میدانی؟ او الان باید با موهای بافته شده که با روبانهای رنگی تزیین
شده است در آغوش مادرش باشد. صدای خندهاش باید در گوش پدرش بپیچد. باید
بازی کند، شاد باشد و دخترانگی کند اما فقط خدا میداند که وقتی نفسنفس
زنان از دست داعشیها فرار میکرده، چقدر ترسیده بوده.
سال ۱۵۰۳
داوینچی قلم به دست گرفت تا مونالیزای مرموز را خلق کند. رنگ روغن را
برداشت تا بر روی چوب سپیدار نقش بزند. چهار سال سایه روشن زد تا بتواند آن
ابهامی که باید را روی صورت مونالیزا بنشاند. آخر هم اثرش را ناتمام
گذاشت. حالا تو تصویری را میبینی که پر است از ترس، اندوه و لبخند. تو
لبخند تلخی را میبینی که از پس یک وحشت برآمده و اندوهی را میبینی که
وحشتی بزرگ در پشت سر داشته.
مونالیزای قرن ۲۱ آشفته است و غمگین.
ترسیده است و اشک در چشمانش حلق زده. او خیلی کوچکتر از آن است که بخواهد
لقب مونالیزا را از آن خود کند اما مگر نام دیگری هم میشود برای این همه
حس جمع شده در یک صورت معصوم گذاشت؟
چهره مونالیزای قرن، حالا قلب میلیونها آدم را به درد آورده
هرچند آنها که باید قلبشان به درد بیاید، نمیآید. در خانه اگر کس است،
یک حرف بس است اما انگار در خانههایشان کسی نیست که چشمهای روشن مونالیزا
را بببیند و قلبش برای این چهره مغموم بلرزد.
مونالیزای قرن که
دارد سعی میکند در این عکس به شما لبخند بزند، توانسته خودش را از دست
داعشیها نجات دهد. این عکس دقیقا پس از فرار و نجات پیدان کردن او ثبت شده
است.
منبع:ایسنا