متهم اصلی این به هم ریختگی کسی نیست جز محمود احمدینژاد. هم اوست که از نیمه دوم دهه هشتاد سامان سیاست ایران را به هم ریخت و راست و چپ را به هم پیوند داد تا برای گذار از او همقسم شوند. اکنون که او نیست بنای سیاست ایران هم به شکل و سیاق سابق نیست. ائتلافهای تازه شکل گرفته و شکافهای جدید پدید آمده است. میانهها در هر دو جناح به هم رسیدهاند و رادیکالها از هر دو سو حرفهای شبیه هم میزنند. این بار اما این رادیکالها نیستند که صدایشان رسا باشد و عالمگیر. طرفه آن که اکنون دیگر نه علیرضا زاکانی هست که در صحن مجلس حریف بطلبد و نه حمید رسایی وجود دارد که متصل تابلو به دست گرفته و حرفهایش را توسط عکاسان مخابره کند و نه البته بهزاد نبوی و محسن آرمین در مجلس حضور دارند که پشت تریبون رفته نامه استعفا از نمایندگی را قرائت کنند.
زمانه تغییر کرده. حالا زمان آن فرا رسیده که حمیدرضا حاجیبابایی برای رایآوری وزیر حسن روحانی میز به میز لابی کند و آنطرفتر محمدرضا عارف متهم به این شود که برای رای آوردن وزیر اصلاحطلب قدم از قدم برنداشته است.
حسن روحانی به راست چرخیده است
این روزها هیچ چیزی شبیه قبل نیست. حتی حسن روحانی هم اصلا شبیه آن روحانی که ما در سفرهای انتخاباتی انگشت به دهان حرفهای آنچنانیاش بودیم، نیست. واضح و مبرهن است او هم اکنون به راست چرخیده است. مثل خیلیهای دیگر. آنچنان در تحلیف و تنفیذ سخن میگوید که تحسین راستگرایانی چون عباس سلیمینمین را برمیانگیزد تا آنجا که رک و صریح میگوید: «ما از او متشکریم.»
و این اعجاز دوران ماست که علی لاریجانی رخ به رخ رفقای سابقش شده و در تمام روزهای گذشته از ۲۴ خرداد ۹۲ تا امروز برای دفاع از حسن روحان سینه سپر کرده. آن قدر در این راه ثابتقدم مانده که اگر هم به رویش نیاورند اما دلخورند از او برای همه کارهایی که به خاطر رییسجمهور کرده است. همین هم بوده که یک روز مهر و سنگ به سمتش پرتاب و روز دیگر برای زمینگیر کردنش فیلم اخویاش را در صحن پخش کردند.
اصلاحطلبان لاریجانیخواه
درست در میانه همین تغییرات است که علیاکبر ناطق نوری به تمام اصلاحطلبانی که مهمان خانهاش شدند، گفته که گریزی نیست جز حمایت از حسن روحانی. دقیقا در چنین شرایطی است که غلامحسین کرباسچی و محمد قوچانی صاف و صریح از آرزویشان برای تشکیل مجلسی شبیه پارلمان پنجم سخن به میان میآورند و حتی محمد عطریانفر نترسیده از این که بدون هیچ رودربایستی بگوید علی لاریجانی را ترجیح میدهد به محمدرضا عارف.
همه چیز تغییر کرده. سیدمحمد خاتمی همه تلاشش را میکند تا محافظهکاری ذاتا راستگرا رییسجمهور زمانه ما باشد و همه کسانی که اعتراض به او میآورند از راستگرایی حسن روحانی را دعوت به سکوت میکند.
با چنین فکتهایی است که میتوان گفت اکنون بر خلاف تصور و پیشبینی قبلی همه، این راستگرایان میانهرو هستند که اختیاردار سیاست ایران شدهاند.
سوال: این چرخش، چینش سیاست ایران را چگونه سامان خواهد داد؟
پرسش مهمی است. هم برای اصولگرایانی که در بدترین روزهای دوران سیاستورزیشان به سر میبرند و هم برای اصلاحطلبانی که مبهوت سیاستورزی رقیب سنتی خود شدهاند.
اول: اصولگرایان، آنها که راه خود را از راست میانه جدا کردهاند، به شکل سابق یعنی به همان صورتی که قبل از ۲۹ اردیبهشت حضور سیاسی داشتند، دیگر وجود خارجی ندارند. آنها در ادامه شکاف پس از انتخابات مجلس دهم اکنون به وضعیتی رسیدهاند که باید به فکر جانشینیها و جاگیریهای تازه در آرایش سیاسی کشور در آینده نزدیک و دور باشند. همنشینی آنها حالا سختتر از همیشه است. باید فکری کرده و راهی پیدا کنند.
دوم: اصلاحطلبان که دلخوشتر از همه روزهای بعد از حوادث سالهای ۸۸ بودند اکنون در شرایط منحصر به فردی به سر میبرند. کار حسن روحانی گویا با آنها تمام شده است. محکوم شدهاند به تحمل شرایط این روزها. حکمشان این است: باید از رییسجمهوری که برای رییسجمهور شدنش تلاش کردهاند، حمایت کنند. آنها محکوماند به این ائتلاف. آنها هم به راست چرخیدهاند؛ به همان سمتی که روحانی میرود. این را میشود از تعداد آرای رحمانی فضلی در مجلسی که فراکسیون امید صندلیهای پرشماری در اختیار دارد، کاملا متوجه شد. آنها هم به راست چرخیدهاند. این را میشود از رای آوردن عباسعلی کدخدایی هم فهمید.
پس مختصرش این است: «حسن روحانی به راست چرخیده است؛ چپها هم همینطور.»
حالا و همین جا باید یک حرف مهمتر هم زد و سوال تعیینکنندهای پرسید: فرجام این به چرخش به راست با سیاست ایران چه خواهد کرد؟ زمانه آبستن هزار ماجراست اما پاسخ فعلا این است: بهتر است از همین حالا بدانیم قرار نیست در مناظرههای ۱۴۰۰ این جمله نوستالژیک را بشنویم که «مردم یادتان هست...» از حالا به بعد بیشتر از این که به اسحاق جهانگیری فکر کنیم باید روی فردی حساب باز کنیم که صادق خرازی از او به عنوان سیاستمدار چشمآبی یاد میکند. دوره، دوره او خواهد بود. دکتر علی لاریجانی را میگوییم. او باید برای دوران پساروحانی آماده باشد!»