آفتابنیوز : با اينكه بيشتر از 90درصد خاك ايران روي گسل يا در نزديكي گسل قرار گرفته، براي ايرانيها هيچ كابوسي بدتر از زلزله در قلب اقتصادي و سياسي مملكت نيست. اينبار هم بعد از كرمانشاه نوبت به تهران رسيد. نگرانيها از فعالشدن گسلهاي تهران است كه امكان دارد بتوانند زودتر از آنچه تصورش ميرود، پايتخت را بلرزانند. سؤال اين است: آيا حس شدن زلزله كرمانشاه در تهران بهمعناي فعال شدن گسلهايي است كه از تهران ميگذرند؟ دكتر ابراهيم مقيمي، رئيس دانشكده جغرافياي دانشگاه تهران از تغيير رفتار گسلهاي زاگرس از زلزلههاي كممقياس به سمت زلزلههاي بزرگمقياس خبر داده و گفته است زلزله كرمانشاه كه در برخي استانها احساس شد، هشداري جدي براي تهران خواهد بود و براساس شواهد موجود بايد در انتظار زلزلههايي باشيم كه كل ايران را بلرزاند.
به گفته دكتر مقيمي اين مسئله بهدليل فشار ۳ صفحه به فلات ايران موجب شده تا ايران تبديل به كشوري لرزهخيز شود؛ بهگونهاي كه هيچ نقطه از ايران مصون از زلزله نيست. او با اعلام اينكه در زاگرس زلزلههايي به بزرگي 7/2 و يا 7/3 ريشتركمتر مشاهده ميشود، ميگويد: بيشتر زلزلهها در حوزه زاگرس و بهويژه در شمال غرب زاگرس در فركانسهاي ميان ۴ تا ۶ است و ظهور اين زلزله با اين بزرگي نشاندهنده اتفاقاتي است كه در آينده احتمال رخ دادن آن ميرود. اين مسئله را با 2استاد كه نظراتشان در مقابل هم بهنظر ميرسد در ميان گذاشتهايم. در يك سو، فريبرز ناطقيالهي، عضو هيأتعلمي پژوهشگاه بينالمللي زلزلهشناسي است و در طرف ديگر، ابراهيم مقيمي كه عضو انجمن مخاطرهشناسي ايران است.
آيا زلزله كرمانشاه، تهران را خواهد لرزاند؟
پرسش اول اين است كه آيا گسلي كه كرمانشاه را لرزانده، با گسلي كه از روي تهران عبور ميكند، ارتباطي دارد؟ يا اين لرزهها توانسته تأثيري روي آن بگذارد؟ پاسخ «ناطقي الهي»به اين پرسش منفي است چون علم نتوانسته چيزي را اثبات كند: «هيچ علم و مقالهاي تأييد نميكند كه فعاليت گسلهاي يك رشتهكوه با گسلهاي يك رشتهكوه ديگر ميتواند ارتباطي داشته يا نداشته باشد. وجود چنين ارتباطي هرگز ثابت نشده است. اگر كسي بگويد شكل تمام گسلهاي زاگرس تغيير كند، خيالپردازي است. نظر ابراهيم مقيمي اما با آنچه ناطقي گفت، چند درجهاي تفاوت دارد.
او هرچند به «غيرقابلپيشبيني بودن» اذعان دارد اما تأكيد ميكند كه، «شبيهسازي كردن پديدههاي شبيه به اين زلزله يا حتي آزمايشهاي ساده دوران دبستان نشان ميدهد كه انرژي سيستمها به هم مرتبط است.» او گسلهاي ايران - زاگرس يا البرز - را به يكسري ديوار متصل به هم تشبيه كرده و ميگويد: «اگر بخشي از اين ديوار را تكان بدهي، به آخرين بخش ديوار هم انرژي منتقل ميشود. در كلاسهاي ابتدايي هم وقتي آجرها را كنار هم قرار ميداديم زماني كه يكي را حركت ميداديم، بقيه تكان ميخورد. اين آزمايش به ما ميفهماند كه آخرين آجر مقداري از انرژي نخستين آجر را بهدست ميآورد. من ميگويم، مقداري از انرژي ناشي از زلزله كرمانشاه به جاهاي ديگر هم رسيده و ميتواند بقيه گسلها را فعال كند.»
گسلهاي فرعي جان ميگيرند؟
دغدغه دوم اين است كه اگر گسلهاي اصلي را كنار بگذاريم، آيا گسلهاي فرعي و كوچكتر از اين انتقال انرژي در امان ماندهاند؟ اگر انرژي زلزله آنها را تحتتأثير قرار داده باشد، از نظر علمي چه معنايي دارد و ما بايد چشمبه راه چه نتيجهاي باشيم؟ فريبرز ناطقيالهي، اينبار هم درباره «اثبات نشدن چنين نتيجهگيريهايي» ميگويد: «اگر گسلي حركت كرد، گسلهاي فرعي هم به تبع آن تكان ميخورند اما اينكه تمام گسلهاي زاگرس تغيير كنند، قابل اثبات نيست. اصلا شدت اين تكان در حدي نبوده كه بتواند تمام پهنه زاگرس را تحتتأثير قرار بدهد. هيچ نگاه علمي براي اثبات يا نفي چنين وضعيتي وجود ندارد.
در همين تهران، 6گسل اصلي و 60گسل فرعي داريم. زماني كه زلزله ري در چند صد سال پيش رخ داد، بخشي از اينها تكان خوردند و هيچ اتفاقي هم نيفتاد.» ابراهيم مقيمي، عضو انجمن مخاطرهشناسي ايران اما ميگويد، هيچچيز بعيد نيست: «وقتي لرزهاي رخ ميدهد و گسل را فعال ميكند، پرتوهاي انرژي آن، طوري است كه ميتواند تهران را تكان بدهد. بهنظر من، بايد مراقب باشيم چون چنين لرزشي ميتواند روي گسلهاي ديگر تأثير بگذارد و بهطور مثال، در جاي ديگري مثلا غرب زاگرس پديدههاي مشابهي رخ بدهد. زلزلهاي كه در سرپلذهاب رخ داد، بزرگتر از چيزي است كه ما در گذشته فكر ميكرديم. اين نشان ميدهد كه پتانسيل زاگرس نسبت به چنين زلزلههايي بيشتر است و ميتواند در آينده تعداد زلزلهها بيشتر هم باشد.»
نظم زلزلههاي ايران به هم خورده است؟
وقوع زلزلههاي بزرگ در ايران، پديدهاي است كه گويا مدت كوتاهي است در كشور اتفاق ميافتد. تا پيش از اين، عموما زلزلههاي كوچك در منطقه زاگرس باب بوده و گسل البرز زلزلههاي بزرگتري را بهخودش ميديده است. حالا در كرمانشاه - منطقه كملرزه- ورق برگشته و يك زلزله كمياب 7ريشتري اتفاق افتاده است. آيا اين بهمعناي برهم خوردن نظم در فعاليت گسلهاست؟ نظر ناطقيالهي را بخوانيد: «گسلهاي زاگرس لرزههايي كوچك با دوره بازگشت كوتاه دارند؛ در اين گستره، هر 3 يا 4ماه زلزلهاي با قدرت 4يا 5ريشتر توليد ميشود. در البرز ماجرا متفاوت است و هر 10سال، زلزلهاي با شدت 6تا7ريشتر داريم. چنين حرفي به آن معنا نيست كه در زاگرس انتظار زلزله 7ريشتري را نداشته باشيم و حالا كه رخ داده، يك اتفاق غيرطبيعي و غيرعادي بوده است.
نظم تقريبا اينطور بوده كه زلزلهها در اين منطقه، 6ريشتر شدت داشته باشد اما اينكه از گسلي انتظار داشته باشيم هميشه در همين حد بماند، اشتباه است.» ابراهيم مقيمي براي دفاع از اينكه لرزه كرمانشاه شهرهاي زيادي - ازجمله تهران - را تحتتأثير قرار داده، يك نمونه واقعي را شاهد مثال ميآورد: «زلزله بم كه رخ داد، يك گسل با طول 40يا 50كيلومتر تكان خورد اما پرتوهاي انرژي ساطع شده از آن انرژي كمي داشتند. در زلزله اخير، پرتوي توزيع انرژي گسترده بوده و نقاط زيادي از كشور را تحتتأثير قرار داده است و اين يعني انرژي به گسلهاي ديگر هم منتقل شده و بايد برنامههاي جدي براي مقاومسازي ساختمانها اجرا كنيم.»
همشهری آنلاین