آفتابنیوز : اگر چه رئیس جمهور امریکا پس از حملات 11 سپتامبر خطاب به مردم کشورش گفت که برای یک جنگ طولانی آماده باشند اما شاید این ایده به اندازه ای که امروز« تئوریزه» شده است، نبود.
در آن روزها که امریکاییان در وحشت نا امنی به سر می بردند و رئیس جمهور تازه بر سرکار آمده شان در حس انتقام از فاجعه رویداده بود؛ اما اینک فضا و حتی احساسات آن روزها در میان نیست. امریکا اینک به تلافی دو برج فرو ریخته خود دو کشور را در هم ریخته و به طبع در لابلای گرفتاری های آن دست و پنجه نرم می کند. امریکائیان دیگر تمایلی به جنگ برای انتقام جویی ندارند و پنتاگون نیز خسته تر از گذشته به نظر می رسد. از این رو« جنگ طولانی» که جرج بوش از آن نام می برد نمی تواند « جنگ» با معنای عام آن باشد. « جنگ طولانی» اینک مسیری است که جامعه دیپلماسی امریکا برای مقابله با « بنیاد گرایی» انتخاب کرده است.
این تقریبا شبیه همان راهی است که در طی جنگ سرد ملی شد اما با مختصات جدید. از این روست که لحن مقامات امریکایی با دوران قبل از جنگ عراق و با خصوص افغانستان تغییرات فراوانی کرده است.
از اظهارات تند و آتشین رامسفلد دیگر خبر نیست، رایس که زمانی« ملکه جنگ» لقب گرفته بود اینک اگر چه جدی است اما مهربان تر از گذشته به نظر می رسد و جرج بوش نیز اگر چه همواره تاکید می کند که گزینه نظامی بر روی میزش قرار دارد اما همواره اولویت دیپلماسی را از یاد نمی برد. این سخنان قطعا به این معنا نیست که گزینه های نظامی برای امریکا در هر حالتی در اولویت نیست اما انتخاب این گزینه دیگر برای نابودی ایدئولوژی مورد استفاده قرار نخواهد گرفت. اگر زمانی برای مبارزه با افراط گرایی های « بن لادن» یا « ملامحمد عمر» زبان اسلحه به کار رفت و پس از آن صدام حسین قربانی شد اینک دکترین« جنگ طولانی» در دستور کار قرار دارد.
بي گمان برای باز شدن بیشتر ابعاد این دکترین باید کمی بیشتر انتظار کشید.