بخشی از این مصاحبه را می خوانید:
در ایام انتخابات ریاستجمهوری، تقریبا در تمام کشور سخنرانی داشتید. از نتیجه بهدستآمده راضی هستید؟
بله، تقریبا هر هفته چند سفر انتخاباتی رفتم. در آن یک ماه منتهی به
انتخابات، تنها احساسی که نداشتم خستگی بود. خیلی اتفاق افتاده بود که از
یک استان میآمدم و پرواز بعدیام به یک استان یا شهرستان چند ساعت بعد بود
و صرف نمیکرد به منزل بروم. در همان سالن فرودگاه یا در نمازخانه
میخوابیدم. گیلان، مازندران، اصفهان، ایلام، مشهد، کردستان، گلستان،
خوزستان و سیستانوبلوچستان ازجمله این استانها بود.
مردم تا ساعات اولیه بامداد در برنامههای انتخاباتی حضور داشتند؟
بله، خیلیخیلی زیاد. مثلا در بهشهر با اینکه ١:٣٠ بعد از نیمهشب بود فکر
کنم چندین هزار نفر منتظر بودند. در فومن، نجفآباد، خوانسار و خیلی نقاط
دیگر شرایط به همین شکل بود. تقریبا همهجا چه در شهرهای بزرگ و چه شهرهای
کوچک اکثریت جوانان و اقشار و لایههای امروزیتر بودند.
مخالفان نمیآمدند؟
آنقدر جمعیت طرفدار زیاد بود که صدای مخالفان گم میشد. البته چند مراسم
که در سالن بودیم سعی میکردند با شعار و سروصدا مانع سخنرانی شوند. سعی
میکردم جمعیت هواداران اصلاحات و دولت را آرام کنم و بعد هم خطاب به
معترضان میگفتم که ۳۶۵ روز از سال ۲۴ ساعت رادیو وتلویزیون که ما مالیات
آن را میدهیم دست شماست. سایر تریبونهای مناسبتی و غیرمناسبتی هم
همینطور ما تحمل میکنیم. اما شما یک ساعت هم حاضر نیستید اکثریت را تحمل
کنید. ولی اینقدر جمعیت زیاد میشد که صدای آنها به جایی نمیرسید. البته
کارهای دیگر هم میکردند. مثلا یکی از کارهای متداول آنها این بود جایی که
من سخنرانی میکردم با صدای بلند ار طریق بلندگوها، آهنگ و سرود پخش
میکردند. برای مثال در نجفآباد اصفهان که در تکیه بزرگ وسط شهر سخنرانی
میکردم هواداران اصولگرایان با ٤٠، ٥٠ موتور، اطراف آنجا حرکت میکردند و
گاز میدادند.
هیچوقت دچار این ناامیدی میشدید که ممکن است آقای روحانی رأی
نیاورد و آقای رئیسی انتخاب شوند یا مجددا حوادث برخی انتخابات گذشته تکرار
شود؟
اگر بگویم نه، دروغ گفتهام.
توضیح میفرمایید؟
توضیح آن مقداری پیچیده است. ببینید یکی از موضوعاتی که تقریبا در همه
سخنرانیها میگفتم این بود که سرنوشت این انتخابات در دست کسانی است که
نمیخواهند در انتخابات شرکت کنند. حسب آمار وزارت کشور در ۲۹ اردیبهشت
نزديك به ۵۶ میلیون رأیدهنده داشتیم. من سبد آرای اصولگرایان را حدس
میزدم که در حدود ۱۰ میلیون نفر باشد که خب حدس من در عمل درست نبود و ۱۶
میلیون نفر به آقای رئیسی رأی دادند. سهم اصلاحطلبان را تخمین میزدم که
از ۱۵ میلیون نفر بالغ میشد. بر حسب تخمین من قبل از انتخابات، ۲۵
میلیون در انتخابات پای کار بودند. یعنی نیازی به تشویق و ترغیب نداشتند و
میرفتند پای صندوق. اما ۳۱ میلیون کسانی بودند که انتخابات را بههرحال
قبول نداشتند و ندارند و همین حرفهایی که میزنند که اینها همه یک بازی
برای فریب مردم است. اینها یعنی آقای روحانی و رئیسی همه دستشان در یک کاسه
است و من افتخار میکنم شناسنامهام سفید است و از این دست حرفها... .
چقدر برای این گروه، استدلال ارائه کردید؟
٣١ میلیون آرای خاکستری یا به قول فرنگیها undecided رأیدهندگان، عددی
نزدیک به ۶۰ درصد آرا را شامل میشدند. مشخص بود که با هیچ حرف و نقلی
نمیشد همه آن ۳۱ میلیون را پای صندوق رأی آورد، اما یقین داشتم که درصدی
را میتوان قانع کرد. ببینید ما اگر میتوانستیم ۳۰ یا حتی ۲۰ درصد آنها
را پای صندوق بیاوریم، نزدیک هفت تا ۱۰ میلیون رأی میشد که رأی روحانی را
از ۱۵ میلیون به بالای ۲۰ میلیون میرساند و کار را در همان مرحله اول
تمام میکرد.
چرا اینقدر مطمئن بودید که اگر آنها پای صندوق میآمدند آرای خود را به سود روحانی به صندوق میریختند؟
واضح است. ببینید شما اصلا نیازی ندارید که رأیدهندگان بالقوه اصولگرا را
ترغیب کنید که رأی بدهند چراکه آنها زودتر از اصلاحطلبان پای صندوق هستند.
همچنين شما نیازی ندارید اصلاحطلبان بالقوه را هم ترغیب کنید پای
صندوقها بروند. نیاز اصلی، قانعکردن خاكستريها بود. واضح است که هر زمان
آنها پای صندوقها بیایند به اصولگرایان رأی نخواهند داد یا دستکم کسر
قابلتوجهی از آنها کاملا مخالف اصولگرایان و سیاستهای محدودکننده آنان
هستند. بنا براین من مطمئن بودم هر صد نفري را که بتوانیم مجاب کنیم، بالای
۸۰ درصد آنها به آقای روحانی رأی خواهند داد.
از نتیجه دعوت از آنان راضی هستید؟
اولا تعدادشان خیلی زیاد بود و هست. آخرش هم دیدیم که با وجود همه تلاشها،
نزدیک ۱۵ میلیون نفرشان باز هم حاضر نشدند در انتخابات شرکت کنند.
بنابراین ما راجع به نزدیک به ۳۰ میلیون رأیدهندهای صحبت میکنیم که
خیلی مطمئن نبودند که در انتخابات شرکت خواهند کرد. مقصودم این است که ما
راجع به دو، سه یا پنج میلیون رأی صحبت نمیکردیم. پای ۳۰ میلیون رأی در
میان بود که بیش از ۸۰ درصد آنها اگر میرفتند پای صندوق به آقای روحانی
رأی میدادند و طبیعی بود ما تلاش جدیتری برای این دسته داشته باشیم. ما
قبلا دیده بودیم مثلا در دوم خرداد ۷۶ وقتی بخش عمدهای از آرای خاموش به
صحنه آمدند یک نامزد کمتر شناختهشده با ۲۰ میلیون رأی رئیسجمهور شد.
اینبار هم اگر میتوانستیم موج به راه بیندازیم اصولگرایان هیچ کاری از
دستشان ساخته نبود بهعلاوه اینکه وزارت کشور دولت روحانی، به طور جدی روند
انتخابات و تخلفات احتمالی را رصد میکرد.
جدای از مطالبی که در بالا به آنها اشاره کردید، خطاب به تحریمیها نکته خاصی میگفتید؟
بله، به آنها میگفتم اشتباه میکنید که فکر میکنید اینا همه بازی است و
انتخابات هیچ تأثیری روی سیاستهای کلان کشور و زندگی ما ندارد. تأکید
میکردم برای تغییر و پیشرفت هیچ راهی جز صندوق رأی نداریم. صندوق رأی
معجزه نمیکند اما رأی مستقیم ما بر سرنوشت نهادهای انتخابی تأثیرگذار
است. در پاسخ آنهایی که میگفتند از رأی ما به نفع خودشان بهرهبرداری
سیاسی میکنند هم میگفتم اشکالی ندارد اما درواقع رأی شما به مثابه یک
رفراندوم است. مسئله این است که نگذاریم با انتخاب آقای رئیسی کشور دوباره
به شرایط دوران احمدینژاد بازگردد. به آنها نشان میدادم چطور همه
احمدینژادیها گرد آقای رئیسی و ستادهای ایشان جمع شدهاند. پس فردا که
آقای رئیسی رئیسجمهور شدند از سوئیس و کره ماه که همکارانش را نمیآورند
همین آقایان احمدینژادی که الان همهکاره ستادها و کمپین انتخاباتی او
هستند، فردا میشوند اعضای دولتش. در سال ۸۴ هم همین نیروهای سیاسی و
اجتماعی که حامی آقای رئیسی هستند با همه وجود از آقای احمدینژاد حمایت
میکردند. برای جوانان و دانشجویان، شرایطی را که کشور از نظر اقتصادی،
سیاسی، اجتماعی و بینالمللی در دوران حاکمیت اصولگرایان از سال ۸۴ پیدا
کرده بود تشریح میکردم.
همه تلاش من این بود که به آنها ثابت کنم اشتباه میکنند و انتخابات در
ایران بسیار جدی است و رأی ما روی سرنوشتمان اثر میگذارد و این تئوریهای
توطئه و توهمات داییجانناپلئونی را کنار بگذارند.
گفتید همچنان احتمال میدادید که آقای رئیسی رأی بیاورند؟
بله، کاملا. ببینید بخشهای مهمی از آقای رئیسی حمایت میکردند. اصلا شوخی
نبود و ماجرای خیلی جدی بود. قدرت شوخی ندارد و اصولگرایان از آقای رئیسی
حمایت میکردند و ما فقط رأیدهندگان را داشتیم.
اگر موج به راه نمیافتاد آقای رئیسی پیروز میشد؟
بله، من خیلی جدی اعتقاد دارم که بهراهافتادن موج درآن روزهای آخر همه برنامههای طرف مقابل را به هم ریخت.
چه زمانی شما متوجه شدید موج به راه افتاده؟
روزهای آخر یا درستتر گفته باشم شبهای آخر بود. فکر میکنم سهشنبهشب
یعنی بیستوششم بود در رشت در ستاد آقای احمد رمضانپور، از چهرههای شاخص
اصلاحطلبان رشت، سخنرانی داشتم. نزدیک ۱۲ شب بود و از آنجا باید به فومن
میرفتیم. من دیدم هزاران نفر که اکثرا جوان بودند در مرکز رشت جمع شده
بودند و به نفع آقای روحانی شعار میدادند. فردای آن روز در بابل، چالوس و
خود ساری بهتدریج دیدم و متوجه شدم که مثل اینکه موج انتخاباتی به راه
افتاده است. روز جمعه صبح در خانه بودم و بعضی از دوستان تماس میگرفتند و
میگفتند استاد به قول شما موج شرکت در انتخابات به راه افتاده است. عصر
رفتم حسینیه ارشاد و یکی دو حوزه اخذ رأی دیگر و برایم یقین شد که موج راه
افتاده است. من البته خودم جنوب شهر نرفتم اما همه میگفتند که برخلاف
حوزههای رأیگیری در مراکز و شمال شهر که صفهای چندساعته تشکیل شده، جنوب
شهر خبری نیست.
از شهرستانها هم خبر داشتید؟
بله، خیلی از دوستان از مراکز استانها تماس میگرفتند و میگفتند هجوم رأیدهندگان بیسابقه است.
این یعنی حسب تحلیل شما روحانی پیروز شده بود؟
تقریبا از بعدازظهر و عصر روز جمعه دیگر مطمئن شده بودم کار تمام شده. جالب
است که من هشت آن شب با CNN در حسینه ارشاد قرار مصاحبه زنده داشتم.
همانجا با اشاره به صف طولانی رأیدهندگان نزدیک به هشت شب گفتم که این
علامت خوبی است و هجوم به صندوقهای رأی یعنی خوشبختانه تحریمیها نظرشان
عوض شده و تصمیم گرفتهاند در انتخابات شرکت کنند؛ این یعنی روحانی کار را
تمام کرده و پیروز شده است. با تلویزیون آلمان هم صحبت کردم و همینها را
گفتم.
شاید پرسیدن این سؤال درست نباشد و جنبه شخصی پیدا کند ولی
امیدوارم حمل بر جسارت نشود. شما هزینهای از ستاد آقای روحانی برای این
مسافرتها و سخنرانیها دریافت میکردید؟
فعالیتهای من رایگان بود.
خود ستاد روحانی چطور؟ آنها هیچ پیشنهاد پرداخت حقالزحمهای
ندادند؟ بازهم عذر میخواهیم که این سؤالات را مطرح میکنیم چون
حرفوحدیثهایی بوده.
من به آقای دکتر نصیر عبادپور که از شاگردان خودم در دانشگاه تهران بودند و
از اعضای ستاد مرکزی آقای روحانی در تهران بودند، در همان ابتدا گفتم که
هیچ مبلغی نمیخواهم. برخی از ستادها هم مسئله پرداخت حقالزحمه را مطرح
کردند که به آنها هم گفتم چیزی دریافت نمیکنم.
بعد از اینکه آقای روحانی پیروز شدند مثلا مبلغی را بهعنوان پاداش یا حقالزحمه بهعنوان قدردانی یا پاداش به شما پرداخت نکردند؟
قطعا اگر میدادند هم نمیپذیرفتم. همه اشکال تحلیلهای اینچنین این است
که متوجه انگیزه من نمیخواهند بشوند. کسی از ستاد دکتر روحانی حتی بعد از
پیروزی ایشان، با من تماس هم نگرفت که خداقوتی بگوید. یادتان باشد نه
روحانی و نه اطرافیان و حلقه نزدیکش نلسون ماندلا، مهاتما گاندی، محمد
مصدق، مهدی بازرگان یا سیدمحمد خاتمی نیستند. انتظارتان از آنها در حد و
حدودی که هستند باید باشد و نه بیشتر.
اما شما در برنامه انتخاباتی دکتر جهانگیری دعوت شده بودید. منظورم فیلم تبلیغاتی ایشان است.
جنس اسحاق جهانگیری با اطرافیان نزدیک آقای روحانی خیلی متفاوت است. ایشان
را من کاملا از آن حلقه نزدیکان جدا میکنم. در مرتبه بعدی هم برخی از
وزرای آقای روحانی خیلی مسئولانهتر عمل کردند. من واقعا به خاطر روحانی
نبود که میدویدم، بلکه به خاطر این بود که در مقایسه با آلترناتیوهای
دیگر یعنی جناب آقای رئیسی یا قالیباف، روحانی صد پله بالاتر میایستاد و
چارهای نداشتیم و نداریم که برای او بدویم. یادمان باشد که رقبای روحانی
نلسون ماندلا یا مارتین لوترکینگ نبودند. بحث هم بحث فردی نبود. عرض کردم
همه احمدینژادیها در ستاد آقای رئیسی جمع شده بودند. خب به نظر شما اگر
آقای رئیسی انتخاب میشدند غیر از این میشد که احمدینژادیها دستکم به
مدت چهار سال دیگر زمام امور مملکت را به دست میگرفتند؟ یا آقای قالیباف
با آن مدیریتی که در شهرداری تهران داشتند و وضعیتی که بعد از ١٢ سال شهر
تهران درآمده، حالا رئیس قوه مجریه هم میشدند؟ نه، هیچ تردیدی به خودتان
راه ندهید که در مقایسه با نامزدهای دیگری که داشتیم، روحانی صد پله از هر
دو آنها بهتر و مناسبتر بود. رقبای آقای روحانی که عرض کردم باراک اوباما و
آنگلا مرکل که نبودند.
به چهار سال بعدی آقای روحانی چقدر خوشبین و امیدوار هستند؟
خیلی زیاد. در کل از نظر اجرائی و توانمندیهای شخصی روحانی را بسیار باهوش
و توانمند میبینم. برخی از اطرافیان و وزرایش انصافا توانمند و مدیر
هستند.
به آقای روحانی پیشنهادی ندادید؟
من از سال ٩٢ به بعد ایشان را ندیدهام. چند بار به مراسمهایی دعوت شدم اما من کلا از مراسم رسمی و تشریفاتی گریزانم.
اگر مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی دعوتتان میکردند؟
خیلی علاقهای به دیدار هاشمیرفسنجانی سال ٧٠ نداشتم، اما یکی از
افتخاراتم شرفیابی خدمت هاشمیرفسنجانی بعد از ٨٨ تا روز درگذشت ایشان است.
پس ممکن است یک روز هم افتخار کنید به دیدار حسن روحانی؟
ممکن است اما هنوز آن روز نیامده است.