آفتابنیوز : زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله افیون و مواد مخدره است ولی افسوس که تاثیر این گونه داروها موقت است و پس از مدتی به جای تسکین بر شدت درد میافزایند.»
این جملات، جملات آغازین رمان معروف «بوف کور» صادق هدایت است و البته بهترین وصف حال برای زخمهایی است که این روزها بر تن خسته خانه هدایت نشسته است. زخمهایی که در سکوت و انزوا درها و دیوارهای خانه را بدون وصله-پینه میتراشد و فرو میریزد. بی آنکه فریادهای وراث آن به جایی برسد که مگر میتوان درب خانهای را که ثبت ملی شده بست و در بیخبری به حال خود رها کرد یا اینکه قسمتهایی از آن را تخریب و به دلخواه بازسازی کرد؟!
برای باخبر شدن از حال و روز «خانه صادق» به سراغ «جهانگیر» هدایت رفتیم، او که بازمانده خاندان هدایت است و خود دستی بر آتش ادبیات دارد سالهاست ریاست بنیاد صادق هدایت و وظیفه حفظ آثار مادی و معنوی «صادق هدایت» را برعهده دارد، درباره خانه صادق هدایت میگوید: این خانه پدری صادق هدایت است، خود او هیچ وقت خانه نداشت و تا پایان عمر در خانه پدری زندگی کرد. این خانه، خانهای است که پدربزرگ صادق هدایت، نیرالملک هدایت ساخت، دو تا خانه بود، یکی جایی بود که الان بیمارستان امیر اعلم هست، یکی هم خانهای است که الان در مجاورت بیمارستان قرار دارد، همان خانه پدری صادق هدایت.
برادرزاده صادق هدایت با بیان اینکه این خانه مربوط به دوره قاجار یعنی اواخر سلطنت ناصرالدین شاه است، توضیح میدهد: تمام آن منطقه را اگر در نظر بگیرید، باغ بسیار بزرگی بود، آن زمانها رسم بر این بود که آنجا کسی خانه نداشت، همه باغ داشتند. آنجا دو خانه ساختند برای دو برادر، یکی اعتضادالملک، پدر صادق هدایت و دیگری برای نیرالملک دوم، برادر اعتضادالملک. پدر آنها، وزیر علوم ناصرالدین شاه بود.
وی درباره معماری خانه اظهار میکند: معماری، کاملا قجری است و خانه متجاوز از ۱۵۰ سال عمر دارد. آن برادر دیگر، خانهاش را فروخت و از آنجا رفت ولی اعتضادالملک آنجا ماند. تا اینکه در سال ۱۳۲۳ تصمیم گرفت این خانه را بفروشد. فروخت و رفت در مفتح خانهای اجاره کرد، من هم در خانه اول مدتی زندگی کردم و هم در خانه دوم. همزمان هم شروع به ساختن خانهای در خیابان ثریای آن زمان یا سمیه فعلی کرد.
هدایت درباره سرنوشت این خانه در آن سالها میافزاید: از سال ۱۳۲۳ تا ۱۳۵۳ خانه خالی و بلاتکلیف ماند. یک حاج آقای بازاری آن را خریداری کرده بود که در اثر عدم رسیدگی خراب شد، گچها و دیوارها ریخت و سقف عیب پیدا کرد.
**پیشنهاد تاسیس موزه هدایت به فرح پهلوی
وی ادامه میدهد: در سال ۱۳۵۳ عدهای به فرح پهلوی پیشنهاد کردند که این خانه پدری صادق هدایت است و خالی مانده و میتوانیم اینجا را خریداری، تعمیر و تبدیل به موزه صادق هدایت کرد. او هم موافقت کرد. خانه خریداری و تعمیر شد و اسمش را گذاشتند «خانه هدایت». از دفتر فرح پهلوی نامهای به وراث صادق هدایت نوشته شد؛ ازجمله به پدر من، که «شما هر چه از صادق هدایت دارید، بدهید که ما آن را در این خانه به نمایش بگذاریم». پدرم هم من را صدا کرد و گفت چنین نامهای آمده است و من هرچه دارم باید بدهم. پدر من هم که برادر بزرگتر بود، وسایل زیادی از جمله تمام عکسها، نامهها، پوسترها، تمام کارت پستالهای صادق هدایت را در اختیار داشت. او گفت من اینها را به تو میدهم و دیگر مالک اینها نیستم.
برادرزاده صادق هدایت دراین باره توضیح میدهد: پیش پدر من رفتند و گفتند وسایل صادق هدایت کجاست؟ پدرم هم گفت من مدتی است همه اینها را به پسر بزرگم دادم. آنها هم آمدند پیش من و گفتند اینها دست شماست؟ گفتم: بله. گفتند: علیاحضرت دستور داده اینها را بدهید. گفتم اینها مال من است و هر کس براموال خود مسلط است و نتیجه این ایستادگی برای حفظ این آثار این بود که آلبوم کارت پستالها، عکسها، نقاشیها چاپ شد، چراکه اگر من هم این آثار را تحویل میدادم یا از بین میرفت یا مثل بقیه وسایل که باقی وراث دادند، در بنیاد پهلوی دچار گرفتاری میشد.
او در بیان خاطراتش میگوید: همزمان با آماده شدن خانه، انقلاب شد و همه چیز به هم ریخت. من آشناهایی داشتم که میدانستند وسایل کجاست، مراجعه کردم و وسایل را خواستم. در پاسخ گفتند بررسی میکنیم! خلاصه این لوازم را به من ندادند و همه آنها تحویل موزه رضا عباسی شد که الان هم در انبار این موزه خاک میخورد.
**وقتی خانه هدایت مهدکودک میشود!
هدایت با ابراز تاسف از وضعیت پیش آمده برای خانه تصریح میکند: خانه متاسفانه گرفتار مصیبت شد. بیمارستان امیراعلم دید یک خانه تعمیرشدهی حاضر و آماده کنارش هست و کسی هم داخلش نیست، آن را تصرف و تبدیل به مهدکودک کارکنان بیمارستان امیراعلم کرد. اسمش را هم مهدکودک صادقیه گذاشتند که هنوز آثار آن بر در و دیوار خانه پیداست و در حیاط آن هم هنوز سرسره و تاب و … هست.
وی با توضیح اینکه بر اثر فشاری که ما آوردیم، مهدکودک را جمع کردند، میگوید: گفتیم شما خجالت نمیکشید؟ در خانهای که بوف کور نوشته شده، شما دارید پوشک بچه عوض میکنید؟ مهدکودک را جمع کردند و آن را تبدیل به کتابخانه بیمارستان کردند و کلاه شرعی این چنینی درست کردند. چرا؟ برای اینکه نمیخواهند خانه را از دست بدهند. متاسفانه این خانه حیاط خلوت بیمارستان و حتی زبالهدانی بیمارستان شد که عکسهایی هم از آن داریم. این خانه به عنوان یکی از آثار ملی شناخته و ثبت شد. یک تابلو هم جلوی در خانه زدند که این خانه جز آثار ملی است. از نظر قانونی شما به دیوار خانهای که جز آثار ملی است یک میخ هم نمیتوانید بکوبید ولی بیمارستان این خانه را هر طور که میخواست تغییر داد، یعنی در ساختمان این خانه دست برد.
**بیتوجهی میراث فرهنگی
برادرزاده صادق هدایت با اظهار گلهمندی از عملکرد میراث فرهنگی در رابطه با این خانه خاطرنشان میکند: متاسفانه میراث فرهنگی نتوانست وظایف خود را انجام دهد، میراث فرهنگی نباید اجازه میداد که بیمارستان این خانه را بگیرد. تازه وقتی هم که گرفت و به عنوان یک اثر ملی شناخته شد باید از بیمارستان میخواست که فورا آنجا را ترک کند و آن را تحویل میراث فرهنگی بدهد تا درباره ساختمان تصمیمگیری شود.
او در این باره میافزاید: تصمیمگیری هم خیلی ساده است. این خانه باید تبدیل به خانه فرهنگ هدایت یا موزه هدایت، یا خانه هدایت و یا به هر حال به یک محل فرهنگی میشد. نه اینکه کتابخانه شود، تازه آن هم کتابخانه صوری و نه واقعی.
هدایت ادامه میدهد: ما بیش از ۳۰ سال است که داریم بر سر این خانه میجنگیم. در مرحله اول اینکه نامههای زیادی از سوی خاندان هدایت به میراث فرهنگی نوشته شده که این خانه نباید چنین وضعی داشته باشد. بعد هم دوستداران هدایت علی رغم اینکه میگویند عکسبرداری از خانه قدغن است اما از تمام خرابکاریها عکس گرفتند و چیزی حدود ۳۰۰ عکس از این خانه داریم.
**بازدید از خانه هدایت با نامه از دانشگاه علوم پزشکی!
وی درباره فرایند پیگیری وضعیت خانه اینگونه توضیح میدهد: ما چند نوبت نامه دادیم به رییس میراث فرهنگی اما رییس میراث فرهنگی هم مدام تغییر میکند. یعنی دوباره روز از نو روزی از نو. نتیجه این است که الان ملاحظه میکنید. خانه به طور غیرقانونی، در اختیار بیمارستان امیراعلم است و حتی اگر کسی بخواهد از این خانه بازدید کند، باید از دانشکده پزشکی به طور کتبی برای بیمارستان نامه بیاورد.
**عکاسی ممنوع!
برادرزاده صادق هدایت می افزاید: تازه بعد از گذر از این مرحله، یک مامور حراست با آن فرد راهی میکنند که عکس و فیلمی از خانه برندارد. چرا؟ مگر در داخل این خانه چه اتفاقی در حال وقوع است؟ آیا کار سری-امنیتی است؟ چرا هیچکس نباید عکس بگیرد؟ برای اینکه میخواهند آن کارهایی که کردند برملا نشود. مردم نبینند و سر و صدا بلند نشود. البته فشار ما برقرار است اما سازمان میراث فرهنگی قاطعیت لازم را ندارد که در اینگونه موارد یک کار مثبتِ عملی انجام دهد. خانهای که شما خودتان آن را ثبت کردید باید متعلق به همه مردم یعنی ۸۰ میلیون ایرانی باشد. اینها کار را به جایی رساندند که وقتی یک ایرانشناس غربی اطلاع پیدا کرد اینجا خانه صادق هدایت است و خواست از آن بازدید کند، او را هم به دانشکده علوم پزشکی ارجاع دادند.
وی با انتقاد از بوروکراسی اداری ایران میگوید: یکی از مشکلات عمده ما، عدم پاسخگویی مسئولین است. من بیش از ۲۰ نامه خطاب به مسئولان سازمان میراث فرهنگی نوشتم، یک نفر به نامه من جواب کتبی نداده است. در یک سیستم اداری وقتی کسی نامه مینویسد، باید به آن پاسخ داده شود؛ البته من یک نفر نیستم، من مسئول تمام کارهای صادق هدایت هستم چه در ایران و چه در خارج از ایران، اما هیچ کس پاسخگو نیست. صحبت تلفنی با مسئولان هم اصولا کار بسیار مشکلی است، یا نیستند یا جواب نمیدهند یا جلسه دارند. وقتی هم جواب میدهند درست مثل این است که مزاحم تلفنی هستید. در حالی که یکی از وظایف این کارمندان تکریم ارباب رجوع است و بابت آن هم حقوق میگیرد ولی همه وظایف خود را در قبال مردم فراموش کردهاند.
هدایت دراین باره ادامه میدهد: به این ترتیب الان بیش از ۳۰ سال گذشته و این خانه هنوز بلاتکلیف است. چرا؟ برای اینکه جواب درستی به ما نمیدهد اگر کسی هم جواب دهد یک دفعه میرود در یک فراموشی و سکوت عمیق. اگر هم ما پیگیری کنیم دیگر برای این کار به ما راه نمیدهد. چون میداند که ما میخواهیم پیگیری کنیم، جوابی ندارد که بدهد، بنابراین نباید اجازه دهد ما با او ارتباطی برقرار کنیم. وقتی با این ترفندها رو به رو میشوم خندهام میگیرد چون من سیستم مدیریت را می شناسم، هم قسمت سازنده آن را و هم قسمت مخرب آن را. ما با سیستم مدیریت مخرب طرف هستیم، برای همین هم مشکلات بسیار زیاد است.
وی میافزاید: مسئولان سازمان، زورشان به دانشگاه علوم پزشکی تهران و بیمارستان امیراعلم نمیرسد و آنها هم نمیخواهند این خانه را که برای آنها حیاط خلوتی شده، از دست بدهند. این خانه زیرزمینی داشت شامل اتاق خدمه، آشپزخانه، انبار. تمام اینها را خراب کردند و یک سوئیت برای دکتر درست کردند که استراحت کند که در آن همیشه قفل است و هر کسی به آنجا راه ندارد یعنی وقتی من میگویم حیاط خلوت، دقیقا شده حیاط خلوت و با وقت تلف کردن میخواهند من را خسته کنند که دست از پیگیری بردارم. البته من خسته نمیشوم، چون یک احساس مسئولیتی در قبال خانواده خودم و عموی خودم که صادق هدایت است و بعد هم در قبال فرهنگ و تمدن این مملکت دارم که برای آن دست از تلاش نمیکشم.
جهان اقتصاد