کد خبر: ۴۴۴۸۷۵
تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۹:۳۱

تهران هیچ گاه به حکمتیار اعتماد نداشته است

عبدالمحمد طاهری: حکمتیار به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و دستگاه دیپلماسی کشور ما این مطلب را بخوبی درک کرده است چراکه حکمتیار به راحتی می تواند تغییر موضعی عجیب داشته باشد.
آفتاب‌‌نیوز :
عبدالرحمن فتح الهی –  در ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۶ حزب اسلامی با دولت اشرف غنی پیمان صلح امضا کرد و بنا به این پیمان، گلبدین حکمتیار بخشیده شد و پس از ۲۰ سال به افغانستان بازگشت. همچنین زندانیان سیاسی این حزب آزاد شدند و حزب اسلامی متعهد شد از افراطیان فاصله گرفته، به قانون اساسی افغانستان وفادار بماند و علیه حکومت مرکزی اقدام نکند. در ۳ فوریه2017 نیز تحریم های بین المللی علیه حکمتیار رفع شدند. اما اهمیت بازگشت وی در این است که حکمتیار که یک چهره سیاسی پشتون تاثیر گذار و بانفوذ است که مدتی به حاشیه رانده شده بود و اکنون دوباره به نزاع سیاسی بازگشته اگر چه پیش بینی نمی شود اهمیت چندانی برای پیشبرد روند صلح داشته باشد. به باور "اندرو وایدر"، نایب رئیس برنامه آسیا در موسسه صلح آمریکا، چشم انداز بازگشت حکمتیار موجب شده تا حزب از هم گسیخته جمعیت اسلامی تلاش کند صفوف خود را به منظور رقابت بهتر، متحد کند. گرچه این باور وایدر تا اندازه ای درست است اما باید دید پتانسیل بالقوه و بالفعل خود حکمتیار و حزبش تا چه اندازه توان اتحاد آن هم در چنین اوضاع نابسامان افغانستان خواهد داشت؟ حکمتیار در دهه 1980 به نبرد با شوروی پرداخت و سپس با عقب نشینی نیروهای شوروی، در جنگ داخلی افغانستان با نیروهای ائتلاف شمال که عبدالله عبدالله یکی از چهره های اصلی آن بود، به نبرد پرداخت. وی در زمانی که طالبان در سال 1996 قدرت را به دست گرفتند، بیرون رانده شد اما پس از حمله آمریکا به افغانستان بازگشت و متعهد طالبان شد تا در برابر اشغال نیروهای خارجی مقاومت کند. البته اکنون هیچ کس انتظار ندارد بازگشت حکمتیار به جنگ 15 ساله با طالبان پایان دهد. طالبانی که بخش های گسترده ای از قلمرو روستایی در جنوب و شرق افغانستان را تحت تصرف و کنترل خود دارد. تحلیل دقیق تر شرایط و تاثیرات حضور و بازگشت گلبدین حکمتیار به افغانستان را بر وضعیت این کشور و حزب اسلامی با دکتر عبدالمحمد طاهری، کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا، تحلیلگر حوزه افغانستان و پاکستان و اولین مستشار و رایزن فرهنگی ایران در وزارت معارف افغانستان در میان گذاشتیم که در ادامه می خوانید:
بعد از 16 سال جنگ و زندگی مخفیانه گلبدین حکمتیار دوشنبه 26 آوریل، وارد افغانستان شد. از دید شما بازگشت حکمتیار به افغانستان چه تاثیری بر دولت کابل و شرایط داخلی افغانستان دارد و از آن سو چه تاثیری بر "حزب اسلامی حکمتیار" خواهد گذاشت؟
ببینید جریان، موضع و جایگاه آقای گلبدین حکمتیار از همان دوران پیوستن به نیروی مجاهدین آقای برهان الدین ربانی و حتی قبل تر از آن به گونه ای بوده است که همیشه در تحلیل ها او را یک انسان اسلحه به دست معرفی کرده و از همان ابتدا جزء اندیشه های بسیار تندرو افغانستان بوده است. به همین دلیل بعد از فروپاشی حکومت مجاهدین و به قدرت رسیدن طالبان و از سوی دیگر حضور آمریکایی ها، آقای حکمتیار از جریان اصلی انشقاق پیدا کرد و به واسطه تندروی که داشت به دامان طالبان رفت. او چند صباحی با طالبان بود و در راستای گفته های شما بیش از دو دهه زندگی مخفی و جنگ، به یکی از عوامل تشدید کننده نابسامانی های افغانستان تبدیل شد. اما به هر شکل حکمتیار در میان تمام فرماندهانی که در افغانستان دست به سلاح بردند تقریبا فرمانده باسوادتری نسبت به سایر فرماندهان، هم جهادی و هم طالبان بود، بنابراین دولت مرکزی افغانستان از همان زمان حامد کرزی طرح مذاکره با حکمتیار را کلید زد و با ارتباطاتی که توانست برقرار کند طی چند سال مذاکره بالاخره این طرح سیاسی به نتیجه رسید و نهایتا هم موجب حضور آقای حکمتیار در کابل و کاخ ریاست جمهوری شد. اما به عقیده من نکته ای که در این میان نباید فراموش کرد این است که حزب اسلامی حکمتیار دیگر اکنون یک دست نیست چرا که بخشی از بدنه این حزب از آن جدا شده و هنوز در جریانات تندرو طالبان حضور دارند. اما از دیگر سو شرایطی که اکنون در افغانستان در جریان است سبب شده تا این مسئله (بازگشت حکمتیار) چندان در بهبود شرایط نابسامان امروز افغانستان تاثیرگذار نباشد، چرا که اگر شما فقط به شرایط یک سال اخیر افغانستان نگاه کنید، لحظه به لحظه هجوم طالبان همراه با شکل گیری مجدد القاعده و حضور فعال داعش یا سایر گروه های افراطی دیگر که در پی ناکامی در خاک عراق و سوریه به دنبال مامن جدیدی هستند، شرایط این کشور را بسیار پیچیده و در عین حال اسف بار کرده است. لذا حضور و بازگشت حکمتیار چندان تاثیری بر شرایط امروز افغانستان ندارد و نمی تواند آرامشی را به این کشور بازگرداند. بنابراین فعالیت داعشی ها، القاعده و طالبان از یک سو و از سوی دیگر، سرمایه گذاری پاکستان و عربستان سعودی برای دستیابی به اهداف خود و مضاف بر آن هجمه های بسیار زیاد و بی سابقه از سوی گروه های تندرو و رادیکال به دولت کابل به گونه ای که هم اکنون هم دولت مرکزی افغانستان در بخش هایی از این کشور قدرت و اقتدار خود را نتوانسته استقرار دهد و در سایه آن نتوانسته هیمنه خود را بر این گروه های رادیکال هم داشته باشد، سبب شده است تا خوشبینی چندانی در تغییر معادلات اساسی افغانستان به واسطه بازگشت حکمتیار به وجود نیاید،اگر چه این امر خود یک گام رو به جلو محسوب می شود و بخشی از نیروهای معارض زاویه شان را با دولت مرکزی از میان می برند اما مشکل اساسی اینجاست که گروه های معارضی که امروز مبارزه مسلحانه را با دولت مرکزی پیش گرفته اند گروه هایی هستند که هم از نظر فکری بسیار واپس گرا هستند و هم از نظر پراتیک و عملی نیروهای قسم خورده برای نابودی دولت مرکزی کابل محسوب می شوند. ما در بسیاری از موارد شاهد بوده ایم که در برخی از ولایات افغانستان به ویژه در جنوب و جنوب شرق و حتی شمال این گرو ها هر لحظه که تصمیم گرفته اند در همان لحظه آن را عملیاتی کرده اند که نمونه بارز آن همین حادثه تروریستی مزار شریف است و نکته اینجا است. تاکنون در حوادث تروریستی این کشور سابقه نداشته است که ده نفر از نیروهای تروریستی با لباس پلیس وارد یک مکان نظامی شوند و حدود 200 پلیس را به گلوله ببندند. این حاکی از آن است که اقتدار دولت مرکزی افغانستان امروز سخت مورد لطمه قرار گرفته است و نمی تواند به نیروهای نظامی خود چندان تکیه و اکتفا کند. حادثه مزار شریف تنها یک مورد نیست. ما هر از گاهی مانند این اتفاقات تروریستی را شاهد هستیم و این نشان از این است که طالبان در میان نیروهای پلیس و اردوی ملی نفوذ پیدا کرده است. پس می بینید که شرایط امروز افغانستان چندان مثبت نیست و باز تکرار می کنم در سایه چنین شرایطی بازگشت و حضور حکمتیار یک گام روبه جلو است اما چندان تاثیرگذار و سرنوشت ساز نیست.
اما اگر بخواهیم شرایط را بدبینانه تر از این هم ببینیم باید تشتت آرای حکمتیار را هم مورد توجه قرار دهیم. حکمتیار در دورانی با نیروی مجاهدین همراه بوده و سپس با انشقاق حزب خود را تشکیل داده است. در دوره ای با طالبان همراه بوده و امروز نیروهای میانه روی طالبان را به صلح و دوستی و فعالیت های سیاسی دعوت می کند. این بی ثباتی آشکار را چگونه می توان تحلیل کرد؟ در سایه این بی ثباتی چه تضمینی وجود دارد که به همین طرح صلح با دولت آقای اشرف غنی احمد زی پایبند بماند؟   
من با رویکرد شما در سوال موافقم، اما بگذارید که من از یک جهت و بعد دیگر آن را مورد بررسی قرار دهم. ببینید آقای حکمتیار به جز حزب (حزب اسلامی حکمتیار) خود که در آن نفوذ دارد در سایر گروه های معارض با دولت مرکزی افغانستان چندان نفوذ اساسی ندارد، یعنی شخصیت حکمتیار یک شخصیت کاریزماتیکی نیست که بتوان سایر گروه ها را حول آن گرد آورد و روی آن (شخصیت حکمتیار) قسم خورد.  از سوی دیگر نکته بسیار مهم این است که خود آقای حکمتیار اکنون از سوی نیروهای تندرو مورد تهدید جدی است و با حضور در کابل احتمال ترور آقای حکمتیار هم از سوی این گروه ها بیشتر و جدی تر شده است. اما همان طور که گفتم دولت مرکزی از زمان آقای کرزی، حزب حکمتیار جزء نیروهای معارض و شاید بتوان گفت تنها حزبی بود که توانستند با آنها ارتباط برقرار کنند. مسئله اینجاست که خود آقای حکمتیار هم بدنبال قدرت است چرا که همیشه او سودای قدرت را داشته و این زندگی جنگ سالارانه او گواه این مسئله است اما از آنجایی که نیروهای او در نبردهای فرسایشی چند ساله رو به افول و اضمحلال بوده ایشان در یک حرکت حساب شده در این شرایط نابه سامان افغانستان در پی یک جایگاه مناسب برای خود است یا حداقل به دنبال یک محیط و پایگاه ایمن برای خود است که بتواند چند صباح آخر عمر خود را در آنجا بگذراند. بنابراین اگر حکمتیار بدنبال بر هم زدن طرح سازش هم باشد، با توجه به مطالبی که گفتم ایشان در جایگاهی نیست که بتواند دست به چنین کاری بزند. یعنی حکمتیار در موضعی نیست که بتواند سایر نیروهای معارض را که در حال مبارزه با دولت مرکزی هستند آرام کند و به آنها خط دهی داشته باشد. همچنین باید گفت اکنون نیروهای طالبان در تقابل صریح با آقای حکمتیار هستند.
اما خود حکمتیار را چگونه می توان تحلیل کرد؟ با توجه به اقتضائات گلبدین حکمتیار (تشتت آرا) پایبندی خود او فارغ از تاثیرگذاری یا عدم تاثیرگذاری بر سایر گروه ها در پایبندی به معاهده سازش چگونه است؟
ببینید گلبدین حکمتیار تا زمانی که به خود کابل و کاخ ریاست جمهوری وارد نمی شد، بله این امکان وجود داشت. اما اکنون که در کابل و میان نیروهای دولت استقرار یافته بعید است دست به چنین اقداماتی بزند، مگر این که وضعیت امنیتی و همچنین وضعیت دولت مرکزی بدتر از دولت قبل شود که آن وقت بتواند در بستر این ناامنی و عدم ثبات دولت، دوباره دست به اقدامات ناسازش کارانه بزند و در مقابل دولت قد علم کند، ولی عرض کردم مهمتر از این مسئله این است که حکمتیار در معادله ای که صلح را به افغانستان باز گرداند چندان جایگاه پررنگی ندارد، چون که بخشی از بدنه حزب به نیروهای رادیکال طالبان پیوسته و بخش دیگری از این حزب وارد معاهده صلح شده است. پس همه حزب حکمتیار در این طرح سازش حضور ندارند، از سوی دیگر از همان زمانی که این طرح در دولت آقای کرزی کلید خورد، آقای حکمتیار حتی آن امنیت گذشته دیگر برای خود متصور نبود و دلیل آن هم چنانی که عرض کردم، تهدید به ترور او از سوی گروه های تروریستی به واسطه پذیرش چنین مسئله ای است پس در واقع حضور آقای حکمتیار در این طرح سازش به نحوی نجات شخصیت خود او است.
پس با وجود چنین شرایطی آیا امکان تکرار سناریوی 30 سپتامبر 2011 ترور برهان الدین ربانی از سوی جریان تندروی حقانی وجود دارد (هرچند که از سوی این گروه رد شد)؟ چرا که علاوه بر طالبانی که شما مطرح کردید، حزب حقانی هم او را مکرر و با لحن شدیدی مورد تهدید قرار داده است؟
بله احتمال تکرار سناریوی ترور برهان الدین ربانی بسیار محتمل است، ضمن این که برهان الدین ربانی سال ها بود که از بدنه آن جریان جدا شده بود و در جریان دولت مرکزی حل شده بود اما حرکت حکمتیار بیشتر به یک خیانت به این گروه های تندرو مانند جریان حقانی شبیه است، چرا که حکمتیار با دولت مرکزی سازش کرده و این در حالی است که این جریانات تندرو اساسا با موجودیت دولت مرکزی افغانستان مخالف بوده و هرگز آن را به رسمیت نشناخته اند و هیچ گاه به موجودیت دولت کابل باور نداشتند. بنابراین تهدیدات ترور آقای حکمتیار از سوی این گروه ها بسیار پررنگتر از ترور آقای ربانی است و البته این احتمال بستگی به این دارد که ایشان چقدر در ایجاد صلح در افغانستان نقش سازنده و مفید داشته باشد.    
اما به خود حزب اسلامی حکمتیار فارغ از بدنه ای که به جریانات تندروی طالبان پیوسته نگاه کنیم، بخش دیگر این حزب هم در رویکردی کاملا متفاوت و حتی متقابل در یک قالب سیاسی وارد بدنه دولت شده است. از خود عبدالهادی ارغندیوال که در انتخابات سال 2008 از عبدالله عبدالله حمایت کرد، محمد خان که اکنون معاون اول رئیس اجرایی دولت مرکزی افغانستان، آقای عبدالله عبدالله است و برخی دیگر هم تحت عنوان حزب "اتحاد شورای اسلامی" در انتخابات سال 2014 از اشرف غنی احمد زی حمایت کردند. آیا این ساختار سیاسی جدا شده از حزب حکمتیار پس از بازگشت او به عرصه افغانستان، باز به حکمتیار وفادار هستند؟
تمام افراد و جریاناتی که شما نام بردید و همگی هم از حزب آقای حکمتیار جدا شده اند اکنون هیچ اعتقادی به او ندارند و هیچ گاه نمی توانند دوباره او را پذیرا باشند چرا که اکنون خود آنها در قالب حکومت و قدرت قرار گرفته اند، بنابراین حکمتیار بر این جریان هم همچون بخش جدا شده تندرویی که به طالبان پیوسته، نفوذی ندارد، لذا جریانات جدا شده از حکمتیار همچنانی که قبلا هم گفتم دیگر یک جریان یک دستی نیست که اکنون با حضور و بازگشت آقای حکمتیار در یک راستا به هم پیوند و گره بخورند تا هم بتوانند به عنوان یک قدرت واقعی در مرکز ثقل دولت و حکومت ایفای نقش کنند. او حتی نمی تواند با نمایش و شعار سایر گروه ها را با خود همراه کند یا حداقل آنان را تعدیل کند، اصلا چنین شرایطی در صحنه سیاسی افغانستان برای حزب و خود شخصیت حکمتیار وجود ندارد.
پس با این تفاسیر و نکات مطرح شده آیا واقعا در آینده سیاسی گلبدین حکمتیار جذب و به کارگیری  در دولت و حکومت مرکزی افغانستان وجود دارد؟ آیا اساسا این احتمال وجود دارد که در انتخابات آینده پارلمانی و ریاست جمهوری شرکت کند؟ آیا در عدم روی دادن چنین مسئله ای و نپذیرفتن در قالب حاکمیت، حکمتیار به انزوای سیاسی کشیده می شود؟
تصورم این است که دولت مرکزی آقای حکمتیار را برای خود حفظ خواهد کرد تا بتواند بخشی از معرضان هر چند کوچک را تعدیل کند، هر چند که خود آقای حکمتیار هم از پذیرفته شدن و ورود به حاکمیت چندان بدش نمی آید، اما در آن وضعیت، شرایط برای او شرایط یک "میدان مین" خواهد بود. یعنی اگر حکمتیار در ملاء عام برای نقش آفرینی در قدرت حضور پیدا کند، تهدید ترور او که قبلا هم به آن اشاره کردیم بسیار پررنگتر از قبل خواهد شد. بنابراین از هر دو منظر (دولت مرکزی و نیروهای تندرو) حکمتیار یک مهره سوخته است و نمی تواند نقش چندان مهمی را نه برای دولت و نه برای جریانات تندرو ایفا کند.
اما مضاف بر این مسائل، برخورد کشورها و سازمان های بین المللی هم یک برخورد دوگانه بود از نماینده سازمان ملل در افغانستان یوناما (UNAMA) که در برخی از اظهارات مانند بیانیه دوم مه از طرح سازش و بازگشت آقای حکمتیار ابراز خوشحالی و امیدواری کرده اما از سوی دیگر این سازمان در کنار شورای حقوق بشر در موازات این اظهار نظر تقاضای رسیدگی به جنایات جنگی گلبدین حکمتیار را داشتند و معتقدند او به قدری در کشتار مردم کابل نقش داشته است که او را "قصاب کابل" نامیده اند، اما شما این برخورد دوگانه را چگونه تحلیل می کنید؟
این مسئله ای که شما مطرح کردید در مورد آقای حکمتیار بسیار جدی است. کسانی که به عنوان تمدید کننده در طرح سازش نقش دارند چندان به حکمتیار باور ندارند و از آن سو به او اعتمادی هم ندارند. در این رابطه نکته ای که باید بگویم این است که در این خصوص دو دیدگاه کلی وجود دارد. دیدگاه اول معتقد است که گلبدین حکمتیار باید بخاطر ارتکاب جنایات جنگی در دادگاه های بین المللی محاکمه شود و دیدگاه دوم که یک دیدگاه سیاسی است تمایل دارد گلبدین حکمتیار را برای در اختیار گرفتن و تعدیل بخشی از نیروهای معارض در اختیار داشته باشد، اما در مجموعه دیدگاه دوم هم اعتمادی به حکمتیار ندارد.
اما در این میان یک نکته متناقض وجود دارد، همان طور که حزب اسلامی حکمتیار حدود 80 درصد حمایت های مالی از کشورهایی مانند آمریکا را در زمان مبارزه با حکومت استعماری شوروی سابق به خود اختصاص داد، امروز هم اتحادیه اروپا در یک اعلام موضع رسمی به حمایت مالی از گلبدین حکمتیار بعد از رسیدن به سازش پرداخته است. در اولین فقره از حمایت مالی خود مبلغی بین 2 تا 5 میلیون دلار را به ایشان اختصاص داده است هر چند که "فرانز مایکل میلبن"، نماینده ارشد اتحادیه اروپا در افغانستان اعلام کرده که حکمتیار به صورت مستقیم و شخصی حق دخالت در این پول را ندارد، شما این گونه رفتارها را چگونه بررسی می کنید؟
 من بعید می دانم که نیروهای خارجی و بین المللی حمایت های مطرح شده را عملی کنند. آنها بیش از شعار پیش نخواهند رفت چون این بازیگران به اهداف خود در سایه طرح سازش دسترسی یافته و همچنین عدم اعتماد و اعتقاد به حکمتیار و حزبش و از همه مهمتر عدم وزن لازمه حزب و خود شخص حکمتیار در بازیگردانی صحنه افغانستان سبب شده تا عرصه بین الملل وقع چندانی به او ننهد، لذا جامعه بین الملل لزومی نمی بیند که روی او سرمایه گذاری کند. پروسه صلح به دنبال این بود که بخشی از بدنه گروه های معارض را جدا کند و تنها گروهی که توانستند این برنامه را بر رویش پیاده کنند گروه حکمتیار بوده است. او به دلیل این که از بدنه خارج شده و مضافا به دلیل محبوبیتی که ندارد موجب خواهد شد که در صحنه سیاسی افغانستان به نیرویی منفعل تبدیل شود. مگر این که تهدیدات طالبان به اندازه ای جدی شود که برای بهبود اوضاع دولت سراغ او را بگیرد.
با تمام نکاتی که شما در طول مصاحبه فرمودید سوالی که اینجا پیش می آید این است که چرا دولت مرکزی کابل از زمان حامد کرزی تا به اکنون انرژی و هزینه زیادی را برای این طرح سازش و پیوستن حکمتیار صرف کرده اند در حالی که با توجه به شرایط مطرح شده در طول گفتگو، حکمتیار مهره چندان مهم و وزن داری در صحنه گردانی مسائل افغانستان نیست؟
این سئوال مهم شما درست است، آقای کرزی اعتقاد داشت برخی از گروه های معارض، نه همه آنها "برادران مخالف" ما هستند، حکمتیار را هم با همین دید به عنوان یک برادر پذیرفتند. در راستای مذاکرات، مخالفت ها را تعدیل بخشیدند اما این دید مخصوص و مختص به برهه ای از دولت کرزی بود. زمانی که حکمتیار در دامان دولت کابل قرار گرفت آن قدر معادلات بعد از این مسئله، تغییرات رادیکالی پیدا کرد که خود کرزی در آن زمان هم به ستوه آمد و کار به جایی رسید که خود کرزی بطور رسمی اعلام کرد که گروه های مسلح "طالب" دیگر برادران مخالف نیستند بلکه دشمنان قسم خورده افغانستان هستند. ببینید اکنون معادلات در افغانستان فرق کرده است الآن دیگر زمان شش سال پیش طرح صلح کرزی نیست. جریان تحولاتی که در افغانستان اتفاق افتاده امروز کاملا متفاوت است. من قبلا هم گفتم امروز گروه های تندرو به جایی رسیده اند که هر از گاهی منطقه و شهری را اشغال می کنند، این یعنی این که دولت نسبت به 4 سال پیش بسیار متزلزل تر شده است، بنابراین در چنین شرایطی، آن دیدگاهی که به صلح و سازش با حکمتیار نظر داشت و پیش رفت با دیدگاه های استراتژیک داخلی، منطقه ای و بین المللی بسیار متفاوت است، باز تکرار می کنم حکمتیار نه در معادله صلح با سایر گروه های معارض و نه حتی در موازنه تمام افراد و اعضای خود می تواند موثر باشد.
در این خصوص نقش روسیه را چگونه ارزیابی می کنید؟ از یک سو مسکو از به نتیجه رسیدن طرح سازش ابراز امیدواری و خشنودی کرده اما از سوی دیگر در مواردی مانند نسشت های سه جانبه امنیتی در خصوص افغانستان با حضور اسلام آباد، پکن و خود مسکو بدون دعوت از بازیگران مهم دیگر مانند تهران، واشنگتن و حتی خود افغانستان که موجب اعتراض شدید دولتمردان کابل شد، در جهتی کاملا متفاوت و در عین حال متشتت عمل می کند. علاوه بر این، بارها از سوی واشنگتن، مسکو متهم به هدایت تروریسم در افغانستان شده است. با توجه به این شرایط داستان امروز نابه سامانی های افغانستان، داستان نبرد ابرقدرت های جهان است یا این مسئله حاصل اختلافات درونی افغانستان است؟
جریان روس ها فقط به دنبال تقابل با آمریکایی ها است و لاغیر. روس ها بعد از ساقط کردن دولت طالبان حداقل 10 سال در افغانستان حضور نداشتند در طول این 10 سال از معادلات قدرت در افغانستان از واشنگتن عقب افتادند لذا برای جبران آن، ابتدا با حضور دیپلماتیک شروع کردند و بعد گرایش به سمت گروه های معارض پیدا کردند تا به دولت مرکزی افغانستان نشان دهند که هنوز روسیه یک پای قدرت است. از سوی دیگر مسکو با این رفتار به آمریکا نشان داد که هر لحظه اراده کند توان بازگشت به عرصه قدرت در افغانستان را دارد. در نتیجه اعتقاد من این است که این مسئله یک نبرد بین این دو ابر قدرت است لذا روس ها به دنبال ایجاد و بازگشت تمام یا بخشی از هیمنه سابق خود در این کشور هستند، البته نمی توانند چون سابق خیلی قدرتمند ظاهر شوند چرا که اگرچه آمریکایی ها در بخشی از خاورمیانه از روس ها عقب مانده اند اما در خصوص افغانستان حداقل به اندازه 10 سال جلو هستند. نکته مهمتر علی رغم این که روس ها افغانستان را در گذشته اشغال کرده اند و چندین سال در این کشور حاکم بوده اند اما به واسطه عملکرد شوروی سابق، مردم افغانستان هیچ نگرش مثبتی به آنها ندارند و به دلیل همین عدم پایگاه مردمی روس ها نمی توانند به صورت شفاف در عرصه سیاسی افغانستان عمل کنند، چون محبوبیتی ندارند و در طول حضورشان در افغانستان هیچ کار مثبتی را برای مردم این کشور انجام ندادند، اما در طرف مقابل اگرچه آمریکا در طول سالیان متوالی، جنگ ها و پایگاه های نظامی فراوانی را ایجاد کرده اما در این کشور و در برخی از نقاط  دست به عمران و آبادانی هایی هم زده است در حالی که در سراسر خاک افغانستان یک بنا که متعلق به روس ها باشد وجود ندارد، به این دلیل مسکو بعید است بتواند معادله قدرت را در افغانستان چندان تغییر دهد.
اما مسئله مهمی که در تحلیل شخصیت حکمتیار باید مورد توجه قرار گیرد این است که در برخی از تحلیل ها شرایط ناظر بر آن است که گلبدین حکمتیار می تواند جایگاه خالی برهان الدین ربانی را پر کند. رفتارهایی مانند همین دعوت اخیر حکمتیار از گروه های معارض میانه رو برای حضور در پروسه سیاسی و کنار گذاشتن سلاح دال بر درستی این تحلیل است، با توجه به چنین مسائلی، اولا آیا می توان جایگاه پدرگونه سیاسی برهان الدین ربانی را برای حکمتیار متصور بود؟ ثانیا آیا حکمتیار در سایه چنین رفتارهایی، گوشه چشم طمعی به پر کردن جایگاه ربانی در "لویی جرگه" دارد؟
خود آقای حکمتیار معتقد است می تواند پرکننده نقش ربانی در افغانستان باشد و در این راستا می تواند در میان رهبران لویی جرگه قرار گیرد و در قالب جایگاه معنوی به مقام ربانی دست یابد، اما حکمتیار هم از نظر شخصیتی و هم از نظر عملکردی تفاوت بسیار زیادی را با برهان الدین ربانی دارد. آقای ربانی در دورانی در مقابل شوروی سابق برای افغانستان جنگید اما حکمتیار در برابر دولت مجاهدین جنگید و باید گفت که وجهه حضور در حکومت مجاهدین بسیار مهم است امروز کسانی چون حامد کرزی و عبدالله عبدالله خود از فرماندهان مجاهدین بوده اند و امروز در راس قدرت قرار داشته و دارند لذا هیچ شباهتی بین ربانی و حکمتیار وجود ندارد و اتفاقا نقطه مقابل یکدیگر هستند. در همین راستا این را هم بگویم که حکمتیار از بدنه گروه های مسلحی که 10 سال با حکومت مرکزی جنگیده اند، جدا شده و در معاهده سازش و صلح به دولت پیوسته است اما آقای ربانی از ابتدای دولت جدیدی که در زمان کرزی شکل گرفته، حضور داشت، حضوری که هم خودش و هم پسرش را در جایگاه وزیر امور خارجه در معادله قدرت افغانستان قرار داد و همین قدرت سبب شد تا به عنوان پدر معنوی افغانستان و رهبر لویی جرگه در تمامی جریانات و اتفاقات همواره در پی تقویت دولت کرزی باشد و از آن سو هم به گروه های دیگر همسو با دولت مرکزی افغانستان یاری رساند. اما تنها تشابه این دو شخصیت این است که هر دو از دل اندیشه های "الازهر" بیرون آمده اند ولی ربانی بعدا در مبارزه با روس ها قرار گرفت و تا آخرین لحظه زندگیش بر همین اندیشه باقی ماند اما حکمتیار در یک رویه متفاوت، هزینه های فراوانی را برای افغانستان به جا گذاشت.
به بعد دیگری از مسئله حکمتیار بپردازیم. حکمتیار در برهه ای از زندگی جنگ افروزانه به تهران گریخت و مدتی را در ایران سپری کرد اما پس از گذشت این زمان اکنون حکمتیار در اظهارنظراتی علیه ایران، اتهامات گوناگون و واهی را متوجه تهران کرد. با چنین پیشینه و حضور دوباره در دولت افغانستان، آیا در آینده حکمتیار به افزایش زاویه با تهران می اندیشد یا این که به دنبال ترمیم رابطه خود با تهران خواهد بود؟
ببینید حکمتیار به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و دستگاه دیپلماسی کشور ما این مطلب را بخوبی درک کرده است چراکه حکمتیار به راحتی می تواند تغییر موضعی عجیب داشته باشد. من بر این باورم حکمتیار هر جایگاه و پایگاهی داشته باشد، مطمئنا دوست ایران نخواهد بود.
پس با این تفاسیر این تحلیل را می توان درست دانست که با برگشت حکمتیار و حضور در صحنه افغانستان احتمال گسترش تروریسم و کشیده شدن آن به مرزهای شرقی کشور وجود دارد؟
از سوی حکمتیار چنین مسئله و تهدیدی وجود ندارد چون هیچ پتانسیلی را برای انجام این کار ندارد اما گروه هایی شبیه به اندیشه های حکمتیار وجود دارند که خواهان کشیده شدن تروریسم به مرزهای ایران هستند اگر چه این مسئله هم از سوی آنان محقق نخواهد شد.
اما بعد دیگر شخصیت حکمتیار تنفر بیش از اندازه او از رسانه ها است. در همین سخنرانی های اخیر او رسانه ها را یاران شیطان، شریر و لعین دانست، دلیل چنین موضع تند او در مقابل رسانه ها چیست؟
به دلیل همان اندیشه افراطی طالبان که در تفکرات حکمتیار هم موج می زند. به همین خاطر است که من معتقدم حکمتیار جایگاهی در جامعه افغانستان ندارد و اینکه من می گویم حکمتیار هیچ وجهه و جایگاهی ندارد ناظر بر این است که کسی که به پروسه صلح می پیوندد نمی تواند نقش رسانه ها را نادیده بگیرد و انکار کند. وقتی می گویم حکمتیار قابل اعتماد نیست به همین دلیل است چون وقتی پای در عرصه معامله و مذاکره می گذارد رسانه ها بدون شک هر دو سر یا چند سر طرح سازش و صلح، مواضع آنها، چیزهایی که گرفته اند، چیزهایی که داده اند، محور مذاکرات، اظهارنظرهای طرفین و ... را به خوبی روشن می کنند. به همین دلیل است که حکمتیار رسانه ها را ابزار شیطان می نامد، چون که دست او در مقابل افکار عمومی رو می شود.
در اخر، آینده افغانستان و خود شخص گلبدین حکمتیار با بازگشت به این کشور چه سمت و سویی پیدا می کند؟
من متاسفم که این را می گویم اما به آینده افغانستان خوشبین نیستم مگر اینکه دو قدرت مسئله خود را در افغانستان به سامان برسانند، یعنی دو کشور پاکستان و عربستان. با کم رنگ شدن مسئله پاکستان و حل مناقشات مرزی با افغانستان، دخالت های اسلام آباد از بین می رود. مساله بعد عربستان است که به هیچ عنوان تمایل ندارد اقتدار مذهبی خود را در افغانستان از دست بدهد. ریاض به این منظور دست به دو اقدام در افغانستان زده اول این که اقدام به تجهیز و حمایت از گروه های رادیکال و تکفیری پرداخته و دوم ریاض کارهای اعمالی را مانند احداث مراکز علمی برای تنویر این تفکرات رادیکال انجام داده است.  اگر این دو کشور مسئله خود را با دولت مرکزی افغانستان حل کنند نابسامانی های اکنون افغانستان تا حد چشمگیری کاخش خواهد یافت. دومین مسئله رقابت بین ابر قدرت ها است که اگر این رقابت در افغانستان از میان برود می توان آینده روشن را برای این کشور متصور شد، اما در حال حاضر من آینده این کشور را چندان روشن نمی بینم چرا که این مسائلی که مطرح گردم امروز گویا سامانی نخواهد پذیرفت.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین