به گزارش آفتاب نیوز به نقل از رکنا، دختر 21 ساله در حالی که آثار کتک کاری های بی رحمانه نامزدش روی سروصورتش پیدا بود، برگه تایید پزشکی قانونی را روی میز مشاور وکارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گذاشت و با بیان این که می خواهم از نامزدم طلاق بگیرم اما از نگاه کردن به چشمان گریان مادرم شرم دارم، در تشریح روزگار تلخش گفت: از روزی که پدرم فوت کرد مادرم جای او را در زندگی ما گرفت.
مادرم پرستاری از سالمندان را به عهده داشت و از این راه مخارج زندگی ما را تامین می کرد به طوری که هیچ گاه نمی گذاشت کمترین مشکلی در زندگی داشته باشیم یا احساس ناراحتی کنیم.
در همین شرایط من مقطع متوسطه را به پایان رساندم و پس از گرفتن دیپلم در خانه ماندم و به آینده چشم دوختم. دو سال بعد پسری از طریق یکی از همسایگان به خواستگاری ام آمد. مادرم هیچ شناختی از «ابراهیم» نداشت اما به خاطر اطمینانی که به همسایه داشت با ازدواج ما موافقت کرد و بدین ترتیب من و ابراهیم از حدود یک سال قبل نامزد شدیم و مراسم عقدکنان برگزار کردیم.
او در همان روزهای آغازین بعد از مراسم عقد به بهانه های مختلف مرا کتک می زد و ناسزا می گفت. وقتی موضوع را با مادرم در میان گذاشتم او مرا نصیحت کرد و گفت: اختلاف در ابتدای زندگی، امری طبیعی است چرا که با اخلاق یکدیگر آشنا نیستید و تو باید سعی کنی مطابق میل همسرت رفتار کنی.
من هم به نصیحت مادرم گوش کردم اما هنوز شش ماه از دوران نامزدی ما سپری نشده بود که روزی متوجه شدم «ابراهیم» به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد. هراسان نزد مادرم رفتم و موضوع را برایش شرح دادم اما او گفت نباید ماجرای اعتیاد همسرم را به طور مستقیم به رویش بیاورم.
از آن به بعد فهمیدم ابراهیم برای استعمال مواد مخدر به خانه خواهرش می رود که در محله ما سکونت دارد و هنگامی که در منزل خواهرش حضور داشت در حیاط را به روی من باز نمی کردند. در همین شرایط مادرم همه پس اندازهایش را که از طریق پرستاری افراد سالمند به دست آورده بود با خوشحالی از حساب بانکی اش برداشت کرد و با مبلغی که وام گرفته بود خانه کوچکی برایم خرید تا در آغاز زندگی مستاجر نباشم.
با این همه، همسرم همچنان به رفتارهای زشت خود ادامه میداد و حاضر به ترک مواد مخدر نبود. او چند بار قصد خفه کردن مرا داشت و معتقد است چون اعتیاد دارد نباید به او اعتراضی بکنم ، او یا خمار است و مرا کتک می زند یا به خاطر مصرف زیاد درحالت طبیعی نیست که باز هم مرا کتک می زند تا جایی که وقتی برای تمیز کردن منزلی که مادرم به من هدیه داده است، رفتیم ناگهان با کاردک بنایی به من حمله ور شد و با چند ضربه مرا زخمی کرد. حالا دیگر قصد طلاق دارم چرا که ...