارهاى سياسى دوران فعاليت خود در دفاع از «دموكراسى خواهى» و نفى اقتدارگرايى را سردادند. آنها حتى اين شعار را در حوزه هايى چون قوميت ها، زنان، مذاهب و تا حدودى اقتصاد گسترش دادند اما به قدر كفايت نتوانستند نيروى اجتماعى را با اين شعار بسيج كنند.۳ بحث هايى كه پس از انتخابات درگرفت، مبنى بر اينكه اصلاح طلبان (با تمركز بر جبهه مشاركت) به حوزه اقتصاد و مسائل معيشتى مردم بى توجه بودند، از اين زاويه شكل گرفت.۴چه اين نقدها را بپذيريم و چه رد كنيم، روشن است كه جبهه مشاركت هويت خود را در حوزه هايى چون «اقتصاد» روشن نكرده است. حتى مشخص نيست در حوزه اى چون «سياست خارجى» هم هويتى مشخص بر اين حزب حاكم باشد و ميان نيروهايى كه تعلقى بيشتر به گفتمان دهه اول جمهورى اسلامى دارند، با نيروهايى كه تجديدنظر آنها در اين گفتمان آشكار است، روايتى يكسان در عرصه سياست خارجى بتوان ارائه داد. دليل مسئله نيز مشخص است. نيروهاى حاضر در جبهه مشاركت، حول همان گفتمان سلبى گردهم آمده اند و بحث هاى مشخص و چارچوب مندى در حوزه هاى زيرمجموعه نداشته اند و اگر هم داشته اند، به گفتمانى ايجابى منجر نشده است. البته ممكن است در نقد اين ادعا گفته شود كه برنامه هاى جبهه مشاركت در حوزه هايى چون «اقتصاد» مشخص و حتى تدوين شده؛ اما اين استدلال، مى تواند با اين پرسش مواجه شود كه بر مبناى اين برنامه، آيا بايد جبهه مشاركت را حزبى «سوسياليستى» تلقى كرد و يا آن طور كه برنامه اقتصادى اين حزب نشان مى دهد۵، «ليبراليستى» و يا واجد وجوهى از اين دو؟۶ به عبارت كلى تر، اين پرسش مطرح است كه در حوزه اقتصاد جبهه مشاركت به چپ گرايش دارد و يا راست؟ اين پرسش، البته در نزد نخبگان، روشنفكران و بخش قابل توجهى از طبقه متوسط به بالاى جامعه پاسخ دارد و همان طور كه در انتخابات اخير ديده شد، بيش از چهار ميليون راى دهنده، فارغ از اينكه گرايش اقتصادى جبهه مشاركت چيست، با فهم اهميت گفتمان كلان اين حزب يعنى «دموكراسى خواهى» با آن همراهى كردند، اما همان طور كه قبلاً گفته شد و در اين انتخابات هم ديده شد، صرف آن گفتمان كفايت نمى كند و نكرد. چنين است كه نوع برخورد جبهه مشاركت با شكاف هاى فرعى جامعه ايران اهميت پيدا مى كند و شكاف هاى مختلفى چون «دين گرايى _ سكولاريسم»، «زن _ مرد»، «جوان _ پير» و «فقير _ غنى» در كنار شكاف تعيين كننده تر «آمريت _ دموكراسى» مجال طرح مى يابند. شكاف هايى كه البته بر يكديگر منطبق نيست و توجه به هر كدام مى تواند بى توجهى به آن ديگرى را دامن زند و يا فراتر از آن، نقض غرضى را شكل دهد كه هر كدام گرهى است بر كار پيچيده تئوريسين ها و نخبگان حزبى جبهه مشاركت. گره هايى كه در كلاف پيچيده جامعه ايرانى سررشته دارند.
۲- پايگاه
بر مبناى بحث پيش گفته درباره هويت، مى توان از پايگاه اين حزب نيز سخن گفت. بحثى كه از پس انتخابات اخير رياست جمهورى مجالى بيشتر براى طرح يافته است. اينكه چرا كانديداى جبهه مشاركت در مناطق جنوبى تهران تقريباً رايى نداشته، نمونه اى از اين مباحث است. بحثى كه از يك سو با خود انتقادى به همراه دارد، مبنى بر آنكه چرا دموكراسى خواهان نتوانسته اند قرائتى به واقع «مشاركتى» از شعار خود ارائه دهند و طبقات پايين تر را با خود همراه سازند (نگاه با پس زمينه هاى سوسياليستى) و از سوى ديگر، نيمه پر ليوان را نشان مى دهد مبنى بر آنكه اين حزب توانسته پايگاهى قابل توجه در ميان طبقات ميانه و بالايى جامعه بيابد (نگاه با پس زمينه هاى ليبراليستى). اما آن نگاه مثبت بين با ته مايه هاى ليبراليستى به اين پرسش پاسخ نمى دهد كه آيا يك گفتمان معطوف به طبقه متوسط به بالاى جامعه كه توان جذب بخش قابل توجهى از جامعه را ندارد، مى تواند نيرويى درخور براى تحولات دموكراسى خواهانه را تامين كند؟ به عبارت دقيق تر، در برابر نگاه ليبراليستى به حركت حزبى چون جبهه مشاركت، اين سئوال مطرح مى شود كه «آيا گفتمانى كلان چون «دموكراسى خواهى» مى تواند بدون پايگاهى كلان چون سال هاى نخست پس از دوم خرداد (و البته در قالبى سازمان يافته) چه از درون و چه در بيرون ساخت حكومت محقق شود؟» اگر پاسخ به اين پرسش منفى باشد، به طور طبيعى اين پاسخ را نيز نتيجه مى دهد كه گفتمان واجد ته مايه هاى ليبراليستى، نمى تواند نيروى لازم جهت پيشبرد گفتمان دموكراسى خواه را تامين كند. از اين رو است كه تكيه صرف بر پايگاهى كه در انتخابات اخير رياست جمهورى به چشم آمد، نمى تواند قدرتى بيش از قدرت كنونى و موقعيتى بهتر از جايگاه فعلى را در اختيار جبهه مشاركت قرار دهد. آنچه دبيركل جبهه مشاركت در نشست اخير مجمع نمايندگان ادوار مجلس ۷ مبنى بر ضرورت پيگيرى تبديل ساختار كنونى قدرت به «نظامى مشاركتى» مى گويد، مى تواند سخنى برآمده از چنين تحليلى تلقى شود. در چنين رويكردى، تحقق «نظام مشاركتى» به عنوان يك هدف از سوى حزبى چون جبهه مشاركت مطرح مى شود؛ هدفى كه از يك سو در گفتمان كلان اين حزب يعنى «دموكراسى خواهى» ريشه دارد و از سوى ديگر، گفتمان فرعى «مشاركت خواهى» را مطرح مى كند. گفتمانى كه مبناى فكرى- تئوريك آن از الگوهاى چپ تامين مى شود و بحثى فراتر از شكاف «آمريت- دموكراسى» را شكل مى دهد كه در آن به نوعى شكاف هاى فرعى (به ويژه در حوزه اقتصاد) با ته مايه هاى سوسياليستى نيز لحاظ شده است. توجه به چنين رويكردى مى تواند حلقه بسته مخاطبان جريان دموكراسى خواهى را بگشايد و آن را از وضعيت كنونى خارج كند. وضعيتى كه در آن به تعبير «هادى خانيكى» عضو شوراى مركزى جبهه مشاركت ۸ نخبگان دايره اى را تشكيل داده اند كه گرچه از هميشه در تاريخ معاصر ايران شعاعى بيشتر دارد، اما همچنان شعاعش محدود است و در نتيجه گويندگان، مخاطبان و منتقدانش همه از اين حلقه اند. حلقه اى كه كمتر پيام و روايتى از آن به بيرون نشستگان مى رسد و آنان جز در رخدادى چون دوم خرداد (چه «پوپوليسم» بناميمش و چه «حماسه») به اصحاب اين حلقه نمى پيوندند. شكستن اين حلقه و گسترش پايگاه اجتماعى نيز همچون تعيين و شناسايى «هويت» كار دشوارى است كه در كنار تهديدهاى پيرامونى چشم اندازى ميان «امتناع» و «محال» را تصوير مى كند.
۳- راهبرد
وقتى تعيين و شناختن «هويت» و «پايگاه» به عنوان مباحثى كه يكى بيشتر معرفتى است و آن ديگر، جامعه شناختى چنين دشوار باشد، بديهى است كه يافتن «راهبرد» به عنوان محور و مبناى «عمل سياسى» چه وضعيتى دارد. جبهه مشاركت البته همچنان از راهبرد «اصلاح طلبى» دفاع مى كند و اين مطلب را در يكى از اسناد كنگره هشتم خود كه مهرماه ۸۴ برگزار شد، تحت عنوان «سياست ورزى اصلاح طلبانه» اعلام كرد. ۹ در اين راهبرد از «سياست ورزى» در برابر«سكوت» دفاع مى شود و از «اصلاح طلبى» در برابر «انقلابى گرى» و نيز «انفعال». در واقع جبهه مشاركت در حوزه راهبردى خود نيز همچون عرصه گفتمانى، به نوعى سلبى گرايى تن داده است. مرزبندى از دو سو هم با كسانى كه سكوت پيشه كرده اند (چه سكوت از نوع اعتراض آميز و چه بر مبناى تسليم و انفعال) و هم با كسانى كه راهبردهايى راديكال تر و يا محافظه كارانه تر نسبت به «اصلاح طلبى» (در مدل شناخته شده ساليان اخير) را تعقيب مى كنند. شايد بهترين مصداق براى عمل سياسى جبهه مشاركت كه تمايز آن را با ديگر طيف هاى سياسى نشان دهد، رويكرد اين حزب نسبت به انتخابات مجلس هفتم بود. دست زدن به اعتراض همچون «تحصن» از يك طرف با انتقاد طيف هاى محافظه كارتر اصلاح طلب مواجه شد و هم چون محدود به درون چهار ديوارى مجلس ماند و عاملانش (چه نخواستند و چه نتوانستند) آن را با بدنه اجتماعى پيوند بزنند، انتقاد جريان هاى راديكال تر و اپوزيسيون را برانگيخت. با اين حال آن طور كه «محمدرضا خاتمى» دبيركل جبهه مشاركت در مصاحبه اخير خود گفته۱۰ اين حزب انتقاداتى از دو سوى متفاوت را نشانه «ميانه روى» خويش مى داند. چنانكه او هم در همين مصاحبه بهترين مثال انتقادات توامان دو طيف ديگر بلوك اصلاح طلبى _ دموكراسى خواهى از اين حزب را مسئله تحصن دانسته است. رخدادى كه همچنان جبهه مشاركت و طيف هاى نزديك به آن از آن دفاع مى كنند و در ارزيابى اى كه در بهمن ماه امسال و در سالگرد تحصن از آن انجام دادند، به بخشى از پرسش هاى موجود پاسخ گفتند. ۱۱ بدين ترتيب به نظر مى رسد برخلاف آنچه تصور مى شود، براى جبهه مشاركت تدوين استراتژى كارى ساده تر از تبيين هويت و تعيين پايگاه است. چرا كه چه راهبرد آن را بپذيريم و چه بر آن نقد داشته باشيم، اين واقعيت قابل كتمان نيست كه سران و نخبگان حزبى جبهه مشاركت در كار ارائه تحليل سياسى و پيشنهادهاى راهبردى توانمندى بيشترى دارند تا مهندسى اجتماعى و تبيين هويت و به ويژه تعيين پايگاه. البته ناگفته نماند كه اخراج از ساختار قدرت، زمينه بحث هاى مبتنى بر مسائل اجتماعى را در ميان تصميم گيرندگان اين حزب دامن زده است. چنان كه در هفته هاى اخير اخبارى مبنى بر تدوين سند مربوط به «پايگاه اجتماعى جبهه مشاركت» از سوى دفتر سياسى اين حزب منتشر شده است. سندى كه البته صرف انتشار آن نمى تواند نشانه اى از تغيير رويكرد جبهه مشاركت از تحليل هاى درون سيستمى قدرت به مناسبات اجتماعى تر تلقى شود. بلكه همان طور كه پيش از اين در ابتداى مقاله گفته شد، بايد در انتظار «نشانه هاى عملى» نشست. به نظر مى رسد فردى كه به عنوان جانشين «سيدمحمدرضا خاتمى» از سوى كنگره نهم جبهه مشاركت در تابستان ۸۵ انتخاب مى شود۱۲ يكى از مهمترين نشانه هاى عملى باشد. فردى كه وابستگى آن به يكى از طيف هاى تكنوكرات يا نظريه پرداز، چپ گرا يا ليبرال، خط امامى يا عرفى گرا مى تواند نشانگر تمايل غالب در اين حزب سياسى باشد. حزبى كه البته هر چه از لفظ «حزب» برايش استفاده مى كنيم، باز هم نمى توان هويت «جبهه» اى آن را نفى كرد. ۱۳
پى نوشت ها:
۱ _ بحث درباره نقاط افتراق و اشتراك جبهه هاى «دوم خرداد» و «دموكراسى خواهى و حقوق بشر» مجالى ديگر مى طلبد.
۲ _ در اين متن، بنابر موقعيت زمانى موضوع از واژگان «اصلاح طلب» يا «دموكراسى خواه» براى توصيف جبهه مشاركت و جريان پيرامونى آن استفاده كرده ام و تفاوت واژگان در سال هاى ابتدايى اصلاحات با شرايط كنونى، از اين رو است.
۳ _ روشن است كه اين مقاله درصدد شكافتن ابعاد انتخابات رياست جمهورى ۸۴ و ارزيابى موقعيت جبهه مشاركت در آن نيست. چرا كه در اين صورت، امكان نداشت اين بحث تنها با يك پارامتر يعنى «گفتمان» يا «هويت» تحليل شود و ناچار، پاى پارامترهاى درونى و بيرونى بسيارى به ميان مى آمد.
۴ _ البته هستند تحليلگرانى چون «رضا عليجانى» كه «بى اعتمادى به اصلاح طلبان» را عامل شكست آنها معرفى مى كنند و معتقدند حتى در صورت طرح شعارهاى اقتصادى هم، جامعه به سخن اصلاح طلبان بى توجه مى ماند و راه خود مى رفت. تحليلى كه مواردى در نقض يا تاييد آن مى توان برشمرد كه البته جاى آن هم در اين بحث نيست.
۵ _ نگاه كنيد به سلسله مقالات «پيش نويس برنامه اقتصادى جبهه مشاركت» درج شده در خبرنامه داخلى اين حزب
۶ _ البته اين نكته انكارشدنى نيست كه هم گفتمان هاى ليبراليستى و هم سوسياليستى در احزاب مختلف جهان در گذر زمان تلطيف و تعديل شده اند تا آنجا كه گاه تفاوت چندانى ميان برنامه هاى دو حزب رقيب ديده نمى شود. اما چه سوسياليست هاى به راست گراييده و چه ليبراليست هاى به چپ تمايل يافته، مبانى فكرى _ هويتى مشخصى دارند و بر پايه آن، اصلاح و تعديل خود را توجيه مى كنند.
۷- نگاه كنيد به روزنامه شرق، شماره ،۷۱۲ شنبه ۱۳ اسفندماه، صفحه ۶
۸- نگاه كنيد به روزنامه شرق، شماره ،۶۹۷ پنجشنبه ۲۷ بهمن ماه، صفحه ۶
۹- براى اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به خبرنامه مشاركت _ شماره ۳۰ ، ۲۴ آبان ماه
۱۰-iranpaparazzi.net۸۴،/۱۲/۱۰
۱۱- نگاه كنيد به خبرنامه مشاركت، شماره ۴۰ ، ۴ بهمن ماه، پرونده «بازخوانى تحصن»
۱۲- براى اطلاع از برخى افراد مطرح براى جانشينى رضا خاتمى، مراجعه كنيد به روزنامه شرق، شماره ۵۵۸ ، ۲ شهريور ماه، صفحه ۶
۱۳- درباره ساختار حزبى يا جبهه اى «جبهه مشاركت» به مقاله نگارنده با عنوان «بازگشت به خويشتن»مراجعه كنيد. (روزنامه شرق، شماره ۵۸۸ ۷، مهرماه، صفحه ۲)