آفتابنیوز : آقاي نادري. خواهش مي كنم جايگاه خودتان را در مركز تحقيقاتي «جي پي ال» براي خوانندگان ما تشريح كنيد. من سرپرستي برنامه اكتشاف مريخ و مديريت پروژه اكتشافي خورشيد را برعهده دارم.
مسلماً برنامه مريخ برنامه اي طولاني و درازمدت است. اين برنامه در حال حاضر در چه مرحله اي است؟ برنامه مريخ مجموعه اي از پروژه هاي گوناگون است. ما قادريم هر 26 ماه يك سفينه به مريخ بفرستيم و از هر فرصتي براي اين كار استفاده مي كنيم. در سال 2003 توانستيم دو سفينه و ارابه به مريخ بفرستيم و در حال حاضر براي پروژه هاي سال هاي 2005، 2007، 2009 و 2011 كار مي كنيم. بدين ترتيب اين يك برنامه درازمدت و شامل پروژه هاي متعدد است. هدف از اين برنامه درازمدت و پيچيده اين است كه دريابيم آيا در گذشته زندگي و حيات در كره مريخ وجود داشته و يا هنوز وجود دارد؟ برنامه درازمدت ديگر اين است كه دريابيم آيا در آينده كره مريخ براي انسان قابل زندگي خواهد بود يا خير؟ استراتژي علمي ما هم بر اين است كه «دنبال آب بگرد». در روي كره زمين، هر زماني كه در هر جايي آب پيدا شود، احتمال وجود حيات نيز زياد است. پس ما در جست و جوي اين هستيم كه اثر آب را كه از زمان قديم نادي زندگي و حيات بوده است در كره مريخ پيدا كنيم. در عين حال كنجكاو هستيم كه شايد بتوانيم اثر آب جاري و روان را در زير سطح كره مريخ پيدا كنيم و از اين راه موجودات و گياهان ذره بيني را در آنجا كشف كنيم.
بنابراين يافتن اثر و نشانه آب در روي سطح كره مريخ اولين نشانه وجود حيات خواهد بود. اما از آنجا كه نشاني از آب در سطح كره مريخ نيست، به دنبال برخي مواد معدني هستيم كه در مجاورت بسيار طولاني با آب شكل مي گيرند. ما داراي وسايلي هستيم كه مي توانند اين مواد معدني را كشف كنند و اگر اين مواد را به دست آوريم برايمان يقين خواهد شد كه آب در كره مريخ وجود داشته است. با يافتن نشانه آب، احتمال وجود حيات و زندگي در زمان هاي گذشته در مريخ قطعي تر مي شود.
بدين منظور ما ابتدا از نظر كره اي و فضايي به سطح مريخ مي نگريم و سپس براي ارزيابي نظريه هايمان، ارابه فضايي را به سطح كره مريخ مي فرستيم. نهايتا اميدواريم كه بتوانيم تا سال 2013 از كره مريخ نمونه برداري كرده و اين نمونه ها را براي آزمايش با وسايل بسيار دقيق و حساسي كه نمي توانيم به مريخ بفرستيم به كره زمين بياوريم.
از گفته شما به اين نتيجه مي رسيم كه هدف نهايي فراهم ساختن و ايجاد امكانات زندگي براي انسان ها در كره مريخ است. آيا فكر مي كنيد كه كره مريخ زماني مثل كره زمين داراي آب فراوان بوده و بعدها به عللي نامعلوم اين آب را از دست داده؟ بنابراين شايد ترس از اين باشد كه اين ضايعه بي آبي ممكن است روي كره زمين هم اتفاق بيفتد؟ آري. يكي از موارد مورد توجه ما مقايسه سيارات و كرات با يكديگر است. در حقيقت اگر اين دو سياره يا كره در شرايطي مشابه به وجود آمده باشند كه در يك دو راهي چپ و راست، زمين مثلا به راست و مريخ به چپ رفته باشد، آنگاه علاوه بر بررسي و كار روي كره مريخ بايد روابط كره مريخ و ساير كرات و سيارات با كره زمين را نيز مطالعه كنيم.
احساس قلبي شما براساس اين كارهاي مقدماتي كه شده چيست؟ آيا واقعا حياتي در آن كره وجود دارد يا خير؟
اجازه دهيد اين سوال را ابتدا به صورت كلي پاسخ دهم. من مدت چهار سال است كه مديريت برنامه مارس را برعهده دارم. در سال 98، پس از اين كه ارسال دو سفينه با شكست رو به رو شد و توفيقي نيافت از من خواسته شد كه مديريت و سرپرستي اين برنامه را به عهده بگيرم. پيش از آن، من سرپرستي و مديريت يك برنامه ديگر به نام «خاستگاه» را به عهده داشتم. هدف برنامه «خاستگاه» يافتن حيات در خارج از منظومه شمسي بود. اگر از من بپرسيد كه احساس شخصي من درباره وجود حيات در خارج از منظومه شمسي چيست، شخصا مي گويم كه اين احتمال بسيار بالاست. وقتي كه به خورشيد نگاه مي كنيد اگر يك سياره يا كره اي در يك فاصله معين، با فضايي كه اين فاصله را با خورشيد تطبيق و تنظيم كند، وجود داشته باشد، قادر به داشتن آب خواهد بود و احتمال بودن حيات در آن وجود خواهد داشت. حالا ببينيد كه در كل كهكشان چند خورشيد ديگر وجود دارد. تعداد آنها شايد به بيش از 100 ميليارد مي رسد.
همان طور كه گفتم خورشيدهاي زيادي در كهكشان ما وجود دارند كه برخي از آنها از خورشيد ما قوي تر و بعضي ضعيف تر هستند. سؤال اين است كه چرا خورشيد ما يعني يك خورشيد از ميان بيش از صدميليارد خورشيد ديگر كه داراي هفت سياره است و فقط يكي از اين هفت سياره آن در مدار درستي قرار گرفته، بايد تنها خورشيد داراي حيات باشد؟ تازه زماني واقعا متعجب و متحير مي شويد كه بدانيد كه در جهان لايتناهي بيش از صد ميليارد كهكشان وجود دارد. پس با وجود صد ميليارد خورشيد در تنها يكي از اين كهكشان ها، بسيار مشكل بتوان قبول كرد كه بقيه جهان فقط به خاطر موجوديت ما به وجود آمده و براي خود نقشي ندارد. اين خودخواهي است كه چنين تصور كنيم. اگر از طريق آماري هم حساب كنيم، فكر مي كنم اكثر مردم به اين نتيجه برسند كه پيدايش انحصاري حيات در كره زمين يكي از عجايب طبيعت است.
شما در حقيقت پيشگام و پيشقراول يافتن حيات در ساير كرات هستيد. چگونه چنين فكر و ايده اي در شما به وجود آمده و از كجا شروع شد؟
بايستي به شما بگويم كه وقتي با دانشمندان و كاركنان «ناسا» صحبت مي كنيد اكثرا مي گويند كه از پنج شش سالگي مي خواستند به فضا بروند و دانشمند فضايي در «ناسا» باشند. دلم مي خواست بگويم كه من اين گونه فكر نمي كردم. اما به طور كلي مردم از راه هاي مختلف به سرنوشت نهايي خود مي رسند. بعضي از همان اول طفوليت و جواني مي دانند چه مي خواهند و به دنبال هدف و آرزوي خود مي روند. در دوره دبيرستانم در ايران، به مدرسه «قياسي» رفتم و در رشته علوم رياضي تحصيل كردم. با كمال تأسف بهره زيادي از علوم بيولوژي، زمين شناسي و شيمي نبردم.
در ابتداي ورودم به آمريكا مي خواستم آرشيتكت شوم. پس از شروع كلاس هاي آرشيتكت، دريافتم كه رسم و نقشه كشي كار من نيست. به دانشكده مهندسي برق رفتم و ليسانس مهندسي برق را گرفتم. پس از آن، فوق ليسانسم را در رشته ارتباطات و مخابرات و دكترايم را در رشته Digital Image Processing گرفتم. اين تحصيلات به من اطلاعات و دانش كافي براي برنامه هاي فضايي را داد اما من يك مهندس امور فضايي (Aerospace Engineer) نبودم. تحصيلات خودم را 25 سال پيش به اتمام رساندم. در حقيقت تحصيلات دانشگاهي به شما قدرت و توانايي «ياد گرفتن» را مي دهد. پس از آن به «ناسا» و «جي پي ال» آمدم. اين زمان طولاني كار در «جي پي ال» 95 درصد دانش و دانايي مرا در اين رشته به من آموخته است و پنج درصد بقيه، يا حتي كمتر از آن را با درنظر گرفتن پيشرفت هاي تكنيكي در دانشگاه ياد گرفته ام.
دانش تكنولوژي خيلي زود كهنه مي شود. بايد دانست زماني كه من دكترايم را گرفتم، ميكروپروسسورها تازه راه افتاده بودند. اما امروز ميكروپروسسورها حتي در دستگاه ميكروويو آشپزخانه شما و بسياري جاهاي ديگر وجود دارند. من به تدريج وارد برنامه هاي اكتشافي فضايي شدم. اين واقعيت كه «بايد ياد بگيريم كه چگونه در مسير موج حركت كنيم» در مورد من اتفاق افتاد. من به يك رشته مهندسي به نام «مهندسي سيستم ها» علاقه مند شدم. براي مقايسه و درك بيشتر اين رشته مهندسي، فرض كنيد كه در سازمان ملل كار مي كنيد و مسئول دايره ارتباطات عمومي در رابطه با مردمي از ملل مختلف با زبان هاي گوناگون هستيد كه هيچ يك زبان ديگري را نمي فهمد و در نتيجه بين اين گروه ها و دسته ها هيچ ارتباطي نيست. شما زبان انگليسي حرف مي زنيد ولي شكسپير نيستيد. شما زبان فارسي حرف مي زنيد ولي حافظ نيستيد شما كمي زبان فرانسه مي دانيد ولي ويكتور هوگو نيستيد. شما نياز به يك برچسب و وصله اي داريد كه بتواند اين عوامل متفاوت را به هم بچسباند. در رشته ما اين چسب و وصله را «مهندسي سيستم ها» مي نامند و اين رشته اي بود كه علاقه مرا جلب كرد.
خيلي دير در زندگي ام علاقه مند و كنجكاو به چگونگي پيدايش حيات شدم و كتاب هاي بيولوژي را برداشتم و مطالعه كردم. كتاب هاي زمين شناسي را به خاطر دانستن در مورد كره مريخ و تاريخ آن و تأثير آن روي خاك و سنگ، مطالعه كردم و با گذشت زمان اطلاعات من نيز بيشتر شد. دانش و تحقيق در رشته هاي مختلف علوم يك بينش كلي به شما مي دهد. مايه خوشبختي اين است كه كار كردن در مؤسسه «جي پي ال» به شما شانس همكاري و همفكري و كار با دانشمنداني را مي دهد كه در رشته خود خبره ترين ها و بهترين ها هستند. اين دانشمندان، با اشتياق كامل مي خواهند به شما دانش و اطلاعات كامل بدهند. بدين ترتيب با گذشت زمان و علاقه به يادگيري در زمينه هاي مختلف، دانش و درك شما گسترش زيادي پيدا مي كند.
در شغل و كار ما در «جي پي ال» مدير و سرپرست يك پروژه از ميان دانشمنداني كه اطلاعات عمومي وسيع دارند انتخاب مي شود. وقتي كه روي نردبان مديريت به پله هاي بالاتر مي رويد، بايستي بتوانيد با رشته هاي گوناگون ارتباط برقرار كنيد و به زبان هاي مختلف تكلم كنيد. بعضي از اين دانشمندان مي خواهند تمام زندگي كاري شان را مثلا در رشته مهندسي برق بگذرانند. حتي نه در يك رشته وسيع مهندسي برق بلكه در يك رشته فوق تخصصي و محدود مهندسي برق. مثلا اين فوق تخصص ممكن است فقط در رشته آنتن ها باشد. فوق متخصصين نقش بسيار مهمي براي پيش بردن رشته تخصصي شان دارند. اما اين گونه رشته ها هيچ وقت مرا جلب نكرد. من مي خواهم درباره همه جنبه هاي يك سيستم بدانم و نه فقط در مورد يك بخش كوچك آن. اين همان رشته «مهندسي سيستم ها» است. مهندسين سيستم ها كساني هستند كه مي توانند سرپرست و مدير پروژه شوند.
نكته بسيار جالبي را مطرح كرديد. به نظر مي رسد كه با اين زمينه و تحصيلات و تجربيات به كمال رسيده، شما از هر جهت لياقت مديريت به عنوان مهندس سيستم ها را داريد. پس از اين كه برنامه مريخ به انجام رسيد، چه برنامه ديگري در پيش داريد؟
شخصا مي خواهم نقال و قصه گويي بشوم كه ماجراهاي علمي و فني را نقل مي كند. اگر با وكيل دادگستري كار كرده باشيد مي دانيد كه هر دعوا و قضيه اي را مي توان به دو صورت نقل كرد. معمولاً آنها شكل پيچيده تر و مبهم تر آن را نقل مي كنند. شما آنها را به عنوان وكيل خود انتخاب مي كنيد تا كار دادگاهي شما را انجام دهند. من دلم مي خواهد يك داستان و مسأله مشكل را بردارم و آنقدر آسانش كنم كه يك فرد در كوچه و بازار هم بتواند آن را درك كند. پس در مراحل آخري شغلي ام مي خواهم آن قصه گو بشوم، يك وسيله اي بشوم كه بتوانم مسائل پيچيده تكنيكي را براي عامه بيان و تشريح كنم. از نظر حرفه اي مي خواهم آثار حيات را در خارج از كره زمين پيدا كنم. اين امر مثل بازي «هاكي» آسان نيست. مثل شكل گيري الماس است. قرن ها طول مي كشد تا الماس به وجود آيد. فاصله زماني پيدايش يك الماس خيلي به روند رسيدن من به آرزويم نزديك تر است تا يك مسابقه ورزشي. اما متأسفانه بسياري از مردم اين جامعه صبر و حوصله تحمل اين زمان طولاني را ندارند. اگر پس از 200 يا 300 سال ديگر ما حيات خارج از كره زمين را كشف كنيم از ما تا هزاران سال ديگر به عنوان كاشفين يكي از اصولي ترين مسائل ياد خواهد شد و تا هزاران سال ديگر مردم اين كشف بزرگ را به خاطر خواهند داشت.
گفتار شما خيلي حالت شاعرانه دارد. از مسائل اسرارآميز، سرنوشت، قصه گويي، روي موج سوار شدن، سخن مي گوييد. به نظر من كه ريشه ايراني دارم، اين طرز سخن گفتن بسيار شاعرانه و لطيف است. آيا مي توانيد بگوييد ريشه ايراني شما چه نقشي در علاقه به تسخير فضا دارد؟ آيا اين پيروزي يك پيروزي عرفاني و روحاني است؟
فكر مي كنم بيشتر كارهاي من از خواست هاي من ريشه مي گيرد. اگر مي خواهم قصه گو باشم، كلمات وسيله اي براي نقش زدن به فكر و انديشه مردم است كه مي توانند آن را درك كنند. من فكر مي كنم اين اراده و خواست من در كار، بيشتر مربوط به ميل و علاقه من به قصه گويي است تا تمايل به عرفان. اما بايد گفت كه هر دو علت و معلول هم هستند. من با اين كه به عرفان و معنويت احترام مي گذارم و به آن معتقدم فكر نمي كنم اين موفقيت هاي فضايي ربطي به مسائل معنوي داشته باشند.
به بلوغ رسيدن يك مرحله قصه گويي و افسانه اي زندگي تان بود؟
بله به خاطر مي آورم كه چند حادثه دوران كودكي ام در ذهن من جاي ويژه دارند. به ياد دارم كه در تهران به مدرسه مي رفتم. در كلاس «انشا» بايستي انشايي را كه نوشته بودم در كلاس براي معلم و بچه ها بخوانم. خيلي زود من به انشا علاقه خاص پيدا كردم. هروقت كه بلند مي شدم تا انشايم را بخوانم، صرف نظر از عنوان انشا به چشمان همكلاسانم نگاه مي كردم و احساس مي كردم كه آنها مجذوب من شده اند. اين كه مي توانستم توجه يك عده زيادي را به عنوان شنونده جلب كنم برايم خيلي جالب بود.
ضمنا مي خواستم تدريس كنم. هر وقت كه فرصتي داشتم در ايام فراغت درس مي دادم. دوباره دريافتم كه به چشمان مردم نگاه كردن و ارتباط با شنونده برقرار كردن، آنها را مجذوب گفته هايم مي كند و اين برايم بسيار مهم بود. حالا مطمئن نيستم كه آن صبر و حوصله دوران جواني را دارم كه بتوانم در دانشگاه، يك مطلبي را مكرراً 14 بار براي 14 نسل دانشجو درس بدهم. مسلما اگر بتوان دانش و علمي را به طور مؤثر به يك جمعي منتقل كرد اين كار بسيار مهمي است.
من از اين كه در پروژه مريخ يك چنين دوستي و همكاري ميان كشورهاي متفاوت وجود دارد بسيار متعجبم. مثلا وقتي اروپايي ها در فرستادن سفينه به مريخ شكست خوردند، از شما كمك گرفتند. چيني ها هم مشغول فرستادن سفينه به فضا هستند. آيا توضيح بيشتري درباره اين برنامه جهاني داريد؟ نقش شما در اين همكاري چيست؟
من به طور كلي، به دلايل شخصي و حرفه اي، در سخنراني هايم دو عكس را پهلو به پهلو به حاضرين نشان مي دهم. يكي از اين عكس ها، عكسي است از كره زمين كه توسط آپولو گرفته شده است. در اين عكس يك كره آبي رنگ زيبا را با ابرهاي پف كرده روي آن مي بينيد. عكس ديگر، نقشه اي از خاورميانه است. خيلي جالب است كه در عكس گرفته شده از فضا، زمين را به طور كلي تقسيم نشده مي بينيد. ما در اين عكس كره زمين را به عنوان يك واحد مستقل و مردم را به عنوان ساكنين يك واحد مسكوني مي بينيم. بلافاصله در عكس ديگر، مردمي را مي بينيد كه از هم به خاطر اختلافات اجتماعي، سياسي، مذهبي و نژادي جدا هستند. ما خودمان اين همه سدهاي تصنعي به وجود آورده ايم. همه آنها ساخته انسان ها هستند. بنابراين وقتي به قهقهرا مي افتيم، تفاوت هايمان را در مي يابيم. اما وقتي به خود مي آييم و به زمين كه خانه همه ماست برمي گرديم و متحدا به فكر تسخير كره مريخ و كرات ديگر مي افتيم. همه به عنوان يك انسان دنبال آن مقصود مي رويم. ما به كره مريخ به عنوان يك ايراني، آمريكايي، فرانسوي يا چيني نمي رويم. مسلم مي دانم كه اگر موجوداتي در كرات ديگر بودند به تمامي ما به عنوان مردماني كه روي كره زمين زندگي مي كنند نگاه مي كردند. پس يك عامل متحدكننده در فضا وجود دارد.
اخيرا در يك برنامه تلويزيوني كه من در آن شركت نداشتم، شنيدم كه E-mailها، تلفن ها و فاكس هاي زيادي در تمجيد از من به آن تلويزيون رسيده بود. آقايي هم از ايران تلفن كرده و گفته بود: «نادري به جهنم خواهد رفت براي اين كه به آمريكايي ها كمك مي كند تا به كره مريخ بروند، حقيقت اين است كه وقتي پاي فضا و جاي ما در جهان لايتناهي پيش مي آيد، بايستي يك اتحاد و يگانگي به وجود آيد. اما هنوز برخي از ما دنبال تفاوت ها و بهانه هايي هستيم تا ما را از هم جدا كنند. من مي توانستم همان علم و دانش اندوخته ام را در خدمت ساختن سلاح هاي مهلك قرار دهم. اما نكته اي كه در كار كنوني ام مرا جذب مي كند اين است كه كار من انسان ها را به طور اعم به هم نزديك مي كند.
سرعت جوابگويي و كمك به اروپايي ها براي حل مشكل سفينه شان از اين جهت مرا به شگفتي انداخته بود كه در ابتدا فكر مي كردم رقابت زيادي ميان آمريكا و اروپا وجود دارد. اما وقتي كه درخواست كمك از «ناسا» شد، با اين كه ممكن بود پروژه «ناسا» را به عقب بيندازد آن كمك بلافاصله داده شد.
ما خودمان سهم زيادي در شكست و يأس داشته ايم. به خصوص در سال 98، درست پيش از اين كه من به اينجا بيايم، ما دو سفينه را از دست داديم. بسياري از دانشمندان عمر خود را در اين راه صرف كرده بودند، يا اقلا بخش اعظم عمر خود را، و ما مي دانيم كه چه اثر عميق و دلخراشي دارد وقتي سفينه اي را از دست مي دهيم و در فضا گم مي كنيم. اين ضايعه به سر ما آمده و اين درد را خوب حس مي كنيم. من ترجيح مي دهم كه اطلاعات را به جاي دو سفينه، از سه سفينه و سه جاي مختلف كره مريخ به دست آوريم. من فكر مي كنم نهايتا رمز و اسرار كره مريخ كشف خواهد شد و هرچه بيشتر افراد در اين برنامه شركت كنند، نتيجه بهتري خواهيم گرفت. اين يك چالش براي كل انسان هاست نه آرزوي يك فرد براي جهش به فضا.