کد خبر: ۴۵۱۸۹۷
تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۵۲
5 ساعت بیم و امید در بهارستان

روایت 5 ساعت حبس با 7 نفر در طبقه ۴ مجلس، کنار داعش/ رگبار به در می‌بستند/خانمی می‌خواست خودش را به بیرون پرت‌ کند

لحظه‌ای که از اتاق بیرون آمدم برایم قابل باور نبود. این که ما انقدر ترس و واهمه داشتیم به این خاطر بود که تا به حال چنین چیزی را تجربه نکرده بودیم و همیشه در امنیت کامل در کشور زندگی می‌کردیم.
آفتاب‌‌نیوز :
5 ساعت حبس در یک اتاق در کنار تروریست های داعش، پشت دری که هر از گاه صدای پای فردی می‌آید، لگدی به در می‌زند و رگبار را به پیکره در می‌کشد. صدای تیر مدام به گوش می‌رسد و چند کلمه‌ای نامفهوم که میان افراد رد و بدل می‌شود. 

به گزارش آفتاب‌نیوز؛ تنها یک «در» میان مرگ و زندگی فاصله است که اگر گشوده شود همه چیز تمام است، زندگی، خانواده، همسر، فرزند و ... . خاطرات مثل یک فیلم روی پرده ذهن نمایان می‌شود و به یاد می‌آوری که امروز را مثل همیشه آغاز کرده‌ای: دفتر، ارباب رجوع، همکاران و بعد خانه. اما صدای رگباری که حتی اولش فکرش را هم نمی‌کردی آنقدرها مهم باشد همه چیز را عوض کرد. «5 ساعت حبس در یک اتاق در کنار داعش»

سیدامیرعباس هاشمی، مشاور و مسئول دفتر جواد

کاظم نسب، نماینده اهواز یکی از 8 نفر محبوس شده در اتاقی در طبقه چهارم ساختمان مجلس است، ساختمانی که روز چهارشنبه ساعت 10 به رگبار مهاجمان داعشی بسته شد. محبوس شدن در اتاقی چند متری با 8 نفر که یکی از آنها زنی باردار باشد که هر از گاه می‌خواهد خود را به بیرون پرت کند از ابتدا تا انتها وحشت است، حتی اگر یک خوزستانی باشی که جنگ را با پوست و گوشتت لمس کرده باشی. هاشمی اهل خوزستان و فرزند شهید است. خودش می‌گوید که چنین حوادثی را لمس کرده‌ اما از لحظه‌ای که در اتاق محبوس شده در خبرها خوانده است که داعش مسئولیت حمله به مجلس را پذیرفته، ترس را لمس کرده و خودش را برای احتمال 99 درصدی مرگ آماده کرده است. 

روایت 5 ساعت حبس با 7 نفر در یک اتاق در کنار 

تروریست های داعش را از زبان او می‌خوانید: 

آقای هاشمی برایمان از لحظه حبس شدن در اتاق بگویید. چه شد که در اتاق حبس شدید؟ از قبل خبردار شدید که باید از دست داعش به اتاق پناه ببرید؟ 

دفتر ما و آقای تاجگردون در طبقه چهارم روبه‌روی یکدیگر است. خانم معتمدی که همراه ما در اتاق بودند مسئول دفتر آقای تاجگردون هستند. از همان اول تیر اندازی که همکار پاسدارمان را در طبقه اول شهید کردند و پیش‌تر از اینکه تروریست‌ها به طبقه چهارم برسند، کارکنان حفاظت و حراست سریع اطلاع دادند که وضعیت امنیتی است، به اتاق‌ها بروید و درها را قفل کنید. ما به اتاق‌ رفتیم و درها را قفل کردیم ولی فکر نمی‌کردیم که حادثه تروریستی باشد. فکر می‌کردیم که فردی با نماینده یا مسئولی خصومت شخصی داشته و برای انتقام گیری آمده است. 

در دفتر 8 نفر بودیم. دفتر ما به خاطر اینکه دو اتاق تو در تو دارد بهترین جا برای پناه گرفتن بود در حالی که سایر اتاق‌ها این طور نیست. ما درها را قفل کردیم و بعد از اینکه دیدیم حجم تیراندازی‌ها بسیار زیاد است همراه دیگران فایل‌ها، کمد، میز و هر چه که بود را پشت در ورودی و پشت در اتاق گذاشتیم. 

در مدتی که در اتاق بودید چه بر شما گذشت؟ تروریست‌ها چه می‌کردند؟ آیا صحبت‌هایشان را می‌شنیدید؟ 

نزدیک به5 ساعت از 10 تا 3 در این اتاق حبس بودیم و صدای تیر اندازی را می‌شنیدیم. تروریست‌ها مرتب به در لگد می‌زدند و درها را به رگبار می‌بستند که درها را باز کنند. چون اتاق ما انتهای راهرو بود و به سازمان مدیریت و محلی که مردم و نیروهای سپاه کمین کرده بودند مشرف بود، بهترین جا برای پناه گرفتنشان بود و به همین خاطر مدام برای ورود به اتاق تلاش می‌کردند. آن لحظات قابل وصف نیست. ما حتی صدای پایشان را هم می‌شنیدیم. حرف نمی‌زدند، خیلی به ندرت چند کلمه‌ای بینشان رد و بدل می‌شد که فارسی یا عربی بودنش برای ما قابل تشخیص نبود. 

آیا امیدی به زنده بیرون آمدن از اتاق داشتید؟ شنیده‌ایم که خانمی باردار هم در اتاق بودند.

ما نا امید بودیم و منتظر یک معجزه که از اتاق سالم بیرون بیاییم. خانم معتمدی که باردار هم بود خیلی بی‌تابی می‌کرد، هم برای خانواده و هم برای بچه‌ کوچکش که مدرسه بود. چندین بار خواست که از پنجره خود را به بیرون پرت کند که ما منصرفش کردیم. بیشتر نگرانی ما به خاطر او بود. چندین بار از هوش رفت و فشارش افتاد. به خاطر همین چندین بار از آقای تاجگردون خواستیم که به وسیله نردبان آتش‌نشانی او را به بیرون منتقل کنیم که نیروهای امنیتی جلسه‌ای تشکیل دادند و به ما اطلاع دادند که این کار به مصلحت نیست. واقعا حال بدی داشت و حالا هم به خاطر وضعیت روحیش در بیمارستان بستری است. 

نیروهای امنیتی چطور از حضور شما در اتاق آگاه شدند؟ شنیده‌ایم که با نیروهای امنیتی در ارتباط بودید. 

تقریبا نیروهای سپاه پای پنجره اتاق ما، پشت نرده‌ها بودند و نیروهای تک تیرانداز سپاه و نیروی انتظامی روبه‌روی پنجره ما و در ساختمان دبیرخانه مجلس کمین کرده بودند و ما می‌ترسیدیم که به جای تروریست‌ها به ما شلیک کنند. کتاب قطوری در قفسه کتاب‌ها به چشمم خورد. آن را برداشتم و روی آن نوشتم که ما 8 نفریم که در اتاق گیر افتاده‌ایم و یک خانم باردار هم همراه ماست. شماره تلفنم را زیرش نوشتم و از بالا برایشان پرتاب کردم. همین کار باعث شد آنها مرتب با من در تماس باشند، آن هم فقط از طریق پیامک. وقتی که نیروهای سپاه و امنیت وارد ساختمان شدند اطلاع دادند که نگران نباشید. در این میان دکتر تاجگردون، دکتر وکیلی و آقای کاظم نسب نیز با ما در ارتباط بودند و به ما اطمینان می‌دادند که زنده از اتاق بیرون خواهیم رفت. 

در اتاق چطور با هم صحبت می‌کردید؟ حال افراد دیگر در اتاق چطور بود؟ 

با هم با ایما و اشاره حرف می‌زدیم. کاری از دستمان بر نمی‌آمد جز دعا کردن. یکی نشسته نماز می‌خواند و دیگری زیر لب ذکر می‌گفت. 

از 8 نفری که در اتاق بودیم 6 نفر سردفتران و کادر اداری و 2 نفر هم ارباب رجوع میانمان بود. این 2 نفر خیلی بی‌تابی می‌کردند. ما می‌دانستیم که مجلس یک محیط امنیتی است و برای ما قابل لمس بود که ممکن است با این حوادث روبه‌رو شویم. این 2 نفر از ما می‌خواستند که با نماینده‌ها ارتباط برقرار کنیم و برای نجات و خروج از اتاق بیشتر به نیروهای امنیتی فشار بیاوریم. 

چطور از اتاق بیرون آمدید؟ 

هر چه نیروهای سپاه و امنیت به طبقات بالا نزدیک‌تر می‌شدند صدای تیراندازی بیشتر می‌شد. افکار مختلفی از ذهنمان می‌گذشت. احتمال می‌دادیم که تروریست‌ها در طبقه اول مواد منفجره کار گذاشته باشند و بخواهند که ساختمان را منفجر کنند. صدای انفجار را که شنیدیم ترس‌مان بیشتر شد. سقف کاذب اتاق ریخت، تاسیسات ترکید و اتاق پر از آب شد. کفش‌هایمان کاملا در آب بود. فکر کردیم که تروریست‌ها عمدا این کار را کرده‌اند تا با اتصال جریان برق به آب کف اتاق ما را بکشند، به همین خاطر روی میزها نشستیم تا زمانی که نیروهای سپاه پیام دادند که ما به طبقه سوم ساختمان رسیده‌ایم و بین طبقه سه و چهار درگیر هستیم. نگران نباشید. با ما درگیر هستند و کاری با شما ندارند. ما امیدوار شدیم. نزدیک ساعت 3 بعد از ظهر بود که رمزی را که قبل‌تر اعلام کرده بودند تا با اعلام آن در را باز کنیم گفتند و ما در کمال ناباوری در اتاق را باز کردیم. اولین صحنه روبه‌روی ما جسد خونین یکی از این تروریست‌ها بود که جلوی در اتاق ما افتاده بود. 

چند نفر در طبقه چهارم ساختمان بودند؟ از سرنوشت سایرین اطلاع دارید؟

اتاقی که در کنار اتاق ما قرار دارد، دفتر آقای کاتب عضو هیات رئیسه است چند نفر از همکاران در آن اتاق بودند. همان ابتدا با مشت زدن به دیوار از آنها خبر گرفتیم و آنها هم با مشت پاسخمان را دادند. می‌دانم که مسئول دفتر نماینده دزفول، پسر نماینده بهبهان و مسئول دفتر آقای کاتب در اتاق کناری ما بودند. 

در زمان حمله خبرهایی که در رسانه‌ها منتشر می‌شد حکایت از گروگان‌گیری برخی از کادر اداری مجلس داشت. آیا از آن با خبرید؟

ما از بیرون خبر نداشتیم ولی بعید می‌دانم که کسی را گروگان گرفته بودند. افرادی مثل شهید زارعی مسئول دفتر و شهید تقوی از اعضای دفتر نماینده مردم شاهین‌شهر، برخوار و میمه و شهید جعفرزاده مسئول آقای خادمی نماینده ایذه که در اتاق تنها بودند توسط تروریست‌ها به شهادت رسیدند. ما که تعدادمان زیاد بود فرصت و توان داشتیم که وسایل بیشتری را پشت در بگذاریم ولی آنهایی که تنها در اتاق بودند نتوانسته بودند جلوی در را ببندند. 

از کجا فهمیدید که مهاجمان داعشی هستند؟ دسترسی به اینترنت و فضای مجازی داشتید؟

در آن ابتدا نمی‌دانستیم که تروریست‌ها چند نفرند و چه اتفاقی در حال رخ دادن است. بعد از دقایقی که خبر حمله تروریستی را در کانال‌های تلگرامی و سایت‌های خبری دیدیم، فهمیدیم که چه اتفاقی افتاده است. خبرها از تعداد تروریست‌ها منتشر شد. 

تنها در فیلم‌ها این صحنه‌ها را دیده بودم ولی این بار به چشم خودم دیدم. اگر نیروهای از جان گذشته سپاه و نوپو نبودند قطعا زنده از آن اتاق بیرون نمی‌آمدیم. 

بعد از اینکه از اتاق بیرون آمدید چه حسی داشتید؟ 

خیلی از نمایندگان به ما گفتند که باید جشن تولد دوباره بگیرید. واقعا همین حس را دارم. لحظه‌ای که از اتاق بیرون آمدم برایم قابل باور نبود. این که ما انقدر ترس و واهمه داشتیم به این خاطر بود که تا به حال چنین چیزی را تجربه نکرده بودیم و همیشه در امنیت کامل در کشور زندگی می‌کردیم. از همه پاسداران و نیروهایی که ضامن امنیت ما هستند تشکر می‌کنم.

منبع: روزنامه ابتکار
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین