آفتابنیوز : چندماه اخیر برای پرویز تناولی، پرمشغله بود. تیرماه سال جاری نمایشگاه «پرویز تناولی و شیرهای ایرانی» در تمام گالریهای موزه هنرهای معاصر تهران و آبانماه هم نمایشگاه «پرویز تناولی و آتلیه نیاوران» با نمونههایی از مجموعههای «هیچ»، «شاعر»، «دیوار»، «دست» و «قفس و عشاق» و «دیوار» در گالری بوم برگزار شدند. در نمایشگاهی که در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شد، نهتنها آثار تناولی با موضوع شیرها به نمایش گذاشته شد بلکه با نمایش مجموعه خصوصی این مجسمهساز و به امانت گرفتن آثاری از مجموعهها و موزههای دیگر، حضور شیر در فرهنگ ایرانی مورد بررسی قرار گرفت اما دوماه بعد از اختتامیه نمایشگاه شیرها، نمایشگاه دیگری از تناولی در گالری بوم برپا شد با این تفاوت که در این نمایشگاه، آثاری از شاگردان تناولی هم بهنمایش درآمد.
به گزارش آفتابنیوز، البته این اولینبار نیست که آثار شاگردان تناولی نشان داده میشود و پیش از این هم حاصل کار شاگردانی که در کارگاههای او شرکت کرده بودند بهنمایش گذاشته شده بود. در نمایشگاه اخیر، آثار شاگردان تناولی در کنار آثار خودش نشان داده شده است، موضوعی که از نظر او نشاندهنده ارتباط میان استاد شاگرد است و این روزها دیگر کمتر شاهد چنین ارتباطی میان اساتید و شاگردان هستیم. یکی دیگر از موضوعهای مربوط به تناولی، «کلوپ 29 رشت» است که پیش از انقلاب راهاندازی و بعدا به دلیل مشغله گردانندگان آن، بسته شد. با این حال تعدادی از آثار هنرمندان این کلوپ در یک نمایش خصوصی، آبانماه امسال به نمایش گذاشته شد شاید که جرقه راهاندازی محلی برای گردهمایی دوباره هنرمندان تجسمی باشد. تناولی متولد 1316 است و در آستانه هشتمین دهه زندگیاش قرار دارد. یکی از تلاشهای او در سالهای اخیر، بازگشایی موزهاش هم بوده، موزهای که او و شهرداری در مورد آثارش کشمکشهایی داشتهاند اما آنطور که تناولی میگوید بازگشایی موزه در گرو آن است که آنها بتوانند آثاری را که درحال حاضر در اختیار شهرداری است، به نمایش بگذارند. همه اینها باعث شد بهسراغ تناولی برویم و در مورد فعالیتهای این روزهایش گپی کوتاه با او داشته باشیم:
در چند ماه اخیر با برپایی نمایشگاه «شیرهای ایرانی» در موزه هنرهای معاصر تهران، نمایشگاهی در گالری بوم و حضور در یک برنامه گروهی مربوط به «کلوپ 29 رشت» فعالیتتان پررنگتر شده است. پشتسرهم قرار گرفتن این برنامههای پشت سرهم، از قبل برنامهریزی شده بود یا اینکه تصادفی پیش آمد؟
نمایشگاه شیرها در موزه هنرهای معاصر از سالیان قبل برنامهریزی شده بود چون نمایشگاهی نبود که بتوان یکماهه یا یکساله آثار را جمعآوری و آماده کرد. حدود پنج، شش سال برای آمادهسازی این نمایشگاه وقت صرف کردیم. مجموعه شیرهایی را که در موزه هنرهای معاصر به نمایش گذاشتم، طی 40، 50 سال گذشته جمعآوری کرده بودم. هرچه که با شیر و بهنوعی با فرهنگ ما ارتباط داشت، گردآوری کردم و به نمایش گذاشتم تا رابطهای را که میان آثارم و آثار گذشته وجود دارد، نشان دهم. بههمین دلیل این نمایشگاه از مواد و مصالح مختلفی مثل سرامیک، برنز، آهن، نقاشی و… تشکیل شده و بسیار متنوع بود. این نمایشگاه پنجهزار سال سیر تاریخی و نقش شیر در فرهنگ ما را مرور کرد. ما مجبور شدیم بهخاطر اینکه بتوانیم سوابق تاریخی شیر را نشان دهیم، از مجموعههای مختلف مثل موزه ملی، موزه رضاعباسی، مجموعههای شخصی داخلی و خارجی آثاری قرض کنیم که متداوم باشد. حیف بود که مردم باخبر نباشند شیرها چه نقش مهمی در دین، آیین و باورهایشان دارد. مثلا مردم شیر حضرت علی (ع) را میدیدند اما نمیتوانستند با بقیه مصالح و فرهنگهایی که در این مملکت بود، ارتباط برقرار کنند. بههمین مناسبت لازم بود ارتباط شیر با دیگر بخشهای فرهنگ ما مشخص شود. من این کار را طی سالها انجام دادم و امیدوارم موفق بوده باشم. بهنظرم موفق بودهام برای اینکه متوجه شدم، بازدیدکنندگان خیلی زود رابطهها را پیدا میکنند.
در نمایشگاه گالری بوم هم آثاری به نمایش درآمد که متعلق به این گالری هستند. گالری بوم از سوی یک مجموعهدار راهاندازی شده و هدف آن فروش نیست، بلکه برای نمایش آثار هنرمندان پیشکسوت است و تا بهحال نمایشگاههای زیادی از هنرمندان برپا کرده است. گالری بوم معمولا آثاری را نمایش میدهد که متعلق به مجموعه خودش باشد. در نمایشگاهی هم که از آثار من برپا شده است، صاحب گالری بوم آثار را از خود من یا در حراجهای مختلف خریداری کرده بود و از نظر من، توانسته است مجموعه جامعی از کارهایم را تهیه کند. وقتی پیشنهاد شد نمایشگاهی از آثارم در این گالری برگزار شود، استقبال کردم و قرار شد آثاری از شاگردانم هم در کنار مجسمههای خودم به نمایش گذاشته شود. مونا پاد، رامین جمشیدی، هوراد گرجی و علیرضا معصومی چهار نفر از بهترین دستیارانم هستند که هریک از آنها حدود 8 تا 10 سال در کارگاهم در نیاوران همراهم بودند. دوست داشتم آثارشان در کنار من در این نمایشگاه نشان داده شود و بههمین دلیل از آنها برای حضور در این برنامه دعوت کردم. دلیلی که باعث شد از این دستیارانم بخواهم آثارشان را در کنار کارهای خودم به نمایش بگذارند، توجه به رابطه خوب استاد-شاگردی است که رابطهای دوجانبه است و روی هر دو طرف تأثیر میگذارد چون در پرورش شاگردان و آثار استاد مهم است. رابطهای که میان استاد و شاگرد بهوجود میآید، بعد از مدتی مانند رابطه افراد یک خانواده است. در واقع ارتباط میان استاد و شاگرد طوری میشود که آنها نسبت به احوال هم آشنایی پیدا میکنند. البته این روزها چنین ارتباطی میان استاد و شاگرد کمتر بهوجود میآید که دلایل خود را دارد اما ای کاش رابطهای که در گذشته وجود داشت، حفظ میشد و استاد و شاگرد در کنار هم کار میکردند تا شاگردان به استادی برسند.
در مورد «کلوپ 29» هم باید بگویم که یک نمایشگاه دستهجمعی بود. نقاشانی که در آن زمان در کلوپ رشت شرکت میکردند بههمراه تعدادی از نقاشان جوان امروزی آثارشان به نمایش درآمد. احتمالا قرار است مبلغ حاصل از فروش این آثار، صرف بازسازی و احیا دوباره باشگاهی شود که برای دورهم جمع شدن هنرمندان درنظر گرفته شده است. البته من دخالتی در برنامهریزی برای این باشگاه نداشتم و فقط در افتتاحیه آن شرکت کردم.
بهغیر از شیرها، بخشی از فعالیت شما در جمعکردن یا خلق آثاری است که ریشههای ایرانی دارند و با مکتب سقاخانه گره خورده است. این جنبش در آن دوره چه تأثیری بر فرهنگ ما گذاشت؟
افکاری در آن زمان، در میان برخی از هنرمندان بهوجود آمد که از مواد وطنی و میهنی استفاده کنند بهجای آنکه به موضوعهای غربی بپردازند. این فکر درحال شکلگیری بود که به موضوعهای خودمان، باورها، دعاها، طلسمها و خطنویسی بپردازیم. هریک از هنرمندان مشغول کار خودشان بودند و هیچکدام از ما زیر یک سقف جمع نبودیم اما افکاری بهوجود آمد که از موضوعهای خودمان استفاده کنیم و با فاصله کوتاهی باعث شد، گروه کوچکی که بیشتر از 5،6 نفر نبودند به این مسئله توجه کنند.
در نمایشگاه گالری بوم، آثار چهار نفر از شاگردانتان بههمراه کارهای شما نمایش داده شد. طی این سالها نمایشگاههای دیگری نیز از آثار شاگردانتان برپا شده است. با توجه به ارتباطی که با مجسمهسازان جوان دارید، وضعیت نسل جوان چطور است؟
مجسمهسازی ما روزبهروز درحال شکوفایی است و من مخصوصا میخواستم نمونههایی از مجمسهسازی امروز کشورمان را همزمان با کارهای خودم نشان دهم تا آثار آنها از سوی مردم علاقهمند و بازدیدکنندگان دیده شود و ببینند چقدر مجسمهسازی ما درحال پیشرفت است. مجسمهسازی ما عمر زیادی ندارد، بهخصوص مجسمهسازی مدرن که با من شروع میشود و بیش از 60-50 سال عمر ندارد اما در همین مدت کوتاه هم با شتاب عجیبی رو به پیشرفت بوده است و هرسال شکوفاتر میشود. از طریق دورههای آموزشی که داشتهام شاگردان زیادی را در این سالها تربیت کردهام و شاهد استعدادهای زیادی بودهام. بههمین مناسبت در هر فرصتی که پیش میآید، دلم میخواهد نمونهای از آثار شاگردانم را بههمراه کارهای خودم به نمایش بگذارم.
شما پیش از انقلاب بههمراه کامران دیبا و رکسانا صبا محلی را با نام «کلوپ 29 رشت» دایر کردید؛ چطور شد به فکر راهاندازی چنین محلی افتادید و اثرات آن چه بود؟
زمانی که ما «کلوپ 29 رشت» را تاسیس کردیم، کافه نادری مرکز و پاتوق شاعران و نویسندگان بود اما واقعیت این بود که نقاشان جایی برای خودشان نداشتند که مثل کافه نادری محل مشخصی برای دورهم جمع شدنشان باشد. گاهی به آتلیه من میآمدند، جمع میشدند و حرف میزدیم. در آن زمان با کامران دیبا فکر کردیم که باشگاهی تاسیس کنیم برای اینکه ما هم محلی یا باشگاهی برای خودمان داشته باشیم. ما کافهچی نبودیم و نمیتوانستیم یک کافه برای عموم درست کنیم پس به این فکر افتادیم تا جایی درست کنیم که تقریبا خصوصی باشد و هنرمندان بتوانند ناهار و شام بخورند، همدیگر را ببینند و چیزی شبیه یک پاتوق باشد که از این راه با هم در ارتباط باشند. تمام اصناف در آن زمان پاتوق داشتند مثل گچکارها، بناها یا شیروانیسازها. هرکدام از آنها قهوهخانهای بهعنوان پاتوق داشتند که در آنجا دور هم جمع میشدند و حتی سفارشهایشان را در همانجا دریافت میکردند. در نتیجه ما هم به این فکر افتادیم که مرکزی درست کنیم تا نقاشان هم محلی برای خودشان داشته باشند و بتوانند دور هم جمع شوند. در یکی از فرعیهای خیابان حافظ، بالاتر از دانشگاه پلیتکنیک (امیرکبیر) در خیابان رشت، ساختمانی را اجاره و نوسازی کردیم، در و پنجرههایش را تعویض و تابلوهای نقاشان را بر دیوارها نصب کردیم. در قالب یک باشگاه خصوصی، ناهار و شام میدادیم و برای نقاشان، موسیقیدانها، تئاتریها، سینماگران و تعدادی از مجموعهداران هم که دستاندرکار بودند، کارت صادر میکردیم. این باشگاه حدود سه سال عمر کرد. سال 1346 افتتاح شد اما بعدا بهدلیل مشغله زیاد من و کامران دیبا، باشگاه را بستیم. منتها انعکاس کارهایی که در این باشگاه انجام شد، در خاطرهها باقی ماند تا این اواخر که چند مقاله در مجلات نیویورک و… درباره آن نوشته شد. در این مقالهها نوشته شده بود که در تهران آن زمان، باشگاهی فعال بوده که حتی امروز هم در دیگر پایتختهای دنیا، نمونههای آن کم است. در این باشگاه هنرمندان دورهم جمع میشدند، همدیگر را میدیدند و در مقابل ناهار و شامی که میخوردند تابلو میدادند یا برنامههای جنبی دیگری مثل حراج آثار وجود داشت. ما در این باشگاه، برنامههای متنوعی مثل شب شعر و اجرای موسیقی هم برپا میکردیم که باعث شده بود، باشگاه به یک مجموعه هنری تبدیل شود و با آنکه کوچک بود در خاطره خیلیها باقی ماند. این اواخر خانم سیمین دهقانی و الهام پوریامهر تصمیم گرفتند دست بالا بزنند و این باشگاه را زنده کنند چون امروز هم چنین نهادهایی برای هنرمندان کم است. خانم سیمین دهقانی ساختمانی را در مرکز شهر خریداری کرده که درحال بازسازی است و برای اینکه مقدمهای برای دوستان و علاقهمندان شود، نمایشگاهی ترتیب داد تا یادی از آن دوران شود. فیلم کوتاهی هم در مورد آن باشگاه تهیه شده است. در حقیقت من در بازسازی دوباره این باشگاه هیچ نقشی نداشتهام. فقط همکاریهای جانبی با این دوستان دارم.
همانطور که خودتان هم اشاره کردید، گردهم آمدن هنرمندان یا ایجاد پاتوقهایی که برای صحبت و همنشینی میان آنها باشد، کمتر در جامعه ما وجود داشته است. لازمه این کار چیست یا اینکه چنین پاتوقهایی چقدر روی جریانهای هنری تأثیرگذار خواهند بود؟
در کشورهای خارجی در نزدیکی آموزشگاههای هنری، آکادمیهای هنری و محلههای هنری، کافههایی هست که هنرمندان دور هم جمع میشوند و همدیگر را میبینند، ناهار، شام یا قهوهای میخورند، با هم گپ میزنند و از حال هم باخبر میشوند. این کافهها معمولا بعد از مدتی به مراکز توریستی باارزشی تبدیل میشوند. توریست وقتی متوجه میشود محلههایی هست که هنرمندان در آن جمع میشوند، دوست دارد که از آنها بازدید کند. بههرحال چنین مکانهایی حالوهوای هنری دارد، تابلوهای هنری و پوسترهای نمایشگاهها بر در و دیوار است، اخبار فرهنگی مربوط به موزهها و نمایشگاهها زیاد بهچشم میخورد و همه اینها برای مردم و توریستها جذاب است. ما چنین جاهایی در تهران نداریم. محله هنری نداریم و برنامههایمان متفرق هستند. امیدوارم در سالهای آینده مراکز شهرهایمان به این صورت دربیاید. درحالحاضر گالریها درحال نقل و انتقال به مرکز تهران هستند و کافههای بیشتری باز شدهاند، مرکزیتی درحال شکل گرفتن است. وقتی این مرکزیت بهوجود آمد، باشگاهی هم اگر وجود داشته باشد که هنرمندان تجسمی، نقاشان، مجسمهسازان، گرافیستها و عکاسها دور هم جمع شوند و همدیگر را ببینند، اتفاق خوبی خواهد افتاد. امیدوارم خانم دهقانی و پوریامهر موفق شوند این کار را انجام دهند.
موضوع دیگری که سالهاست شما با آن درگیر هستید، موزه و وضعیت مجسمههایتان است. شما بهتازگی گفتهاید، مصمم هستید که آثارتان را از شهرداری بگیرید. در دوران ریاستجمهوری احمدینژاد، جلوی فعالیت موزه گرفته شد. اکنون موزه در چه وضعیتی قرار دارد؟ از نظر اداری و گرفتن مجوز، مشکلی ندارید و فقط منتظر گرفتن آثار هستید؟
موزه الان دیگر دولتی و مال شهرداری نیست بلکه متعلق به خودم و خانوادهام است. تمام مجوزهای لازم را هم گرفتهایم اما بههرحال آثار کافی در آن نیست و منتظر هستم آثار پس داده شود؛ یعنی آثاری که متعلق به این موزه بوده است. مجسمههای من در آن خانه و کارگاه متولد شدهاند. البته مدتی موزه در زمان آقای ملکمدنی دایر شد و آثار به نمایش درآمد اما تصمیم آقای احمدینژاد بر آن شد که این موزه را نخواهد، آن را تعطیل کرد و تعدادی از آثار هم به انبارهای شهرداری منتقل شدند. 15-10 سال است که بر سر پس گرفتن آثار بحث داریم. این آثار در شهرداری مانده و باید به من بازگردانده شود. به محض اینکه آثار پس داده شود، اقدام به بازگشایی موزه میکنیم.
یکی، دو سال قبل که تعدادی از آثار شما از منزلتان درحال انتقال به شهرداری بودند، آسیب دیدند. تکلیف آنها چه میشود؟
بسیاری از آنها آسیب دیدند و خیلیها هم شکستهاند. شهرداری بههیچ عنوانگزارشی از وضعیت آثار من منتشر نکرده و من از شرایط نگهداری آثار خبر ندارم. برخی از آثار را از نزدیک دیدهام که شاهد آسیبهایشان بودهام و بسیار متاثر شدهام. قلبم بهدرد آمد وقتی دیدم آثاری را که زحمت زیادی برای آنها کشیدهام، چقدر آسیب دیده است. گاهی از کسانی که به این آثار دسترسی دارند، میشنوم که برخی از آنها آسیب دیدهاند اما بههرحال آنچه باقی مانده است، باید تحویلم بدهند و در مورد بقیه آثار هم باید ببینیم که به چه صورت خواهد شد. بههرحال تا وقتی وضعیت بازپسگرفتن آثار مشخص نباشد، نمیتوانم بگویم آثارم در چه وضعیتی هستند.
منبع: روزنامه جامعه فردا