به گزارش آفتاب نیوز به نقل از فارس، شیشه، هروئین و تریاک.... را مصرف کرده است برایش فرقی نمیکند چی مصرف کند، برایش رفتن توی «فضا» مهم است.
مهسا 38 سال دارد و چهره اش شکسته شده و همانند زنان 50 ساله است، هیچ چیزی را بیشتر از مواد دوست ندارد، میگوید عاشق موادم....
از 24 سالگی مواد مصرف کرده است به گفته خودش آن زمانها تفریحی بوده اما کم کم ...
دو مرتبه ازدواج کرده است و هر دو ازدواجش ناموفق بوده.
مهسا در این باره میگوید: هیچ وقت به دنبال مرد زندگیم نبودم و فقط خواستم یک نفر را برای تامین هزینه های زندگی و موادم داشته باشم.
وی می افزاید: سه فرزند دارم، فرزند اولم ریحانه 14 ساله از همسر اولم، پدرام 4 ساله و پندار دو ساله از همسر دوم.
مهسا درباره طلاق از همسرش می گوید: خیلی با هم دعوا میکردیم و مدام همدیگر را کتک میزدیم و سرانجام تصمیم گرفتیم جدا شویم.
وقتی از مهسا درباره ازدواج دومش سوال میکنم با مکثی ادامه میدهد: ازدواج دومم هم همانند اولی اشتباه بود و کلا مسیر را اشتباه رفتم.
زهرا موسی خانی مددکار اجتماعی در خصوص شرایط مهسا توضیح میدهد: مهسا منزل مستقلی نداشته و در منزل خواهر شوهرش اسکان داشته است.
وی می افزاید: بعد از بررسی های مددکاری در خصوص خانواده مطلع شدیم که پدرام توسط شوهرعمهاش مورد آزار و اذیت قرار گرفته است، علاوه بر اینکه خانواده همسر مددجو نیز رضایتی برای نگهداری از آنها را نداشته بدین جهت مددجو و فرزندان جهت اسکان به مرکز نگهداری موقت مهرآفرین ارجاع داده شدند.
موسی خانی می گوید: تلاش هایی بسیاری جهت ترک اعتیاد مددجو و همسرش انجام شد وی هیچ گونه همکاری در این زمینه نداشتند . به همین جهت ریحانه 14 ساله و پدرام 4 ساله به بهزیستی منتقل شدند و ریحانه با قیومیت مادر مددجو از بهزیستی ترخیص شد و پدرام همچنان در بهزیستی ماند.
بعد از آن مددجو مدتی را در لرستان شهرآبادی اجدادی اش ساکن شد و مجددا به تهران بازگشت و به همراه همسر و پندار و ریحانه خانهای در محله هرندی اجاره می کنند.
وی می گوید: مادر همچنان اعتیاد شدید داشته و با شکایت همسایگان و تردد افراد مشکوک و معتاد به خانه ریحانه به بهزیستی منتقل می شود و مددجو به همراه پندار متواری میگردد و مدتی در خانه ای تیمی در محله اوراقچی ها ساکن می شوند.
مهسا در هنگام استعمال مواد توسط گشت به لویزان منتقل میشود و پندار نزد عمه اش می ماند. مددجو پس از ترخیص از لویزان مجددا کارتن خواب شده و پیگیر ترخیص پدرام از بهزیستی می شود که در نهایت طی حکم قاضی سرپرستی پدرام به عمه واگذار شده و عمه نیز کودک را به مهسا واگذار میکند.
این در حالی است مهسا همچنان اعتیاد به محرک و مخدر دارد و مجهول المکان بوده و خبری از وضعیت هیچ یک از اعضای خانواده (ریحانه، پدرام و پندار) نیست و این موجبات نگرانی و ناامنی را برای کودکان معصوم فراهم کرده است.
با بازخوانی این پرونده متوجه ضعف های قانونی بیش از پیش در حوزه کودک می شویم. قاضی پرونده بدون دقت کافی در مورد گزارش مددکاری، حکم به بازگشت کودک نزد عمه ای می دهد که همسرش سابقه کودک آزاری دارد و از آنجاییکه بهزیستی با کمبود نیروی انسانی علی الخصوص مددکار مواجه است و بازبینی های مرتب دوره ای بعد از ترخیص کودک از بهزیستی بطور جدی صورت نمی گیرد، کودک مجدد به کانون بحران بازگشته و عمه، کودک را به مادر سهل انگار تحویل داده بدون اینکه بدلیل ضعف ساختاری بهزیستی نظارتی بر آن باشد.
لذا با توجه به مطالعه این پرونده، مددکار مهرآفرین در حال پی گیری وضعیت مددجو است که به دلیل محدودیت های قانونی کار چندانی نیز از وی ساخته نیست. در پایان ضمن تاکید بر تعیین تکلیف لایحه حمایت از کودک از سوی مجلس محترم خواستاریم به موارد مشابه ماجرای پدرام، پندار و ریحانه که موسسه مهرآفرین نمونه های مشابه زیادی دارد، اهتمام و توجه ویژه شود و سلب حضانت و امکان واگذاری این کودکان به فرزند خواندگی تسهیل شود.
قوانین سخت در حوزه سلب حضانت از والدین بی کفایت و سختی در واگذاری کودک جهت فرزند خواندگی سالیان زیادی است که آینده این کودکان را تباه می کند، با قدری حس مسئولیت پذیری، آینده تباه این کودکان را روشن کنیم.