جنایتکار 23 ساله که دانشجوی دانشگاه تربیت معلم است، بامداد سهشنبه گذشته با ورود به انبار کفش بازار حضرتی، نگهبان 21 ساله را با ضربات چاقو مجروح کرده و متواری شده بود. با مرگ پسر جوان در بیمارستان اشرفی اصفهانی و در حالی که چهره ضارب در تصاویر دوربینهای مداربسته محل جنایت شناسایی شده بود، دو ساعت پس ازماجرا، قاتل به کلانتری 113 بازار رفت و به قتل اعتراف کرد. پسر جوان که ساکن یکی از شهرهای غرب کشور است و برای تحصیل و کار به پایتخت آمده در حالی که بیوقفه اشک میریخت، به تشریح جزئیات قتل و انگیزهاش پرداخت.
چه شد که تصمیم به قتل گرفتی؟
به همسر برادرم مشکوک شدم؛ او با دوستم- مقتول- ارتباط پنهانی داشت.
چرا به آنها مشکوک شدی؟
حدود دو هفته قبل، من و سیاوش-مقتول- به همراه برادرم و زن برادرم برای عروسی به شهرستان رفتیم. من و سیاوش و زن برادرم روی صندلی عقب خودروی پراید برادرم نشسته بودیم. چون من بین آنها بودم متوجه شدم که پنهانی به هم پیام میدهند. آن موقع بود که به رابطه پنهانی همسر برادرم –ثریا- با سیاوش پی بردم و تصمیم گرفتم از آنها انتقام بگیرم.
چرا موضوع را به برادرت اطلاع ندادی و خودت وارد عمل شدی؟
موضوع را به برادرم گفتم که بین آنها دعوا شد. بعد هم ثریا به خانه پدرش رفت و حتی پدر ثریا با او سر همین موضوع درگیر شده بود، اما نمیتوانستم از برادرم انتظار داشته باشم که برای انتقام کاری کند.
چرا؟ تو برادر شوهر او بودی و به جای همسرش تصمیم گرفتی؟
برای اینکه من پای سیاوش را به آن خانه بازکرده بودم، خودم را مقصر میدانستم. سیاوش فامیل دور ما بود اما به خانه برادرم رفت و آمد نداشت. من به سیاوش بیشتر از چشم هایم اعتماد داشتم. پای سیاوش را من به خانه برادرم باز کرده بودم و در حقیقت عامل اصلی شروع این رابطه من بودم.
چرا با او حرف نزدی؟
قصدم کشتناش نبود؛ رفتم تا با او صحبت کنم. اما آنقدر عصبانی بودم که ضربات را پی در پی میزدم و زمانی که به خودم آمدم متوجه شدم سیاوش خونین روی زمین افتاده است.
کی متوجه شدی او کشته شده است؟
وقتی آنجا را ترک میکردم، حدس میزدم که زنده نماند.
چرا با همسر برادرت صحبت نکردی؟
اول تصمیم داشتم او را به قتل برسانم اما نشد. چون دلم برای بچه 3 ساله اش سوخت. دفعه بعد هم که تصمیم به این کار گرفتم فهمیدم پدرش او را به خاطر کاری که کرده کتک زده و خانه برادرم نیست.
چه مدت است که تهران زندگی میکنی؟
دانشگاه تربیت معلم کرج قبول شده بودم. درسم که تمام شد به شهرمان برگشتم و برای انجام کارهای مدرکم آمده بودم که این اتفاق افتاد، البته در تهران کار هم میکردم. روزهایی که دانشگاه نداشتم به بازار میرفتم و باربری میکردم.
خانواده ات از قتل خبر دارند؟
تصور میکنم برادرم تا الان به آنها خبر داده باشد. البته آنها از قبل میدانستند اما میگفتند که هیچ اقدامی نکنم.
پشیمانی؟
مقتول مثل برادرم بود، باهم خیلی دوست بودیم. از زمانی که او کشته شد تا الان لحظهای آرامش ندارم. بعد از قتل هم در خیابان پرسه زدم و دو ساعت بعد به کلانتری رفتم و خودم را معرفی کردم. از اولش هم میخواستم خودم را معرفی کنم، شهامت زندگی با عذاب وجدان را نداشتم.
ورزش هم میکنی؟
مدتها است که کشتی کار میکنم.
به عاقبت این کار فکر نکرده بودی؟
سکوت...
آدم ها اشتباه می کنن و تاوان هم میدن اما کاش خودمونوتصور نکنیم تا بخام عدالتو ما اجرا کنیم
به نظر من کار این ادم ابلهانه بوده و یه پسر جوون با یک خیانت روبرو میشه شاید خیلی از ماها این کار رو بکنیم
در مورد ادم ها قضاوت نکنید شاید ما اگر در شرایط اونها باشیم همین کار ا بکنیم
ومتاسفانه عامل بیشتر قتل ها خانم های خیانت کار هستند...