به گزارش جماران ، مهندس بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی و سخنگوی دولت شهید رجایی بود؛ در دولت مهندس میرحسین موسوی وزیر صنایع سنگین و در مجلس ششم، نائب رئیس مجلس بود او در مصاحبه ای به امضای بیانیه الجزایر و چند و چون آن می پردازد که مشروح آن را در ادامه می خوانید:
روندی که دولت شهیدرجایی و جنابعالی برای تدوین و تصویب بیانیه الجزایر درپیش گرفتید؛ چگونه و بر چه اساسی آغاز شد؟
تصمیم گیری را به نظر مجلس موکول کرده بودند. امام برای حل ماجرای گروگان ها 4 شرط طرح کرد. مجلس شورای اسلامی کمیسیونی تشکیل داد و تقریبا همین 4 شرط را به صورت یک مصوبه درآورد. این مصوبه نمی توانست حکم قانون را داشته باشد. به همین دلیل این مصوبه نه به شورای نگهبان رفت و نه با امضای رییس جمهور وقت به دولت ابلاغ شد؛ بلکه با امضای رییس کمیسیون رسیدگی به مسأله اتباع زندانی آمریکا در ایران، به دولت ارسال شده است. دولت هم در چارچوب آن تلاش کرده است که آنچه که امکان پذیر بوده و در آن چارچوب می گنجیده در بیانیه الجزایر اجرایی کند و آن را به توافقی تبدیل کند که در نتیجه آن اتباع آمریکایی بتوانند از ایران بروند و تبعات آن نیز حل و فصل شوند.
این نکته را هم باید توضیح دهم که بیانیه الجزایر مصوبه دولت بود و من فقط بیانیه الجزایر را از طرف دولت جمهوری اسلامی ایران امضا کردم نه این که تصویب کننده بیانیه باشم.
برخی معتقدند که دولت شهید رجایی به گونه ای عمل کرد که این روند طولانی شود تا کارتر نتواند پیروز انتخابات آمریکا باشد.
من هم این ادعا را شنیده ام اما موضوع کاملا برعکس است. امام، دولت و شهید رجایی قویا مصمم بودند که در زمان کارتر موضوع حل شود و به دوره ریگان کشیده نشود.
این موضوع که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مخالف آزادسازی گروگان ها بود و همین گرایش باعث به تعویق افتادن تصمیم گیری در این باره می شود را تأیید نمی کنید؟
این خلاف است. من به عنوان یک عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مخالف آزاد کردن اتباع آمریکایی بودیم، ما فقط به محاکمه آن ها؛ ولو به شکل سمبلیک، اعتقاد داشتیم!
خود شهید رجایی هم همین نظر را داشتند؛ اما بعداز این که امام 4 شرط را مطرح کردند و مجلس نظراتش را به ما اعلام کرد، ما خودمان را ملزم می دانستیم که در آن چارچوب عمل کنیم و ما تمام تلاشمان را کردیم که گروگان ها زمان کارتر آزاد شوند. باید به این نکته اشاره کنم که اتباع آمریکایی هرگز در اختیار دولت نبودند. ما به عنوان دولت تا لحظه آخر نمی دانستیم که آن ها کجا هستند و نمی خواستیم هم خبر داشته باشیم. چون در این صورت ما می شدیم گروگان گیر. در واقع دولت به عنوان یک واسطه عمل می کرد.
حاج احمدآقا در پی تمام کردن ماجرا بودند؟
بله کاملا از طرف امام.
خود امام دوبار شهیدرجایی و من را خواست و پیگیر کار بودند. در یکی از دیدارها فرمودند، اقای دکتر یدالله سحابی آمده بودند پیش من و گریه می کردند که این ها؛ یعنی دولت رجایی نمی خواهند ماجرا را حل کنند؛ شما یک هیأتی را بگذارید که این ماجرا را حل کند. امام مرتبا از ما توضیح می خواست. یعنی شک و تردید امام این بود که ما نخواهیم ماجرا را حل کنیم.
هم شهید رجایی و هم من به ایشان توضیح که ما معتقد به محاکمه اتباع آمریکایی زندانی ولو به شکل سمبلیک بودیم. اما چون شما گفتید و مجلس هم نظر شما را تأیید کرد. ما با تمام قوا دنبال حل ماجرا رفتیم.
و دولت هیچ قصوری نداشت؟
انصافا هیچ قصوری نداشت. من حتی بعداز ملاقات نخستین که از پیش امام آمدیم؛ تصور کردم امام هم قدری شک دارند که شاید ما نخواهیم در جهت آزادی گروگان ها پیش برویم، به شهید رجایی پیشنهاد دادم که کنار بکشیم و هر کسی را که می خواهند برای دنبال کردن موضوع تعیین کنند. شهید رجایی مخالفت کردند و گفتند ما باید کار را هر طور شده دنبال کنیم. من هم قانع شدم و شبانه روز تلاش کردم تا ماجرا حل شود.
مرحوم آقای دکتر صادق طباطبایی به مذاکراتی اشاره می کند که از طریق گشنر وزیرامور خارجه وقت آلمان با نمایندگان کارتر داشته است. او توضیح می دهد که این مذاکرات را با نظر کاملا مساعد و هماهنگی امام خمینی انجام می دهد و ختم به نامه ای 25 صفحه ای می شود که کارتر می نویسد.
درست همان روز که مجلس آن 4 شرط را تصویب و به ما اعلام کرد، بلافاصله از طریق سفارت سوئیس هم تلکسی از طرف دولت آمریکا آمد که ما 4 شرط را قبول را داریم. اما آن، فقط یک تلکس بود. در عمل باید همه وجوه، اموال و دارایی های ما پس داده می شد، دعاوی ابطال می شد، اموال شاه مسترد می شد؛ تا ما گروگان ها را آزاد می کردیم. آن تلکس حرفی کلی بود که ما هر 4 شرط را پذیرفته ایم. امابرای این که این شرط ها عملیاتی شود. باید مذاکره انجام می شد.
من از متن 25 صفحه ای آقای کارتر برای مرحوم طباطبایی اطلاعی ندارم و آن را از هیچ مرجع رسمی و غیررسمی هم دریافت نکرده ام. اگر چیزی وجود داشته باشد احتمالا شبیه تلکسی است که به آن اشاره کردم.
تحریم ها چه سرنوشتی پیدا کرد؟
پس از اشغال سفارت اساسا بحث تحریم به معنای امروز آن مطرح نبود. آمریکا پس از اشغال سفارتش همه وجوه، تنها اموال و دارایی های ما را در آمریکا بلوکه و توقیف کرده بود و ما محدودیت های امروزی را نداشتیم. یعنی مسأله اصلی توقیف پول ها و اموالمان بود، شاید در فروش نفت محدودیت هایی وجود داشت که البته دولت موقت به طور کلی از تولید نفت کاسته بود.
کسی از طرف دولت آمریکا در مذاکرات حضور نداشت؟
در آن دوران ما با آمریکایی ها رابطه نداشتیم و قرار هم نبود با آن ها گفت و گو کنیم. ما هیچ وقت با نماینده دولت آمریکا نشست نداشتیم. برخی از جمله مرحوم دکتر صادق طباطبایی گفته اند که ما در الجزایر با وارن کریستوفر ملاقات داشته ایم. اصلا هیچ یک از اعضای هیأت ما در طول مذاکرات به الجزایر هم سفر نکردند؛ تا چه رسد به اینکه با کریستوفر یا هر آمریکایی دیگری مذاکره کنند.
ما همیشه مذاکرات را در تهران انجام می دادیم. نماینده های الجزایر از جمله رییس کل بانک مرکزی الجزایر و مرحوم بن یحیی وزیر امور خارجه آن کشور پس از مذاکره با آمریکایی ها به تهران آمده و با ما مذاکره می کردند. کار خیلی دشوارتر از یک مذاکره مستقیم بود، اما به هر حال تنها راه بود. متأسفانه آن روز از وسایل پیشرفته ارتباطی امروز نیز خبری نبود.
در مقایسه با مذاکرات برجام، تجربه خودتان را چگونه ارزیابی می کنید؟
به نظر من کاری که آقای ظریف و تیمش کردند؛ شاهکار بود. مذاکرات آقای ظریف هنر دیپلماسی جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشت. آقای ظریف محصول 39 سال تجربه جمهوری اسلامی ایران است. در حالی که سابقه کار کادری که بیانیه الجزایر را امضا می کرد، حداکثر دو سال می شد. من که بعد از انقلاب، 4 ماه سابقه وزارت و سه ماه سابقه در شورای سرپرستی صداو سیما، در کارنامه خود داشتم، کمتر از دوسال از انقلاب می گذشت. سابقه همه ما در کار اجرایی زیر یک سال بود و این بسیار متفاوت با تجربه و سابقه و دانشی است که پشت سر آقای ظریف بود. دستاورد آقای ظریف بسیار عالی بود، اما ما هم در بیانیه الجزایر تلاش کردیم آنچه که امکانپذیر بود در جهت منافع جمهوری اسلامی به دست بیاوریم. و بیش از آن همان طور که شهید رجایی در مجلس اول عنوان کرد با راه حل های غیر سازشگرانه امکان پذیر نبود.
به نظر خود شما امتیازی بیشتر از این بود که شما نگرفته باشید؟
مخالفان معتقدند که در قبال آزادی اتباع آمریکایی می بایست تمام وجوه، اموال و دارایی هایمان بلافاصله در اختیارمان قرار می گرفت و دعوای آمریکایی ها در هیچ دادگاهی مطرح نمی شد.که اولین پیشنهاد ما به آمریکا این بود که شما حدود 23 میلیارد دلار در حساب الجزایر بگذارید؛ ما هم اتباع زندانی آن ها را به آمریکا می فرستیم. همین پیشنهاد بود که دو سه هفته در مذاکرات وقفه ایجاد کرد و در همان فاصله، انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار شد و ریگان برنده شد.
واکنش آمریکایی ها چه بود؟
مذاکرات قطع شد. در روزنامه هایشان نوشتند که بابت هر گروگان ایران حدود 500 میلیون دلار پول می خواهد. حتی مرحوم دکتر یزدی هم به آقای عزیزی همکارمان زنگ زده بود که آقا شما مگر دیوانه اید(نقل به مضمون)، مگر می شود چنین شرطی گذاشت؟ 23 میلیارد دلار آمریکا پول به حساب الجزایر بریزد که شما گروگان ها را آزاد کنید! در واقع پیشنهاد مزبور پاسخ همان انتقادی است که چرا به یکباره همه وجوه، اموال و دارایی ها را از آمریکایی ها نگرفتید.
منتقدان می گفتند شما باید 23 میلیارد دلار می گرفتید و گروگان ها را سوار هواپیما می کردید. این که بروید دادگاه و یک میلیارد دلار در حساب الجزایر باقی بگذارید کار درستی نیست. یا این که اموال را به تدریج دادند، کار درستی نبود.
برخلاف آنچه می گویند؛ مذاکرات طولانی نشد؛ دو مرحله ای شد؛ هم آن ها می خواستند که کار زود تمام شود؛ ما هم همان نظر را داشتیم. اما کار پیچیده بود یک مرحله ما پیشنهاد 23 میلیارد دلار نقد کردیم که مذاکرات متوقف شد؛ در مرحله بعد پیشنهادات جایگزین دنبال شد.
مرحوم صادق طباطبایی توضیح می دهد؛ کارتر امضا کرده بود که هیچ گونه ادعایی از هیچ تبعه آمریکایی پذیرفته نمیشود، این را کارتر امضا کرده بود.
بله چنانکه پیش تر گفتم، در تلکس روز اول، کارتر به ما نوشته بود که ما چهار شرط مجلس را می پذیریم. ولی وقتی پای میز مذاکره نشستیم، گفتند؛ چند هزار دعوا در دادگاه های آمریکا مطرح است؛ این چند هزار دعوا را چکار کنیم؟
بنابراین در تلکس نخستی که کارتر از طریق سفارت سوئیس برای ما فرستاد هم چنین کلی گویی هایی وجود داشت؛ اما کارتر اختیار لغو دعاوی را نداشت. در دادگاه های آمریکا هزاران دعوا مطرح شده بود. ملاحظه می کنید امروز هم ترامپ دستور می دهد که اتباع ایران و چند کشور دیگر امکان ورود به آمریکا را نداشته باشند، دادگاه یکی از ایالت ها رأی ترامپ را نقض می کند.
4 میلیارد دلار دارایی ها و 9 میلیارد دلار موجودی بانکی ایران برگشت ؟
بله همه آن ها برگشت، مگر وام ها. آن ها می گفتند شما همه پول هایتان را از بانک های ما خارج می کنید؛ در حالی که از ما چند میلیارد دلار وام گرفته اید. این وام ها را می خواهید پس بدهید یا نه؟ آقای نوبری می گفت پس ندهید؛ در عین حال بگذارید پول ما آنجا بماند، آن ها هم اقساط وام را در سررسیدش بردارند.
هنگام آزادسازی گروگان ها همه دارایی های ایران بازگشته بود؟
خیر، برخی هم اعتراض کردند که چرا این اموال فوراً نیامد؛ که آن کار اصولاً امکانپذیر نبود. بسیاری از اموال و دارایی ها تا چند ماه بعد و بخش هایی مهم حتی بعداز یکی دو سال بازگشت، ولی تا آنجا که اطلاع دارم همه آن ها بازگشت.
آقای دکتر صادق طباطبایی پیشنهادشان این بود که دعوای متقابلی علیه آمریکا از سوی ایران طرح شود و این موضوع در دستور کار بیانیه الجزایر قرار گیرد.
این کار را کردیم، اما این کار که تا امضای بیانیه ها عملاً میسر نشد. البته دعاویی تحت عنوان دعاوی متقابل و دعاوی مثل هزینه های مربوط به استفاده آمریکایی ها از راه آهن ایران در استفاده آن ها از جنگ جهانی دوم یا به خاطر خسارات ناشی از کودتای 28 مرداد، طرح کردیم.
مرحوم دکتر طباطبایی می گوید تمام کسانی که اینجا اموالشان مصادره شده بود، تابعیتشان را تغییر داده و به عنوان اتباع آمریکا، به دادگاه لاهه شکایت کرده و با حکم قاضی چند برابر پول آن را از حساب تنخواهی که توسط دولت الجزایر باز شده بود و از محل دارائی های بلوکه شده ایران پر می شد؛ دریافت می کردند.
این ها ادعاها و حرف های اثبات نشده ای است که بدواً آقای بنی صدر پس از امضای بیانیه بر علیه آقای رجایی و من طرح کرد و آقای نوبری که رئیس بانک مرکزی منسوب بنی صدر هم او را تأیید کرد.
تعداد دو تابعیتی هایی که به لاهه رفته و موفق به اخذ وجهی شدند، احتمالا کمتر از تعداد انگشتان یک دست است. دفتر خدمات حقوق بی المللی اطلاعات دقیق این مسأله را دارد، ضمنا تا روز امضای بیانیه الجزایر، آقای بنی صدر کوچکترین نظری درباره بیانیه الجزایر نداد؛ در حالی که گزارش همه مذاکرات هر روز برای او می رفت، و ایشان کوچکترین نقطه نظری نداد. آقای نوبری هم در تمام مذاکرات حضور داشت. همین که بیانیه ها امضا شد؛ آن ها و بسیاری دیگر شروع به حمله به بیانیه های الجزایر کردند.
پس از آن ها، اعتراضات جناح راست شروع شد و مرحوم زواره ای و دکتر محمود کاشانی خونخواهی علیه بیانیه های الجزایر را به عهده گرفتند.
نکته دیگری که در شرایط مجلس آمده بود بازگرداندن اموال شاه بود.
در بیانیه های الجزایر هم این تصریح شده که آمریکا تمام اموال و دارایی های شناخته شده شاه در آمریکا را توقیف و برای تحویل به ایران به دادگاه بفرستد و در دادگاه به نفع ایران مصادره شود. اما آمریکاهایی ها به ما می گفتند شما اموال و دارایی های شاه را به ما معرفی کنید تا ما عمل کنیم. ممکن است CIA یا مراجع بانکی و ثبتی و مالیاتی آن ها ، اطلاعاتی در مورد اموال و داریی های شاه داشتند، اما طبیعی است که نمی شد از آن مراجع انتظار داشت به داشتن اطلاعات در آن زمینه اعتراف کنند و آن ها را در اختیار ایران قرار دهند. خود ما هم متأسفانه به هنگام امضای بیانیه ها کوچکترین اطلاعی در این زمینه نداشتیم. یعنی هیچ دستگاهی هم نداشت.
تا امروز هم علی رغم تمام تلاشش هایی که شد، گمان نمی کنم اطلاعاتی در اختیار دولت آمریکا قرار گرفته باشد.
سرانجام موضوع اخذ پول های ایران چگونه ختم شد؟
بعداز ظهر امضای بیانیه های الجزایر، من که چند شب نخوابیده بودم، در منزل خوابیده بودم؛ مرحوم بن یحیی وزیر امور خارجه الجزایر زنگ زد و گفت کارتر می گوید؛ اگر ما همین الان پول هایی را که می توانیم فوری به حساب ایران منتقل کنیم؛ منتقل کنیم، نبوی قول می دهد که گروگان ها را تا وقتی من در کاخ سفید هستم آزاد کند؟با توجه به اینکه اگر انتقال وجوه به دوران ریگان می کشید، ممکن بود توأم با ریسک و خطر باشد، در حالت خواب و بیداری!! پاسخ مثبت دادم و بلافاصله دست به کار آزادی اتباع آمریکایی شدم و همان روز عصر آنان را به فرودگاه مهرآباد تهران رساندم، خودم هم در آنجا حضور یافتم. در واقع عصر روز امضای بیانیه ها، آن ها پول را واریز کردند. و ما هم اتباع آمریکایی را سوار هواپیما کردیم و فرستادیم و رفتند. هنوز کارتر در کاخ سفید بود که آن ها از ایران که پرواز کردند و به آلمان رسیدند اما تا به آمریکا برسند، ریگان وارد کاخ سفید شده بود.
چرا دستاوردهای مذاکرات آقای صادق طباطبایی در دستور کار دولت قرار نگرفت؟
من بنا ندارم که تعریضی به مطالب مرحوم صادق طباطبایی داشته باشم، چون ایشان اکنون مرحوم شده اند؛ و من نسبا به برخی از بستگان ایشان ارادت دارم؛ اما واقعیت این است که من تا کنون در هیچ یکی از اسناد رسمی کشور، وزارت خارجه و منابع دیگری که باید این اسناد رسمی را حفظ کنند چیزی به عنوان توافق آقای صادق طباطبایی و نمایندگان آقای کارتر، ندیده ام. علی القاعده من باید به عنوان امضاء کننده بیانیه های الجزایر این متن را در جایی می دیدم. البته معنای حرف من تکذیب سخنان آقای صادق طباطبایی نیست. سخن من این است که متن ایشان هرگز به دست ما و دولت نرسید، که در مورد آن بحث شود.
و در طول مذاکرات هیچ چیز در این مورد نشنیدید؟
چرا، حدود یک ماه از مذاکرات گذشته بود، که طرف الجزایری اعلام کرد، فردی به نام آقای صادق طباطبایی با ما تماس گرفته و می خواهد درباره گروگان ها مذاکره کند. که ما(دولت الجزایر) به وی پاسخ دادیم که طرف مذاکره ما تنها دولت ایران است.
این را حتما آقای عزیزی که آن زمان با ما در این باره همکاری داشت به خاطر دارند. تا آنجاکه به یاد دارم تا آن روز اطلاعاتی از فعالیت های آقای طباطبایی نداشتم.
من هنوز هم اطلاع دقیقی درباره نقش و مأموریت ایشان ندارم، مگر آن که اطلاعات آن را در خاطرات ایشان را دنبال کنم. اما اگر ایشان متنی با امضای کارتر داشت؛ قاعده این بود قبل از امضا یا تصویب بیانیه های الجزایر این متن حداقل در اختیار آقای رجایی قرار می گرفت. ایشان باید می گفت این نامه و امضای آقای کارتر، شما در این چارچوب مذاکرات را دنبال کنید.
شما هیچ متنی از ایشان دریافت نکردید؟
دولت جمهوری اسلامی ایران، هرگز متنی از ایشان را دریافت نکرد. من تعجب می کنم که اگر ایشان توافقی کرده که امضای کارتر زیر آن است، چرا آن را به ما تحویل نداده است.
"ایشان توضیح می دهد که متن را به آقای هاشمی رفسنجانی داده است. در متن گفت و گوی ایشان آمده:من به محض ورود به ایران، لباسهایم را عوض کردم و به دیدن امام رفتم و گزارش کارم را دادم نامه کارتر را هم نشان دادم که قرار شد آن را به آقای هاشمی در مجلس برسانم. من این پاکت را به آقای هاشمی رساندم و اگرچه انتظار میرفت که مجلس به سرعت به آن رسیدگی کند اما مدام امروز و فردا میشد و دستور کار مجلس به محض ورود به موضوع گروگانها با عدم نصاب لازم روبرو میشد!
در آن دوران هفته ای یک بار شهید بهشتی، شهید رجایی، مرحوم هاشمی رفسنجانی و من به عنوان جلسه سران قوایی که بنی صدر در آن نبود؛ دور هم جمع می شدیم. در هیچ یک از جلسات این بحث مطرح و اشاره ای به آن نامه نشد. امروز چون همه آن ها یا مرحوم و شهید شدند؛ من شاهدی ندارم، اما اگر چنین چیزی به ما ابلاغ شده بود؛ هیأت دولت جمهوری اسلامی بیانیه های الجزایر را تصویب نمی کرد و متن بهتر را مورد توجه قرار می داد.
ایشان البته می گوید حاج سید احمدآقا به من گفت که دولت شهید رجایی از طریق الجزایر می خواهد کار را دنبال کند و به ایشان می گوید در هیات حضور داشته باشد؛ اما خود ایشان قبول نمی کند.
عین متن ایشان در این باره هم چنین است: من منتظر بودم که به من بگویند بروم و مقدمات اجرای کار را فراهم کنم. احمد آقا مرا خواست و من رفتم آنجا و گفت که آقای رجایی تصمیم گرفته که از طریق الجزایر این مشکل را حل کند. من گفتم چرا الجزایر؟ کاری نیست که بخواهد الجزایر انجام بدهد. توافق حاصل شده و شرطها هم مشخص است و فقط کارهای فنی مانده که باید انجام بشود. ما که چلاق نیستیم و قرار نیست که معامله ای یا مذاکرهای خاص صورت بگیرد. این کارها همه انجام شده است. انجام کارهای فنی بعدی و فراهم کردن مقدمات بعدی که کار پیچیده ای نیست. احمد آقا گفت که بیا تو هم با این هیات برو. گفتم که من با این هیات نخواهم رفت و به شما هم می گویم که این موضوع شکل گرفته برای اینکه این مذاکرات به ثمر نرسد و به ثمر هم نخواهد رسید. گفت تو از کجا این را میگویی؟ گفتم ببینید به ثمر میرسد یا نه. من هم برای حفظ آبروی خودم به طرفهای مورد مذاکره ام اطلاع میدهم که از این تاریخ دیگر مسئولیتی در این مورد ندارم. این حق قانونی دولت آقای رجایی است و تصمیم گرفته است که از این طریق این کار را فیصله دهد.
ما، هیچ پیشنهادی از مرحوم احمدآقا یا هیچ مرجع دیگری در این باره دریافت نکردیم. اتفاقا ما خیلی دنبال همکار می گشتیم. ما کلی تلاش کردیم تا آقای احمد عزیزی یا حسین شیخ الاسلام را توانستیم برای این کار دعوت کنیم. این ها بچه های سیاسی بودند که در آمریکا درس خوانده بودند و حداقل مسلط به زبان انگلیسی بودند. البته اقای صادق طباطبایی هم تجربه ای بیشتر از ما نداشت. چرا که دو سال بیشتر از انقلاب نگذشته بود.
حمله به این سفارتخانه ( که احتمالا" با نیرنگ و خدعه خود غربیها صورت گرفت) باعث تخریب وجهه ایرانیان در انظار جهانی شد که خود بهانه ای جهت مصادره نقدینگی کلان ایران در خارج ونیز تحریک صدام جهت حمله به ایران شد.