آفتابنیوز : با توجه به این واقعیتهاست که می توان تفاوت در رویکرد آمریکا نسبت به برنامه هسته ای کره شمالی و ایران را درک کرد. مقامات آمریکایی بارها تاکید کرده اند که هر نوع فعالیت هسته ای ایران می تواند به افزایش بی ثباتی در منطقه حساس خاورمیانه منجر شود. حادثه یازدهم سپتامبر و در پس آن حمله آمریکا به افغانستان و عراق از نظر استراتژیک چند نتیجه عمده به همراه داشت که بطور خلاصه می توان آنها را به صورت زیر مورد توجه قرار داد:
1- حادثه یازدهم سپتامبر به گروههای اسلامگرای غیر دولتی نسبت داده شد و مقابله با جنبشها و گروههای ضد آمریکایی در منطقه خاورمیانه و کل جهان اسلام در صدر سیاست خارجی آمریکا قرار گرفت.
2- این اجماع نظر در نظام تصمیم گیری آمریکا به وجود آمد که سیاست آمریکا در خاورمیانه مستلزم تغییر است، اگر چه در مورد شیوه تغییر اجماعی به وجود نیامد.
3- آمریکا کوشید خاورمیانه را به کانون بازدارندگی استراتژیک تبدیل کند. نتیجه این امر افزایش مجدد اهمیت امنیت نظامی در مقایسه با وجوه دیگر امنیت بود.
4- آمریکا تلاش کرد تروریسم را بزرگترین تهدید علیه امنیت بین الملل جلوه دهد.
5- آمریکا مثلث دولتهای محور شرارت، جنبشهای بنیادگرا و سلاحهای هسته ای را بزرگترین تهدید علیه امنیت آمریکا و حتی امنیت نظام بین الملل تعریف نمود و ادعا کرد دولتهای مخالف آمریکا درصدد انتقال فناوری هسته ای به جنبشهای بنیادگرای مخالف آمریکا می باشد.
6- آمریکا کوشید تهدیداتی را که متوجه این کشور است از طریق سازمان های بین المللی نظیر سازمان های ملل به عنوان تهدیدات جهانی تعریف کند.
7- حمله پیش دستانه و تغییر رژیمهای مخالف آمریکا در دستور کار هیات خارجی آمریکا قرار گرفت.
بنابراین در فضای جدیدی که مختصات آن ذکر شد، آمریکا با توسل به موضوع سلاحهای کشتار جمعی و خطر انتقال آنها به گروههای تروریستی از سوی صدام، درصدد توجیه حمله به این کشور برآمد و بوش با وجود انتقادات فراوان بارها اعلام کرد دنیای بدون صدام امن تر از دنیایی است که در آن صدام حکومت می کرد. عدم موفقیت آمریکا در یافتن سلاحهای کشتار جمعی در عراق نشان داد، رهبران این کشور اهداف وسیعتر و طولانی مدتی را پی گیری می کنند و مسئله سلاحهای کشتار جمعی پوششی است برای مشروع جلوه دادن این اهداف و منافع.