در سال ١٣٥٨ در ساختمان بنياد بعثت واقع در خيابان سميه با اين شخصيت آشنا شدم. دغدغهاش خدمت بود. برايش مهم نبود كه به چه كسى، فقط انسان است و مسلمان. در جلسه مطلبى مطرح مىشد و عهدهدار كارى مىگرديد، در جلسه بعد گزارش كار خود را عنوان كرده و تمام موارد را با آمار و ارقام ارائه مىداد در حالي كه دهه ششم زندگى خويش را پشت سر گزارده و كهنسالترين عضو گروه و در عين حال فعالترين بود.
آفتابنیوز : من خستگى را هيچگاه در سيمايش نديدم. شور و هيجان كار وى را همواره همچون انسان جوانى مىنمود كه براى ما سرمشق گردد. هفتهاى در سيستانوبلوچستان، كردستان، غرب و شرق، او همه جا بود. نداشتن هزينه كار وى را از پاى نينداخته و به هر طريقى بود كار را انجام مىداد.
گاهى در جلسه به ديگران التماس مىكرد. حاضر بود دست ببوسد تا شخص را وادار كند كه با كمكش خانوادهاى را نجات دهد. گرفتاريهاى زمانه و اشتغالات بيش از دو دهه ما را از يكديگر دور داشت تا اينكه اخيرا توفيق يافتم متاسفانه در بستر بيمارى از او عيادت كرده و اشك از ديدگانم جارى شود.
اشك حسرت بر از دست دادن چنين چهرههاى خدوم و گمنام
آثار لقاء اللهى را در سيمايش مىديدم و در همي حال بود كه به من مىگفت كه در جريان فعاليتهاى تو هستم و چند بار دست به دعا برداشت.
درود بىپايان بر روح پرفتوحش كه دعاى هزاران انسان دردمند و مستمندى كه همچون پدر بر خانهها و كاشانههاى آنان در حال پرواز بود، بدرقه راه وآخرتش مىباشد.
فكر نمي كنيد جاي اسم اشخاص خاليست؟؟؟!!!