کد خبر: ۴۴۴۴۳
تاریخ انتشار : ۰۸ فروردين ۱۳۸۵ - ۱۲:۵۱

آگاهي از ناداني‌

خسرو ناقد
آفتاب‌‌نیوز : كه بدانم همي كه نادانم       تا بدانجا رسيد دانش من 
                                              «ابوشكور بلخي» 
آفتاب : وين، پايتخت جمهوري نوپاي اتريش، 15 ژون سال 1919 ميلادي. امپراتوري كهنسال اتريش اندكي پس از پايان جنگ جهاني اول و پس از يك دورهء طولاني بحران و آشوب و در پي انقلابي مرگبار فرو پاشيده است. در هر كوي و برزن هرج و مرج و درگيري‌هاي پرتنش و خونين ادامه دارد. گروهي از جوانان كمونيست اتريشي در برابر پاسگاه پليس منطقهء 9 شهر گرد مي‌آيند و براي آزادي رفقاي خود دست به‌تظاهرات مي‌زنند. نيروهاي انتظامي با اسلحه به صفوف تظاهركنندگان يورش مي‌برند. 20 كشته و 70 زخمي به‌جا مي‌ماند. اين رويداد سرآغاز بحراني شديد است كه نزديك به‌دو دهه به‌طول مي‌انجامد و به‌جنگ داخلي و كودتاي فاشيست‌هاي اتريشي منتهي مي‌شود و سرانجام با اشغال نظامي و الحاق اين كشور به‌آلمان هيتلري، دوران كوتاه جمهوري اول اتريش به‌پايان مي‌رسد.

همزمان با اين حوادث، در آن سوي اقيانوس آرام دو گروه از پژوهشگران انگليسي در 29 ماه مه 1919 شاهد يك واقعهء نجومي‌اند: كسوف كلي خورشيد. البته اين نه اولين بار و نه آخرين بار است كه خورشيد گرفتگي رخ مي‌دهد. اما اين بار گروه‌هاي تحقيق درصدداند تا درست در لحظه‌اي كه خورشيد به‌طور كامل در پس پشت ماه پنهان مي‌شود، زاويه و يا به‌عبارت ساده‌تر، مقدار پرتو نوري را كه از كنارهء خورشيد بيرون مي‌زند، دقيقا اندازه‌گيري كنند. نتايج مشاهده و محاسبهء خورشيدگرفتگي سال 1919 ميلادي كه به «آزمايش ادينگتون»11) مشهور است، نخستين تاييد نظريهء علمي اينشتين را دربارهء گرانش به‌همراه دارد و سرآغاز نظريهء جديدي است كه موجب تكامل نظرات نيوتن مي‌شود. اين دو رويداد تاريخي و علمي كه به‌ظاهر هيچ نسبتي با هم ندارند، تاثيري ژرف و سرنوشت ساز بر شهروند 17 سالهء اتريشي، كارل ريموند پوپر به‌جا مي‌گذارد. اين دانشجوي جوان ويني كه از سويي در صفوف تظاهرات ماركسيست‌ها شاهد مرگ دوستانش بود و از سوي ديگر در حلقهء كوچكي از دانشجويان دانشگاه وين، نتايج مشاهدات كسوف را پي‌گيري مي‌كرد، نسبتي ميان اين دو واقعه برقرار مي‌كند و نخستين بار براي او پرسش‌هايي پيش مي‌آيد كه با كند و كاوهاي بعدي، تاثيري پايدار بر تكامل حيات فكري وي به‌جا مي‌گذارد. پوپر سال‌ها بعد از اين وقايع، با حيرت از تحولي كه در سال 1919 ميلادي در حيات فكري او ايجاد شد، ياد مي‌كند و اين ايام را دوراني كوتاه ولي تعيين‌كننده در زندگي خود مي‌خواند.

نخستين پرسشي كه ذهن جستجوگر او را به‌خود مشغول مي‌دارد، اين است كه اصولا چه زمان نظريه‌اي را مي‌توان علمي خواند؟ آيا آنچه به‌اصطلاح «سوسياليسم علمي» خوانده مي‌شود و پايه استدلال‌هاي ماركسيست‌ها بر آن استوار است، «علم» است؟ آيا اين گفتهء اينشتين كه اگر آزمايش‌ها صحت و درستي نظريهء او را مورد تاييد قرار نداده بودند، وي قادر نبود از آن دفاع كند، دليل «علمي» بودن نظريه وي است ؟ چه تفاوتي ميان تاريخ‌گرايي ماركسيستي كه ادعاي «علمي» بودن دارد با نظريه‌هاي فيزيكي، چون نظريهء نيوتن و يا نظريهء نسبيت اينشتين وجود دارد؟ اصولا مبناي «علمي» و «شبه علمي» بودن نظريه‌ها چيست؟ پوپر جوان با اين پرسش‌ها مي‌خواهد علم و شبه علم را از يكديگر تشخيص دهد. پاسخي كه او براي اين مسايل مي‌يابد چنين است: معيار علمي بودن يا غيرعلمي بودن نظريه‌ها آزمون پذيري و ابطال پذيري آنهاست. او درمي‌يابد كه روش علمي، روشي انتقادي است كه در پي تاييد نظريه‌ها نيست; بلكه آزمون‌ها و تجربه‌هايي را مي‌جويد كه خطايابند و امكان ابطال نظريه‌اي را در خود دارند.







معيار پيشنهادي پوپر كه در طول بيش از نيم قرن بسط و گسترش مي‌يابد و استوار و پايدار مي‌شود، تحولي عميق در تاريخ علم و فلسفهء علوم پديد مي‌آورد و سرآغاز پيدايش نظريه‌اي مي‌شود كه «خردگرايي انتقادي» نام مي‌گيرد و دامنهء نفوذ آن تا فلسفهء سياسي و دنياي سياست نيز گسترش مي‌يابد. البته «خردگرايي انتقادي» پوپر كه «واقع گرايي انتقادي» نيز است، با همه داني و خردگرايي مطلق ارسطو و تعقل گرايي محض دكارت هيچ قرابتي و نقطهء مشتركي ندارد; زيرا او در آثارش همواره بر اين سخن سقراط تاييد و تاكيد دارد كه: «در ميان آدميان آن از همه داناتر است كه چون سقراط دريابد كه در حقيقت هيچ نمي‌داند». پوپر معتقد بود كه اين سخن سقراط اغلب جدي گرفته نمي‌شود و به‌خاطر نفوذ گستردهء آموزه‌هاي ارسطو در ميان روشنفكران، بيان سقراط را بيشتر طعنه و كنايه مي‌انگارند. افلاطون نيز پس از مدتي - در «فن سخنوري» - اين آموزهء سقراط را به‌هيچ مي‌گيرد; و همراه با آن تواضع روشنفكرانه را كه مشخصهء بارز رفتار سقراط بود، وامي‌گذارد; نكته‌اي كه نه تنها سبب جدل سخت پوپر با آموزه‌هاي افلاطون مي‌گردد، بلكه انتقاد اصلي او به‌روشنفكران روزگار ما را نيز در پي دارد.

پوپر در سخنراني‌ها و گفت و شنودها و جدل‌هاي نظري خود، همواره روشنفكران را به‌بردباري و فروتني دعوت مي‌كرد و هيچ آفتي را براي روشنفكران و اهل تفكر، عظيم‌تر از تكبر و فخرفروشي نمي‌دانست. او پيوسته پژوهشگران و روشنفكران را از بيان پيچيده و دشوار فرضيه‌ها و نظريه‌هايشان بر حذر مي‌داشت. به‌جرات مي‌توان گفت كه بارزترين مشخصه‌اي كه پوپر را از ديگر فيلسوفان هم عصرش متمايز مي‌كند، تلاش موفقيت آميز وي در ارايهء مفهوم و روشن بودن نظريه‌ها و فرضيه‌هايش بود. «بريان مگي» كه كتابي دربارهء پوپر و فلسفهء او نوشته است در اين مورد مي‌گويد: «نوشته‌هاي او آن قدر روشن است كه گاهي عمق آن را از نظر پنهان مي‌دارد و بعضي تصور كرده‌اند كه آنچه گفته ساده و شايد كمي بديهي و واضح باشد.»22) جالب آن كه برتراند راسل، فيلسوف نامدار انگليسي نيز در اين مورد با پوپر اتفاق نظر دارد و در مقالهء كوتاه «چگونه مي‌نويسم»، به‌پژوهشگران و استادان جوان دانشگاه توصيه مي‌كند كه نظرات خود را به‌زباني روشن و قابل فهم بيان كنند. راسل مي‌نويسد: «من مجازم زبان ساده به‌كار برم، براي اين كه همه مي‌دانند من اگر بخواهم مي‌توانم منطق رياضي هم به‌كار برم. اين جمله را در نظر بگيريد: «بعضي از مردم با خواهر عيال متوفاي خود ازدواج مي‌كنند.» من مي‌توانم اين را به‌زباني بيان كنم كه فهميدن آن مستلزم چندين سال تحصيل باشد. من به‌استادهاي جوان پيشنهاد مي‌كنم كه نخستين اثرشان را به‌زباني بنويسند كه فقط چند نفر اهل اصطلاح آن را بفهمند. اين كار را كه كردند، آن وقت ديگر مي‌توانند هر مطلبي را كه دارند به‌زباني بيان كنند كه همه حالي شان بشود».33) پوپر براين باور بود كه در آثار هگل - و به‌تبع در آثار مارتين‌هايدگر - پيوسته بخش‌هايي يافت مي‌شود كه چنان مبهم و دشوار بيان شده است كه نمي‌توان به‌منظور واقعي او پي برد. از اين رو نمي‌توان به‌او گفت كه اين مطلب نادرست است. چون روشن نيست كه منظورش چيست؟ روشن هم نيست كه اشتباه است؟

در اينجا ضروري مي‌نمايد كه به‌ نكتهء مهم ديگري در بارهء جايگاه فلسفي پوپر - هر چند به‌طور گذرا - اشاره‌اي كنم. تقريبا از همان آغاز نشر و پخش نظريه‌هاي پوپر، يك اتفاق ساده (يا به‌گفتهء پوپر، «يك داستان خنده آور») زمينه ساز بروز سوءتفاهمي بزرگ شد كه پوپر از آن بسيار متاسف بود و طرح آن همواره سبب برآشفتن وي مي‌شد; و آن منسوب كردن پوپر به‌پيروان مكتب تحصلي (پوزيتيويسم) بود. مخالفان وي، به‌ويژه متفكران مكتب فرانكفورت و بيش از همه تودور آدورنو و يورگن‌هابرماس، بسيار كوشيدند تا پوپر را به‌اين مكتب منسوب كنند و به‌او برچسب پوزيتيويسم زنند. اين مساله تا آنجا پيش رفت كه انديشمنداني چون رالف دارندورف،‌هانس آلبرت و ديگران نيز به‌اين مناظره كه به «جدل دربارهء پوزيتيويسم» مشهور شد، كشانده شدند. پوپر در مقاله‌اي با عنوان «در مخالفت با حرف‌هاي بزرگ» كه نخستين باردر هفته نامهء آلماني «دي تسايت )Die Zeit( منتشر شد، پس از اشاره به‌منشا اصطلاح پوزيتيويسم از زمان آگوست كنت و برشمردن انواع آن (پوزيتيويسم اخلاقي و حقوقي، پوزيتيويسم ارنست ماخ، پوزيتيويسم منطقي حلقهء وين و...) ماجرا را چنين شرح مي‌دهد: «من در وين، بين سال‌هاي 1930 تا 1937 و در انگلستان، در سال‌هاي 1935 و 1936 با تمام اقسام و اشكال پوزيتيويسم مبارزه كردم. در سال 1934 كتاب «منطق اكتشاف علمي» را منتشر كردم. اين كتاب نقدي بود بر پوزيتيويسم. اما مورتيس شليك و فيليپ فرانك، دو تن از متفكران برجستهء حلقهء وين، آن قدر تساهل داشتند كه كتاب مرا در مجموعهء كتاب‌هايي كه حلقهء وين به‌كوشش ايشان منتشر مي‌كرد، به‌چاپ رساندند.44) پيامدي كه اين تساهل به‌همراه داشت اين بود تمام كساني كه كتاب مرا فقط از بيرون نگاه مي‌كردند، تصور مي‌كردند كه من پوزيتيويست هستم. اين چنين بود كه افسانهء «پوپر پوزيتيويست» بر سر زبان‌ها افتاد.»55)

بي‌گمان شهرت جهاني پوپر بيشتر به‌خاطر انتقادهاي عقلي شديد و استدلال‌هاي استواري است كه در معروف‌ترين اثرش يعني «جامعهء باز و دشمنان آن» عليه ماركسيسم انجام داده است; اما هدف كتاب، چنان كه خود نيز در مقدمهء آن اشاره مي‌كند، از اين گسترده‌تر است. پوپر درست روزي كه خبر اشغال نظامي اتريش و رژهء سربازان هيتلر را در خيابان‌هاي وين شنيد، تصميم به‌نگارش كتاب «جامعهء باز و دشمنان آن» گرفت. در واقع اين كتاب نشان از ايستادگي متفكري بزرگ در برابر نازيسم و فاشيسم و ديگر نظام‌هاي تماميت خواه دارد و اداي دين پوپر است در دفاع از آزادي و آزادانديشي. نبايد فراموش كرد كه در همان دوران كم نبودند متفكراني كه در مقابل وحشيگري‌هاي نازي‌ها كه بر بخشي از اروپا مسلط شده بودند و جهان را به‌آتش و خون كشيدند، سكوت كردند و يا چون مارتين‌هايدگر در برابر توده‌هاي بي هويتي كه گرد آدولف هيتلر در حزب ناسيونال سوسياليست آلمان جمع شده بودند، كرنش كردند. پوپر اصطلاح «جامعهء باز» را از كتاب «سرچشمه‌هاي اخلاق و دين»66) اثر فيلسوف شهير فرانسوي،‌هانري برگسون اقتباس كرد. هر چند كه برگسون مفهوم «جامعهء باز» و «جامعهء بسته» را در بافت ديگري به‌كار گرفته بود.77) پوپر معتقد بود كه ماركسيسم تنها واقعه‌اي جزيي در ميان خطاهايي است كه ما در راه تلاش مدام و پر مخاطرهء خود براي ساختن دنيايي بهتر و آزادتر درگير آن شده ايم. او در مقدمهء كتاب «در جست و جوي دنيايي بهتر» مي‌نويسد: «همهء موجودات زنده، دنياي بهتري را جست‌وجو مي‌كنند. انسان‌ها، حيوانات، گياهان و حتي موجودات تك ياخته‌اي همواره در تلاش و فعاليت اند. آنان مي‌كوشند تا وضعيت خود را بهبود بخشند و يا حداقل از بدتر شدن آن جلوگيري كنند. حتي در حالت خواب هم سازواره88) حالت خواب را به‌طور فعال پابرجا نگاه مي‌دارد: عمق خواب (يا سبكي خواب) حالتي است كه سازواره فعالانه پديد مي‌آورد تا خواب را محافظت كند (يا سازواره را در حال آماده باش نگاه دارد.) هر سازواره‌اي پيوسته در كار حل مسايل است. اين مسايل از ارزيابي وضعيت و محيط زيست سازواره به‌وجود مي‌آيد; وضعيتي كه او سعي در بهبودش دارد.

كوشش و تلاش در راه حل اين مسايل اغلب به‌خطا مي‌رود و به‌بدتر شدن وضع موجود منتهي مي‌شود. سپس كوشش‌هاي ديگري براي حل مسايل پي گيري مي‌شود; حركت‌هاي آزمايشي ديگري. به‌اين ترتيب همراه با حيات - حتي حيات موجود تك ياخته‌اي - چيزي كاملا جديد پا به‌عرصهء وجود مي‌گذارد، چيزي كه پيش از اين وجود نداشته است: مسايل و كوشش در جهت حل آنها; ارزيابي‌ها و ارزش‌ها; آزمون و خطا.

احتمالا تحت تاثير فرضيهء «انتخاب طبيعي» داروين است كه، پيش از همه، فعال‌ترين گشايندگان مسايل، جويندگان و يابندگان، كاشفان جهان‌هاي جديد و پديدآورندگان اشكال نو زندگي، رشد و نمو مي‌كنند.»99) اما فرضيهء «انتخاب طبيعي» داروين همواره تداعي كنندهء تنازع خونين بقاست. به‌اعتقاد پوپر «انتخاب طبيعي» صرفا يك ايدولوژي است كه فقط تا حدي بايد جدي تلقي شود; زيرا اگر در گذشته در جدال ميان نظريه‌ها، صاحبان نظريه‌ها از ميان برداشته مي‌شدند، اكنون با پيدايي آگاهي و شعور بشري و شكل گيري نظريه‌هاي صورت‌بندي شده، اين نظريه‌هاي بي فايده‌اند كه به‌جاي صاحبان نظريه‌ها از ميان مي‌روند. به‌عبارتي ديگر، توسعهء زيستي براي انسان اين امكان را فراهم آورده است تا با به‌كار گرفتن روش «سنجش عقلاني»، حل مسايل را بدون نابودي حاملان نظريه‌ها، امكان پذير سازد. ما اكنون قادريم نظريه‌هاي نادرست را با نقد بدون خشونت حذف كنيم. آري، تلاش در راه جست‌وجوي دنيايي بهتر، راهي بي پايان است; ولي پوپر در عين حال، با خوش‌بيني تمام، بر اين باور بود كه تاثيرگذاري بر محيط زيست و شكل دادن به‌زندگي اجتماعي، با هدف دستيابي به‌صلح و طرد خشونت، خواب و خيال نيست; امري است ممكن و از منظر زيست شناسي حصول به‌اين مقصود، آشكارا هدف ضروري و غايت محتوم بشر است. پوپر با فروتني تمام وظيفهء فلسفه را در اين راه انتقاد از پيش‌داوري‌ها و كوشش به‌منظور از ميان برداشتنشان مي‌دانست و همواره اين سخن سقراط را بر لب داشت كه:

«آدمي بايد از ارتكاب ظلم بيشتر بهراسد تا از تحمل ظلم. و همهء كوشش انسان بايد صرف آن شود كه چه در زندگي خصوصي و چه در زندگي اجتماعي به‌راستي نيك باشد و نه آنكه به‌ديدهء مردمان نيك بنمايد. و اگر مرتكب گناهي شد، بايد كيفر ببيند تا از پليدي گناه پاك شود و از هر گونه چاپلوسي، چه در برابر خويش و چه در برابر ديگران بپرهيزد و سخنوري و هر هنر ديگر را فقط براي خدمت به‌عدالت به‌كار بندد.»







پي نوشت‌ها:

‌بازنويسي متن سخنراني ارايه شده به كنفرانس بزرگداشت پوپر در وين.

Sir Arthur Stanley Eddington11 ستاره شناس و فيزيكدان انگليسي 1882 تا 1944.

2- پوپر، نوشتهء بريان مگي. ترجمهء منوچهر بزرگمهر. تهران 1359. (ص. 16.)

3- عرفان و منطق. برتراند راسل. ترجمهء نجف دريابندري. چاپ دوم، تهران 1362. (ص. 6.)

4- فلسفهء حلقهء وين را گاه نوپوزيتيويسم و گاه پوزيتيويسم منطقي و حتي نوپوزيتيويسم منطقي ناميده‌اند.

:Gegen die groben Worte. in 55

Auf der Suche nach einer besseren

.1987 Welt. Karl R. Popper. Muenchen

هم‌چنين نگاه كنيد به: مقالهء خرد يا انقلاب؟ كارل پوپر. مجلهء كيان. شمارهء 41. فروردين و ارديبهشت 1377.

Les Deux sources de la morale et de 66

.1932 la religion. Henri Bergson. Paris

7- برگسون در كتاب خود دو اصطلاح متضاد «جامعهء باز» و «جامعهء بسته» را به‌عنوان تضاد جامعه با دين يا اخلاق با دين به‌كار نگرفته است، بلكه بيشتر تفاوت اساسي ميان اشكال حيات مذهبي و اخلاقي را در نظر داشته است; كه يكي شكل صرفا اجتماعي حيات ديني و اخلاقي است (جامعهء بسته - دين ايستا) و ديگري شكل متعالي و به‌لحاظ كيفي، تجلي يافتهء حيات ديني و اخلاقي (جامعهء باز - دين پويا.) هم‌چنين نگاه كنيد به: :

Organismus 88

.Henri Bergson. Ein Dichterphilosoph

.1985 Leszek Kolakowski. Mnchen

Auf der Suche nach einer besseren 99

.1987 nchenيWelt. Karl R. Popper. M



بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین