کد خبر: ۴۶۸۲۵
تاریخ انتشار : ۰۴ خرداد ۱۳۸۵ - ۱۰:۳۰
در سلسله نشستهای «بازخوانی جامعه شناسی آلمان»:

آراء و افكار «جورج زیمل» بررسي مي شود

آفتاب‌‌نیوز : در ادامه سلسله سخنرانی های «بازخوانی جامعه شناسی آلمان»، سخنرانی درباره جورج زیمل* به دکتر عباس کاظمی، جامعه شناس جوان و عضو هیئت علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران سپرده شده است.
اين جلسه روز پنج شنبه ۴ خردادماه ساعت ۱۰ صبح در در تالار کتابخانه حسینیه ارشاد برگزار خواهد شد.
*جورج زيمل و تجربه در زندگي‏روزمره: 
شايد هيچ كس به اندازه زيمل به پديده‏هاي خرد و تجربه‏هاي‏زندگي‏روزمره توجه نكرده‏است. هنر زيمل اين است كه فهم ظريف و دقيقي از تجربه‏هاي زندگي‏روزمره ارائه مي‏دهد. روش‏شناسي او در بررسي زندگي اجتماعي بر توجه به امر جزئي و دقيق روزمره بنا نهاده شده‏است. به تعبير آدورنو(هايمور،2002) زيمل بود كه فلسفه را به سمت سوژهاي عيني سوق داد. زيمل معتقد بود فلسفه بايد به رويدادهاي روزمره و خرد توجه كند. فريزبي(1981 به نقل از كرايب 1997) نيز به تبعيت از لوكاچ، استعاره امپرسيونيسم را براي جامعه‏شناسي زيمل به كار مي برد. لوكاچ و مانهايم نيز معتقد بودند، زيمل به عنوان امپرسيونيست جامعه‏شناختي بهترين توصيف را از رويدادهاي روزمره ارائه داده است(كرايب،1997 :157). در واقع او نوعي جامعه‏شناسي فلسفي است كه به تجربه‏هاي جهان روزمره تكه تكه شده توجه مي‌كند. به نظر مانهايم، زيمل از روشي براي توصيف زندگي‏روزمره استفاده كرد كه سابقا براي توصيف تصاوير و آثار ادبي استفاده مي‏شد. او را به دليل تحليل معنادار نيروهاي اجتماعي خرد وكوچكي كه پيش از اين قابل رؤيت نبودند بايد امپرسيونيست در جامعه‏شناسي دانست ( هايمور،2002: 34).
فريزبي‏ معتقد است كه زيمل زندگي‏روزمره را به مثابه امري زيبايي شناختي و هنري مورد مطالعه قرار داده و اين تمايز او با جامعه‏شناساني چون دوركيم است.
جامعه‌شناسي خرد زيمل به امور كلان نيز علاقه‌مند است. از نظر او علوم اجتماعي متعارف تنها قادر است به ساختارهاي اجتماعي كلان ، قابل رويت و مشاهده‌پذير توجه كند. زيمل در اينجا ديدگاه ميكروسكوپي و ذره‌نگرانه خود را طرح مي‌كند. اين ديدگاه متاثر از ظهور تحقيقات ميكروسكوپي در علوم تجربي است. وي بين بدن به مثابه موضوع مورد بررسي علوم طبيعي و امر اجتماعي به مثابه موضوع مورد بررسي جامعه‏شناسي مشابهت مي‏بيند( هايمور،2002: 37). پويش‏هاي زندگي در واقع با كوچكترين عناصر يعني سلول‏ها پيوند دارند و هويت‌شان را با تعاملات بي‌وقفه و بي‏شمار بين اين سلولها رقم مي‏زنند. از طريق مطالعة نحوة تعاملات بين سلولها (حمايت شان از يكديگر،‌ تخريب يكديگر و..) است كه مي‌دانيم بدن چگونه خود را حفظ يا چگونه شكل خود را تغيير مي‏دهد( زيمل 1997 : 109). در اينجا زيمل جامعه يا امر اجتماعي را با بدن مقايسه مي‌كند. او در مطالعه‌اش به كوچكترين عناصر يعني سلولها، فرايند‏هاي ارتباط و تعامل شان متمركز مي‏شود. امر روزمره از نظر زيمل در علوم اجتماعي همانند سلول‏ها در علوم‏طبيعي هستند. چنين رويكرد ذره‌نگرانه‌اي است كه مواجهات زندگي ‏روزمره را به مثابه پايه‌هاي بنيادين و اصيل زندگي شكل مي‌دهد. جالب آنكه زيمل در بررسي امر روزمره از توجه به امر كلان و ماكروسكوپيك هم غافل نمي‏شود. از نظر زيمل امرروزمره بايد با كمك تعاملات، شبكه‏ها و نيروهاي زندگي اجتماعي منعكس شود.
زيمل همچون كانت «فيلسوف اكنون» است و همچون تجربه گرايان به امور جزئي و كوچك توجه مي‌كند اما توجه به اين امور جزئي به معناي بي‌توجهي به امور كلان در نظريه او نيست. همان طور كه علوم طبيعي در مطالعه بدن به سلولها، حركت آنها، تعامل با سلولهاي ديگر و در نهايت مرگ آنها توجه مي‌كند و اين توجه مانع از ديدن كليت بدن نمي‏شود، زيمل نيز از طريق مطالعه امور جزئي و ذره نگرانه به كليت جامعه نيز توجه مي‏كند. امر روزمره براي جامعه همانند سلول در بدن است. بنابراين همانند سلول موجوديتي پويا، گذرا، ميرا و ناپايدار دارد. در حالي‏كه جامعه‌شناسي‏ رسمي و ساختارگرايان صرفا به كليت جامعه اكتفا مي‏كنند و از توجه به امور جزئي درزندگي‏روزمره غافل‏اند، زيمل اساس مطالعة خود را توجه به امر جزئي و خرد در زندگي روزمره قرار مي‏دهد.
جزئيات و خصيصه‌هاي جزئي امر روزمره درون كليت نظام حل نمي‏شوند و همانند اتم ضمن اينكه منفرد هستند در تعامل با يكديگر قرار مي‏گيرند. در واقع امر روزمره مملو از امور جزئي غيرقابل تقليل است در عين حال همچون رشته‌هاي بافته‏شده‌اي است كه با يكديگر متصل شده‌اند. بدين سان كليتي پيچيده، ناهمگن و متنوع را شكل مي‌دهند.
زيمل از توجه به جنبه‏هاي بيگانه‏ساز زندگي مدرن نيز غافل نبوده‏است. «تراژدي فرهنگي» كه زيمل(1380) در زندگي‏روزمره آن را دنبال مي‏كند، تراژدي است كه درآن دستاودهاي عيني و تكنولوژيكي بر گستره ذهني بشرپيشي مي‏گيرند. بدين گونه آن دستاوردها و كالاهاي عيني هويتي مستقل از آدمي مي‏يابند. وي در فلسفه پول فصلي را به بحث درباب فرهنگ عيني اختصاص مي‏دهد. كه بسيار وام‏دار مباحث ماركس جوان است و لوكاچ نيز بعدها آن را از زيمل وام گرفت. فرهنگ عيني از نظر او مجموعه‏اي از اشيائي است كه وراي نفوذ و تاثيرگذاري آدمي، فرهنگ آن را توليد مي‏كند. هرچه جامعه رشد مي‏كند و فرهنگ عيني گسترش مي‏يابد، شكاف ميان فرهنگ عيني و فرهنگ ذهني برجسته‏تر مي‏گردد. كالاها و اشياء زيادي توليد مي‏شوند اما همة آنها در فرهنگ ذهني افراد وارد نمي‏شوند. يكي از چيزهايي كه به اين امر دامن مي‏زند تقسيم كار است(كرايب،1997 : 156). زيمل سپس به پيامدهاي اين امر در زندگي‏روزمره اشاره مي‏كند. چرا كه عيني شدن فرهنگ بر مناسبات ما با اشياء اثر مي‏گذارند. 
مرجع:kazemia.persianblog.com  
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین