به گزارش آفتاب نیوز به نقل از رکنا، بیست و هفتم بهمن ماه سال 89 به پلیس بومهن خبر رسید یک مرد 50 ساله به نام عزت و همسر ش به نام اکرم در خانه شان در یکی از روستاهای بومهن کشته و جنازه شان به آتش کشیده شده است.برادر همسر اکرم از سیرجان با پلیس تماس گرفته و ماجرا را اطلاع داده بود. وی گفت: خواهرم زن دوم عزت است و آنها یک پسر 10 ساله و دو پسر دوقلو شش ساله دارند. دقایقی پیش پسر 10 ساله خواهرم با من تماس گرفت و گفت امین 30ساله که پسر بزرگ عزت لز همسر اولش است به خانه شان رفته و پدرش و نامادری اش را کشته است.
پلیس به خانه روستایی رفت و به تحقیق پرداخت و در گودالی در حیات خلوت این خانه با جنازه های سوخته عزت و اکرم روبه رو شد. پسر 10 ساله این زوج و دو برادر دوقلویش که شاهد ماجرا بودند گفتند امین دست به این جنایت زده است. به این ترتیب امین که از ناحیه پا آسیب دیده و به بیمارستان رفته بود بازداشت شد.
وی به قتل اعتراف کرد و گفت: 12سال قبل مادرم و پدرم از هم جدا شند. من و سه خواهرم با مادرمان زندگی می کردیم تا اینکه پدرمان با اکرم ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد. من هیچ وقت دل خوشی از پدرم نداشتم. دوسال قبل ازدواج کردم اما زندگی ام دوامی نداشت و مجبور شدم 114 سکه به عنوان مهریه به همسرم بپردازم و از او جدا شوم. به خانه پدرم رفته بودم که متوجه بد رفتاری های پدرم با همسرش و فرزندانش شدم. پدرم آنها را مانند کودکی من و خواهرهایم به شدت کتک می زد. به همین خاطر به فکر انتقام افتادم. اسلحه بادی را برای شکار برداشته بودم که تیری به سر پدرم شلیک کردم. همان موقع نامادری ام به هواخواهی از پدرم وارد دعوا شد که با قنداق تفنگ ضربه ای به سر او زدم که بیهوش شد. همان موقع تیری از اسلحه شلیک شد و به پایم برخورد کرد. من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم با داس به جان پدر و نامادری ام افتادم و آنها را کشتم. برای اینکه جنازه ها مقابل چشم برادرهای ناتنی ام نباشد جنازه ها را در یک گودال به آتش کشیدم.
به دنبال اعتراف های تکان دهنده پسر جوان وی دیروز 7 سال پس از جنایت پای میز محاکمه ایستاد. در این جلسه که در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی محسن زالی و با حضور یک مستشار تشکیل شد نماینده دادستان گفت: رییس قوه قضاییه از طرف دو فرزند صغیر قربانیان برای امین حکم قصاص خواسته است.
سپس پسر بزرگ زوج قربانی که حالا 17 سال دراد روبه روی قضات ایستاد و گفت: برادر ناتنی ام مقابل چشمان ما پدر و مادرم را کشت. به همین خاطر برای او حکم قصاص می خواهم.
وقتی متهم در جایگاه ویژه ایستاد سناریوی عجیبی مطرح کرد و گفت: من پدر و نامادری ام را نکشتم. برای شکار به آنجا رفته بودم اما یکباره یک نفر از پشت سر گردنم را گرفت و ضربه ای به سرم زد که بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم پایم تیر خورده زخمی شده است. چون پولی برای درمان نداشتم چند راس از گوسفندان پدرم و چند کیسه سیمان را که در خانه داشت برداشتم تا بفروشم و پایم را درمان کنم. من نمی دانم چه کسی پدر و نامادری ام را کشته است.
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.